32

در بیان رفتن و کلای اولیای دولت

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان رفتن و کلای اولیای دولت

بنا بر عزا پرسی عالیجاه مرحوم میر مراد علی خان، پیش خلفانش هر یک میر نور محمد خان و میر محمد نصیر خان، و دادن خلاع فاخره، و فهمایش نمودن به آنها

منشی [باشی] قلم خوش رقم، در تحریر بر دستخط این مدعا، چنین فقرات بیان مینگارد که : در سنه یکهزار و دو صد و چهل و هشت [۱۲۴۸] هجری هر گاه عالیجاه میر مراد علی خان، بمراد انتهای عمر خود رسیده، اولیای دولت عالیجاه فضایل دستگاه قاضی محمد حسن (۱) باتفاق عالیجاه سید محمد کاظم شاه، معۀ خلاع فاخره و دستخط مبارک مشعر بر القاب مرحوم پدرش جانب عالیجاهان میر نور محمد خان که ولیعهد مرحوم میر موصوف بود، و میر محمد نصیر خان، بجهت ادای مراسم عزا پرسی و تهنیت جلوس مسند کامرانی مامور نموده، و آنچه که شرایط سلوک و اتحاد و ناموس داری و بزرگ منشی بود، زبانی (۲) بقاضی معظم الیه، از حضور اولیای دولت، فهمایش 

----------------------------------------------------------------------- 

(۱)قاضی محمد حسن رتبۀ سفارت شاه را بدربار رنجیت داشته و خان علوم و پیش نماز شاه بود[- واقعات ص ۷۶ و نیز رک : تعلیق ۲۷]. 

(۲)ک: و هم زمانی [؟].

رفته و منتظر استمداد خرج و اشتران بوده. 

عالیجاهان میر نور محمد خان و میر نصیر خان، روزی چند به قسمت مال و ملک مرحوم پدر خود پرداختند، اگر چه عالیجاهان مذکور  از خود هم خزانه مالا مال داشتند، لیکن خزانۀ پدرش علاوه از دیاد دستگاه دولت آنها گردید.

از انجا که خمار دولت را غرور بسیار میباشد، عالیجاهان مذکور را یکی خمار دولت، و دیگر نشۀ جوانی و حکمرانی بخیال آن یکبارگی راه احتیاط و عاقبت (۱) اندیشی را از دست دادهف بموجب مصلحت امرای کوته رای که اکثر هم نشین امیران ممدوح [مردم] صباغ (۲) و ولگرد (۳) و حمال و دلال و دلاک و سگبان و قلتبانان و غیره سهل و سفله بودند، از استمداد خرچ و شتران، با اولیای دولت بجواب صاف پرداختند. بلکه از غرور نومسند نشینیف از طنبور زبان نغمات خشونت آمیز، و زمزمۀ کلمات فتنه انگیز نسبت با اولیای دولت، در نوا آوردند.

سرکار اشرف، نغمات هیچ پوچ امیران مذکور، در گوش سماعت نیاورده، ازروی تحمل و بردباری باری سعی میفرمود، که آتش فتنه و فساد، ما بین سرکار اشرف و امیران ممدوح شعله ور نگردد، بلکه تشئید (۴) بنیاد قصر سلوک و اتحاد بعمل آید. و به مقتضای انکه انسان را تا مقدور کاشتن 

-------------------------------------------------------------------- 

(۱)ک: عاقبت   (۲) صباغ = رنگریز 

(۳)الفک نیلگر                    (۴) تشیید= استوار ساختن.

نیشکر اخلاص و محبت باشد، کاشتن حنظل عناد (۱) و خصومت، عین دون همتی است. و تا غواص را دسترس گوهر محبت باشد، جستجوی خذف (۲) کلفتها، کمال بلاهت (۳) و بد گوهری است. 

