32

اوزان و اکیال

از کتاب: تاریخ افغانستان بعد از اسلام ، فصل چهارم ، بخش اوضاع اقتصادی و اجتماعی و اداری و فکری و علمی و ادبی افغانستان
04 February 1967

در ولایات شرقی افغانستان در اوایل ظهور اسلام تا عصر عباسی اکثر روایات و مراسم اجتماعی با اراضی ماورای دریای سند مشترک بوده و کابلشاهان تا حدود تکسیلا حکم میراندند، و پایتخت ثانی ایشان هم ویهند کنار دریای سند بود.

بنابرین مسکوکات و اوزان واکیال مشترکی با هند غربی داشته اند، که اکنون هم تا پشاور اکثراوزان و اکیال هندی باقی مانده است.

اوزانیکه در سرزمین های شرقی و هند در اوای قرون اسلامی رایج بوده چنین است :

وزن زر:

۴مذری=یک پاذه 

۴پاذه= یک کله 

۶کله= یک جوه

۴جوه=یک اندی(تحم درخت گرو)

۴اندی = یک ماشه

۱۶ماشه=یک سورون (که ۴/۳آن یک توله است )

۱توله   ۱۰/۱ ۲ مثقال.

پس یک سوورن مساوییست با :

۱۶ماشه،۶۴ اندی ، ۲۵۶ جوه ،۱۶۰۰ کله،۶۴۰۰ پاذه ، ۲۵۶۰۰ مدری .(۱)

مقدار در صنعت بت سازی:

۱کتاب الهند۱۲۴

۱۰رینوو=یک رجو

۸رجو = یک بالا گو (سرجو)

۸بالاگو=یک لیک (لنگو؟)

۸لیک = یک ژوکه (قمل)

۸ژوکه   یک جوه (شعیره)

اوزان اشیاء

۴جوه(شعیره)=یک اندی

۱۶ماشه=یک سوورن 

۴سوورن= یک پلو(به فتحه اول و ضمۀ دوم)

اشیاء خشک :

۴پلو=یک کر بو

۴ کربو= یک پرستو

۴پرستو= یک آرها

اشیاء تر:

۸پلو=یک کربو

۸کربو= یک پرستو

۴پرستو= یک آرها

۴ آرها= یک درون (به سکون اول وضمۀ دوم)

۲درون= یک شرپ(شرت؟)

۲شرب= یک جنا

پس هرسورون = ۳ درهم ،، و هر پلو ۱۸۰ درهم = ۵/۳ من است ، و ترازو را تله  گویند، و زنی بنام بهار دارند= دو هزار پلو ۲ . و هر آرها

۱نله بمعنی ترارو تا کنون در پشتو زنده است.

۲کتاب الهند ۱۲۳ ببعد ف ممکن است کلمه بهار در خروارو اشتر وابه (وار) تبدیل شده باشد.

مساویست با ۶۴ پلو = ۱۲۸ درهم = یک رطل.

و نیز ۴ آرها عبارت از یک درون است ، و ۲۰ درون یک خار باشد. ۱

اکیال:

یکی از اکیال را سبی گفتندی ، که چهار سبی یک پرستو بود، و یک ربع سبی را کرو (به سکون اول و ضمه دوم) میگفتند، و هم ۱۲ سبی ی کله سی ، و یک ربع کله سی عبارت از مانه بود. ولی دروزن گندم هر سبی مساوی ۲۰ من بردی ، که مشابه باسخ خوارزمی است در حالیکه کله سی نظیر کیل بنام غور است که هر غور عبارت از ۱۲ سخ بود.۲

مقیاس طول:

در اوزان معیار کوچک شعیر (جو) بود، بود، در طول هم جورا مقدار کوچک گرفته اند بدین ترتیب :

۸جو=یک انگل (انگشت)

۴انگل=یک رام (قبضه)

۲۴انگل=یک هت (دست با ذراع)

۴هت = یک دهنو(قوس یاباع)

۴۰دهنو=یک نل

۲۵نل= یک کروس(هر۴کروه مساوی یک فرسخ)

پس بدین حساب یک کروه چهار هزار ذراع و یک میل نیز چنین و باهم مساوی اند، و نیز در مقیاسهای طول هشت میل عبارت از یک جوژن و هر جوژن سی و دو هزار زراع بود.۳

در مقیاسهای طول، بقول هیون تسنگ فصله مارش یکروزه لشکر یک یوجانا بود، که عبارت از سی ی چینی = ۱۰ میل باشد، و همین و همین یوجانا مساوی بود با ۸ کروسه (کروه) و هر کروه  عبارت از فاصله ایست ، که آواز گاو شنیده میشود.

