در سوگ آن شهید
صد بار آن پرندۀ غمناک
زین غصه گاه گوشۀ قلبم
روسوی آن طلیعۀ بیدار
اندوه بال و پر زدن آموخت
* *
با قلب گرم فاجعه را دیدم
تو در شط شقاوت خونین
- غریق نام
اما ، ما
" انبوه کرگسان تماشا "
در سوگ آن شهید عزیز آن غرور پاک
آن دشت آفتابی پر گل
تنها گریستیم
گفتند :
قلب هزار ماهی مرجانی
در برکه های زنده گی افسرد
اکنون به سایه در شب آن هول
هول عظيم فترت
دیگر چه اعتباری؟
* *
نام شما عزیز تران دانم
چون مرده ریگ هستی همراهان
" ثبت است بر جریدۀ عالم"
اما ، داغ جبین آن که تراکشت
یا استخوان هستی ما را
- بشکست
در پولگون فاجعۀ تاریخ
تاریخ رنج ، اشک ، مصیبت
همواره تیره است و سیاهست
* * *
اکنون تو نیستی که ببینی
ملت به سوگ یا د تو در خونست
در اشکهای آینه میبینم
تصویر تو به خانه هر چشم
در قلب هر شرافت معصوم
- گلگونست.
در جستجوی گور تو هممیهن
در ناکجای این شب تاریک
- گل بگذارم ؟
زیرا ،
حتا،
با سنگ ایستادۀ خالی
دیوان بی شرافت بد نام
نام ترا چو قامت آن دار
- سوی اوج
بر پا نکرده اند
دلو سال ۱۳۵۸