اولیای دولت، این همه مدارج در نظر داشته، در تحرک سلسلۀ خیر و صلاح بود، لیکن از تقدیر ازلی بحکم جف القلم بما هو کاین (۴) صورت این معنی بر عکس برآئینه ضمیر منیر امیران ممدوح رخ نمای گردیده که : اولیای دولت، بعد وفات پدرم مایان را طفل مکتب نادانی دانسته، هوس مالیه ستانی و ملک گیری می نماید. و هم سفلگان همنشین مجلسف از چنگ زبان هر یک نغمۀ سخنان رکیک میسرائیدندف و میگفتند که : اول بسم الله غلط ابتدای جلوس مسند کامرانی سر کار دولت مدار است، هر گاه مثل شاه که یک مشت مردم هندوستانی سر برهنه کون برهنه، و چند مردم افغانان فالکت زده شکم گرسنه همراه دارد، باینوقت اگر مالیات و شتران  از ایشان گرفتهف پس چگونه تثبیت (۸) امورات ملکداری خواهد نمود؟ 

اگر در آغاز جلوس مسند کامرانی نقش سیاست و حشمت خود

----------------------------------------------------------------------------- 

(۱)الف:فلفل فساد.     (۲)خذف= سفال ریزه [غیاث]

(۳)بلاهت= نادانی 

(۴) این حدیث را طبرانی روایت کرده [کنوز الحقایق ۱۱۴] 

(۵)الف: تشبث.

را بر الواح روزگار مرتسم (۱) نساختند، پس هر کس از مخالفین اطرافی، که در مکمن (۲) منتظر نشسته اند، زود هوس تصرف ملک و مالیه ستانی سندهـ خواهد نمود.

امیران سندهـ بموجب صلاح امرای کوته رای و سفلگان نا خردمنان رخ اخلاص از شاه تافتهف بموجب مدبر وزیر تدبیر خود بر اسپ متمردی سوار شدندف و چون فیل دمان، مستعد میدان جنگ گردیده لیکن از پیادگان قضا و قدر غافل که چگونه در ششدر حیرانی مات می شوند!

شاه ممدوح هر چند نصایح عاقلانه و مواعظ فرزانه با امیران حیدرآباد بسیار بقلم آورده، لیکن همه را گوز خر دانسته، و از آسترلگد پران (استبداد] خود فرود نیامدند. لا چار سر کار اشرف، صلاح کار خود، در توقف شکارپور دانسته، جانب امیران مذکور اعلام نمود که : بالفعل بسبب پراگندگی کارهای ضروریه روانگی سرکار اشرف سمت خراسان نخواهد شد. هر گاه رونق و بندوبست کارهای مرجوعۀ سرکار اشرف بعمل آمده، هماوقت تحرک لوای فلک فرسای، جانب خراسان صورت وقوع خواهد گرفت.

میران مذکور هر گاهاز چنین اعلام شاه ممدوح آگاهی یافتندف مانند دود بر خود پیچیدند. و چون آتش شعلۀ خشم از کانون وجود بر کشیدند. و مثل موج آب، در پیچ و تاب 

------------------------------------------------------------------------------- 

(۱)مرتسم= نقش کرده شده.

(۲)الف: کمین.

خفگی آمده، چون غبار از باد غرور برخاستند، و مصلحت نمودند، که هنوز شاه مذکور چندان جمعیت لشکر ندارد، چون زلف، سیه روزگار و پریشان است، باید که جمع آوری سپاه (۱) نموده، به دبدبه و های و هوی از شکارپور اخراج نموده شود، که من بعد ازین توقف شاه در شکارپور مقرون مصلحت نیست.

هر گاه اولیای دولت، ازین عزیمت امیران آگاه گردیده، در فکر تهیه و سامان خود شده، و این خبر نزاع ما بین اولیای دولت و امیران، در ملک آبائی (۲) برحکمرانی نشسته بودند، از دریافت این معنیف سرایمه گردیده، خود بخود از خوف جان کلاه تالپوری که بر سر خودها کج نهاده، خراسان خراسان، چون کبک رفتار می نمودند، در ساعت کلاهای مذکور از سر برداشته و در بغل خود نمودند، و دستار سیاه (۳) چون ماتم زدگان بر سر بسته و تغیر لباس ساخته، ملکها را گذاشته، شباشب عبور دریا نموده فراری شدند.

عالیجاه سید محمد کاظم شاه، پیش ازین واقعه، معۀ تحایف نفیسه و اسپان از کوکلان خود، مامور اولیای دولت بوده، و در خیر پور رسیده، بسبب حدوث این واقعه در انجا متوقف شده قدمی پیش نمی برداشت.

-------------------------------------------------------------------------- 

(۱)الف: جمع آور لشکر بلوچ نموده.

(۲)الف: که در ملکها بر حکمرانی.

