111

فقط برای شما

از کتاب: سه مزدور
05 November 1988

نه بخاطر رهایی خود از جنگ انتقاد ها ، بلکه به خاطر نجات خود انتقادها که در چنگ مدارهای انتقاد کش میمیرند ، این مقدمه را می نویسم. خواهید دید که خلاف معمول و به ضد سنت مبتذل کهنه در هیچ جای این مقدمه نخواهم نوشت که هر گاه در این قصه ها اشتباهی می بینید به نظر اغماض بنگرید و این التماس بی مورد را برای چیزیکه هرگز واقع نمیشود ، هر گز  نخواهم کرد.

چه ، من در اجتماع یک پارچه اغماض زندگی میکنم. و بخاطر در هم کوبیدن این اغماض زندگی کش ، یعنی این چشم پوشی شرم آور اجباری از هر چه نا درست است ، هرچه پلید و مردود است و هر چه زشت است، يعني بخاطر درهم کوبیدن هر چه اجتناب از انتقاد است این قصه ها را نوشته ام .

قهرمانان قصه های من که تنها در نبرد شکست خود اغماض هانی، بلکه در نبرد ویرانی آشیانه این اغماض ها بر خاسته اند ، خود شان در میان این اجتماع بیزار از انتقاد زنده گی میکنند. من چهار سال پیش (آفتاب گرفتگی) این نخستین قصه ام را نوشتم و با نوشتن آن به گفته مردم گلوی خود را خالی کردم، زیرا از دیر باز چیز هایی برای گفتن داشتم چیزهاییکه تنها از خودم چیزهایی نبود و نمی توانستم برای خود نگاهشان دارم.

من قصه های زیادی گفته ام ، ولی چند تا دوستان دیده و نــــــادیده که هرگز دیده را دیده و نادیده را نادیده نمی دانند آنهارا شنیده اند .

یعنی قصه های مرا کسانی از میان چند تا تعلیم یافته یا واضحتر از میان نیم فیصد این اجتماع، خوانده اند و با اندوه بی پایانی میگویم که آن نود و نه و نیم فیصد دیگر که در شب های ناراحت قصه گویی من باید باشند، اصلا تا حال حق شنیدن ندارند تاحال خواننده نیستند. در این مجموعه تنها داستان زن دیوانه دستخوردۀ یک داستان من است که به عنوان دیگر و پایان دیگر چاپ شده است و عنوان به خاطر پول را هم پسانتر یعنی بعد از چاپ اول این قصه برایش پذیرفته ام ، دیگر همه این افسانه ها را تنها تنها پیش از این چاپ کرده ام. متاسفانه تا هنوز تنها برای کسانی از میان چند تا باسواد يعنی کسانی از همان نیم فیصد شمارا میگویم !

دیگر وقت آن گذشته است که افسانه عشقهای درو غین خود را بگوییم. یا پیش روی مرد می که برای نان به خاطر معدۀ گرسنه شان سر گردان اند

پیش پای معشوقه ایکه نیست ، گریه کنیم.

دیگر وقت آن گذشته است که به نادانی ، بخاطر تفریح چند تا تفریح پرست بر مغز خود که میوۀ نان خشک است ، فشار بیاوریم و دروغ بگوییم و خود را مسخره شان بسازیم بخاطر پشتی پشتیبانی از انسان اسیر و اعتراف به اینکه انسان هرگز هنر را برای بر بادی خود به وجود نیاورده است. آن است که داستانهای خودرا، وسيعتر هنر خود را از منبع حقیقی اش یعنی از زنده گی اجتماعی بگیریم و بجای حقیقی اش یعنی بهتر ساختن زندگی اجتماعی بکار بریم.


این وظیفه ماست ملیونها مرتبه از و حشت آوری داستانهای الفرد هچكاک وحشت آور تر است که بچه ها و دخترهای ما نوشته های میکی اسپلین ها را بخوانند . و از آن و حشت آورتر است که به دنبال این وحشتناک ها بروند مگر از واقعیت زنده گی خودما استاد بهتری هست ؟

به نالش بار برآن گرسنه یی شما را سو گند میدهم که در دهلیز های بانک خون، پیش پای خریداران خون شان ، خونی که نیست بیحال میشوند و روی خاکها مانند مرده دراز می کشند بگویید که آیا به داستانهاییکه انعکاس دهنده واقعیت زندگی ما باشد احتیاج داریم یا به صحنه سازی های میکی اسپلینها كدام یک ؟

چه میگویید ؟

آیا این زنده گی ما درست شود ؟

و آیا برای درست شد نشناخته شود ؟

برای این این سوال ها دو گونه جواب کاملا واضح مو جود است:

"هان" و "نی" اگر طرفدار جواب اول استيد، من هم طرفدار شما استم و برای شما این قصه ها را نوشته ام ، فقط برای شما . . .