ملک ابوالفتح
از کتاب: تاریخ افغانستان در عصر گورکانیان (تیموریان) هند
برادر ملک حمزۀ مشهور است که در سیستان حکمرانی داشت، وی نیز دارای قلم و شمشیر و مرتبۀ بلند ادبی است و این اشعار ازوست:
بر خاطر عاطرت غباری نرسد
از گفتۀ من ترا نقاری نرسد
هر چند طلای خاطرت راغش نیست
بی زحمت آتش به عیاری نرسد
ابوالفتح در جوابش گفت:
نظمم ز شراب معنوی سر شار است
دردی کش را هوشیاری در کنار است
محتاج بپای مردی آتش نیست
نقد سخنم طلای دست افشار است
همو راست :
از فیض صبوح بیخبر نتوان بود
بی ناله و بی آه سحر نتوان بود
بی ظرف زنیم جرعه مدهوشی چیست؟
از شیشه تنگ حوصله تر نتوان بود (۵)