(۳)الف: بوچن سیاه [در زبان سندهی بوچی چادر کوچک زنانه و مردانه را گویند[.

هر چند دستخط مبارک امنای دولت، در خصوص طلب عالیجاه سید محمد کاظم شاه، مشعر بر کمال خاطر جمعی، متواتر در خیرپور میرسیدند، لیکن مابین سید ممدوح و عالیجاه سمندرخان، البته غبار کلفت واقع بود. ازین جهت که مبادا غبار بی غیرتی بر دامن حالم بنشیند، رغبت آمدن خود به پیشگاه اولیای دولت نمیکرد، و بدار ومدار می پرداخت. و با وجودیکه سرکار اشرف، برایی عالیجاه سید موصوف، دستخط های مبارک امر صادر می نمود، که شما بمنزلۀ فرزند سرکار میباشید، و عنایت شاهانه بر شما بسیار است، هر گاه ملک شکارپور از سرکار اشرف گردید، بازهم (۱) زمام شکارپور بدست اختیار عالیجاه خواهد بود. و اگر از امیران سنده گردید،  نیز آن عالیجاه حاکم این ملک شکارپور خواهد بود، که الطاف خسروانۀ سر کار اشرف بران عالیجاه بسیار است و هیچ خیال دیگر بخاطر خود نیارند، که هتک (۲) پردۀ عزت  و کلا، در هیچ ملت و دین و آئین(۳) روا نیست.

لیکن عالیجاه سید موصوفف بمقتضای سلسلۀ تقدیر ربر قدیر، هر گز از خیر پور، حرکت جانب اولیای دولت نکرد، در انجا مکث پذیر بود. در تجویز و فکر طلبانیدن سید محمد تقی شاه برادر خود، که بعهدل نیابت شکارپور درانوقت مامور بود،

-------------------------------------------------------------------- 

(۱)ک: باهم . الف : تا هم.

(۲۹ک: ننگ ؟ اما قرار الف، هتک بمعنی دریدن صحیح است.

(۳)ک: و دین امین روا نیست. الف: مانند متن.

گردیده، و عالیجاه رحیم خان کوسه (۱) را که باو دم محبت داشت صلاح طلبانیدن برادر خود از شکارپور بطریق اخفا که احدی و فردی مطع احوال برادرش نگردد، نمود.و اورا مامور کرد، که در شب تار انجام این کار نماید. لیکن سیدمحمد تقی شاه از بسکه اتقای محبت درم و دینار دنیای بیوفا دارند، بملاحظه این تفرقۀ ناگهانی  نهایت دل از دست داده، هوش و حواس باخته، در هراس آمده و از خوف سر کار اشرف چون سیماب در بوتۀ بیقراری لرزان و حیران (۲) در فکر رفتن خود گردیده، آخر بتجویزی از پیشگاه اولیای دولتف نقد رخصت بدست اورده و آنرا غنیمت دانسته، مانند هد هد بموجب حکم سلیمانی شاه جم جاه؛ در فضای مدعای خود در پرواز آمده رخ نهاد شبستان (۳) آرزوی خود گردیده، که شبا شب خود را در خیر پور نزد عالیجاه سید محمد کاظم شاه برادر خود رسانیده. در صورت اتصال قانون شوق، نغمۀ وا شوقاه، وا شوقاه (۴) ما بین خود می سرائیدند.هرگاه سید محمد تقی شاه در خیر پور بنوعیکه مذکور شده، بملاقات عالیجاه سید محمد کاظم شاه مشرف گردیده، مابین خود صحبت آرائی و از تلخ کامی وقوعات روزگار شیرین کامیها

---------------------------------------------------------------------------- 

(۱)کهوسه=قبیله ایست از بلوچان که در سند علیا نیز سکونت دارند.

(۲) الف: خیزان 

(۳)ک : شب سای [؟] الف: شهر حیای ؟

(۴)ک: واشوقا واشوقا ؟ الف مانند متن.

نمودن. آخر بعد این همه نغمه [خوانی] ها، رفته رفته از سرنای و کرنای زبان همین نغمه را خواندند: [مصرعه] 

رسیده بود بلائی ولی بخیر گذشت

و سجدات شکرانۀ بیکرانه بدرگاه ایزد یگانه بجای آورند. فقط.