تسلیم هروی
ملا ابوبکر به تسلیم فرزند ملا مولا داد حوض کرباسی بوده شاعری مقتدر در قصاید بود غزل ازوی کمتر دیده شده اما قصاید اوهم پهلوی آثار اساتید سخن میرود.
تسلیم از معاصرین شاهر محمود وشاه کامران سدوزائی است با عبدالله شهاب ترشیری هم عصر بوده وب اهم شروخیها می نمودند.
آنچان بر زیر... بلندت سازم
که بگوشت برسد زمزمۀ اوج فلک
تسلیم بدون تامل وبلا در نگ سر پیش آورد و بهان وضع گفت است محال است مگر خلق جهان جمع شوند.
.................... ها در پس .... تو کنند بهر کمک
و صدای خندۀ حریفان در خانه پیچید و شهاب خجل و خموش نشست وبعد از ان گفت شهابی که دارد دیواز و بیم بود در حضرت تسلیم تسلیم
تسلیم نیز از دوستان و محبان مرحوم خان ملا یعنی مفتی ملا فیض الله ادا کرده در سال ۱۲۷۶ در حوض کرباس وفات و در آزادان نزدیک مزار حضرت ابو الولیدا حمد محدث مدفون است.
بمدح وزیر یار محمد خان و تهنیت عید رمضان گوید
شبانگه گزین کاخ فیروزه منظر
صف بار بشکست سلطان خاور
هلال شب عید نقش گردون
چو بر لاجورد ورق نونی اززر
چو ابروی لیلی و چون قد مجنون
نزار و خمیده و لیکن منور
چنان از میان شفق پر تو افگن
که از لعل گون شیشه صهبای احمر
ز فانوس نه چرخ افروخت شمعی
که شد روشنی بخش هر هفت کشور
تو گفتی که صراف گردون شب عید
زانجم برون ریخت دینار بیمر
بگاز از درست خور او ماه نو را
جدا کرد و انداخت اندر برابر
و یا در شفق مه بمیدان هجاست
حسام امیر کبیر مظفر
سر سر فرازان عالم که امد
ز شاهان بسر همچو از تخت افسر
چه حاکم فزایندۀ عمر مومن
چه یاور ربا بندۀ جان کافر
ز تیغش فتور است در ملک خاقان
ززوهمش قصور است در قصر قیصر
ایا سر فرازی که نارد بصد قرن
نظیر تو ایام و گردون و اختر
سعادت و فاق تورا گشته مدعم
شقاوت خلاف تورا گشته مضمر
بسا شهرو کشور کز آوازۀ تو
فتاده است هنگامۀ شور محشر
قضا را بشمشیر تو اتصالی
بدانسان که باشد عرض را بجوهر
بجنب کفت ابرد ردا در مدخل
به پیش دلت بحر زخار فرغر (۱)
۱)فرغر بمعنی جوی است.
ز عدل تو منسوخ آثار کسری
به بدل تو مشغوف یحیی و جعفر
عقاب از نهیبت به تأدیب و تعلیم
پرد بچه در زیر بال کبوتر
ترا عید فرخنده یادا مارک
باوولاد عظام سردرا و سرور
مرحوم مفتی فیض الله از هرات بتهران بسفارت رفته بود در برگشت از تهران در مشهد ناجوانمدی اورا دعوت خواسته زهر در شربت ریخت جنازه اش را بهرات آورده در گاز زگرا اندرون حیاط مزار حضر پیر هرات دفن نمودند تسلیم بمرک آن عالم دو مرثیه دارد یکی لوح مزارش مکتوب است دیگری ترجیعی است که چند فرد از آن نقل میشود:
این جهان چون نگری خانۀ ماتم باشد
نیست یکدل که درین غمکده بیغم باشد
صبح خورشید بصد جوه ز مشرق ناید
نیست در خون شفق غرقه ماتم باشد
میشکد غنچه رنگین به لطافت سر لیک
خششک از عمر کم اندر خوی خرم باشد
سوگوار است بنفشه که بچشم نرگس
جامۀ نیلی بغم و قد خم در خم باشد
این همه شیون و غم را که بعالم بینی
غم و افسوس بهمین عالم عالم باشد
اعلم و صدر فحول عملاه فیض الله
که دلش بود با سر ار حقیقت آگاه
یارب ان منصب والائی دورانش کو
خرد اموز با حجت و برهانش کو
ان به تدبیر همه حکمتو فطنت سخنش
هم به تقدیم نشستن زبزگانش کو
یارب اورا نظر رحمت تو برجان باد
جایش از دارفنا جنت جاویدان باد
آیۀ مغفرت تو که با برار ررسد
بر سر تربت او شمع شب هجران باد
حور گلرخ که بگلزار جنان یافت نما
به پرستاری او در چمن رضوان باد
بر سر تربت پاکش همه را چون (تسلیم)
سر اخلاص و زبان فاتحه خوان تاجان باد
بدعا ختم سخن گشت که گویند امین
از ملایک صف روحانی تاروح الامین
تسلیم را پسری بوده عبدالرحمن نام متخلص به عاشق از او نیز قصاید و غزلیاتی چند استاد فکری بدست اورده است که متاسفانه اکنون در دسترس نیست و در هرات است.