۱کتاب الهند۱۲۸

۲کتاب الهند ۱۲۹

۳کتاب الهند ۱۳۱ و ۱۵۹

یک کروه = ۵۰۰ دهنو

یک دهنو= ۴ هت

یک انگشت = ۷ جو۱

بقول ابن خرداذبه درخراسان تحت سلطۀ عرب مانند قلمرو دیگر خلافت کیلی در مالیات جنسی رواج داشت که آنرا کر (بضمۀ اول) میگفتند ، معادل شش خروار ف ۲ و قراریکه المقدسی اشاره کند وزن من در منصوره و ملتان و قندهار و طوران ( رواج داشت ، و نام پیمانۀ ملتان مطل مساوی ۱۲ من گندم بود ۳

محمد کاتب خوارزمی گوید: که عیار جریب در هر شهر مختلف است، زیرا یک جریب عبارت ازده قفیز باشد که در شهر های قفیز مقدار علیحده یی دارد، و قفیز نشاپور مساوی هفتاد من گندم است و بر خی از نواخی نشاپور قفیز دونیم من باشد، که بدین حساب یک جریب ۲۵ من گردد در حالیکه در برخی از روستاهای نشاپور یک قفیز یک و نیم من و بنابرین هر جریب عبارت از ۱۵ من باشد . اما در بخارا مکیال تغنجه عبارت از ۷۵ من گندمیست و در خوارزم و تخارستان هر سخ (بضمه اول) مساوی ۲۴ من و دو قفیز باشد و مکیال غور اهل خوارزم ۱۲ سخ است که هردو غور عبارت از یک غار باشد . اما مقیاس غار در نسف صد قفیز و هر قفیز نه من و یک نصف من است.۴

کلمات خروار و اشتر وار و من از زبانهای خراسان به عربی رفته و مستعمل شده بود قدامه بن جعفر خروار را به (اوقار حمار) و هم کلمه من را می آورد۴ و ما می مبینیم که کلمه من در عبی دخیل گردیده و جمع آنرا مسعودی امنان و البیرونی 

۱سی   یو کی کتاب دوم ۱۳۰

۲مسالک الممالک ابن خرداذبه

۳ احسن التقاسیم ۴۸۲

۴مفاتیح العلوم ۴۵

۵ کتاب الخراج و صنعة الکایت ۲۶۳ 

امناء آورده است . ۱

چنانچه دیدیم کلمه من بحیث ی معیار معروف وزن ، از هند تا خراسان و عرب در اوایل دورۀ اسلامی و بعد از ان رواج داشته و این کلمه مشترکیست بین زبانهای آریایی و سامی و » منه » سنگ وزن بود، که در بابل استعمال میشد در یونانی این کلمه رامنه به همان معنی استعمال میکردن و همچنان در هند وفلات ایران «مان » بمعنی اندازه استو در تجارتیکه بین آریائیان عصر اشکانی و رومیان میشد، برخی ادویه بحساب من فروخته شدی. ۲ و بقول خوارزمی رطل عربی نصف من، و هرمن ۲۵۷درهم و ۱۸۰ مثقال و ۲۴/ اوقیه میشد که هرا وقیه ۷/۵ و ۱۰ درهم و هر رطل ۱۲۸ درهم بود. ۳

قراریه علی مبارک با شا مصری توضیح کرده ، مثقال دورۀ اسلامی یک سدس اوقیه بود ، که هر وقیه ۳۲/۲۸ گرام باشد . پس یک مثقال مساوی ۷/۴ گرامست. ولی یک مثقال دیگر هم بوزن ۶۹/۴ گرام موجود بود . ۴


برای تقسیم آب و مقدار ان هم در خراسان مقادیر خاصی بود، که در دیوان آب بنام کاست و فزود ، خراج اراضی را مطابق آب میگرفتند و نام این دیوان خراج آبرا اعراب بنام «الکستبزود »  (کستبزود ) معرب کرده بودند ، ودرین دیوان ، واحد قیاسی مقدار آب راسوراخی معین کرده بودند ، که طول وعرض آن به اندازۀ یکجو (شهیره ) باشد . وای مقدار رابست گفتند ، که در مروبطورواحد قیاسی قبول شده بود ، وجمع آنرا در عربی ابست (ابست ) می نوشتند ، وهره بست یک فنکل (فنکل ) را تشکیل میداد ، واگر بالای مقسم آب ، مجرایی را بطرف زمینی میساختند  ، آنرا الکو الجه گفتند.۵

۱مروج الذهب ۱/۲۲۶ وکتاب الهند ۱۲۹

۲ایران نامه۳/۱۹۷ طبع تهران ۱۳۲۱ش

۳مفاتیح العلو م۱۲

۴محاضرات تاریخ امم اسلامیه ۲/۲۲۱ بحوالت خطط جزواخیر 

۵مفاتیح العلوم خوارزمی ۵۰

۴/دادن خیرات ومبرات به طبقۀ روحانیان .۱

ازین شرح هیون تسنگ پدیدار است ،که درکشور های شاهی افغانستان ، تشکیلات مکمل دولتی وجود داشت ، واین کار دلیلی هم دارد ، که درهمین عصر درهند شرقاً ، ودر کشور ایران ساسانی غرباً ، تشکیلات وتنظیمهای حکومتی وجودداشت ، واگر فرضاً حکمداران این سر زمین تشکیلاتی راهم نداشته باشند ، لابداز جریانان شرق وغرب خود متأثر می شده اند . ورنه پیش ازین درین سرزمین دورۀ شهنشاهی کوشانیان گذشته بود ، که حتماً بقایای تشکیلات مملک داری ایشان هم مانده باشد .