حکایت ۲۲
وقتى قافله حاج ببسطام فرود آمد، او از اهل قافله این سوال بکرد گفت : هیچ دارویی دانید درد دل را ؟ مرد کار افتاده پیدا بود، گرسنه را تمییز نبود . یکی گفت : دانم ، در بعضی کتب دیده ام ، خداوند تعالی' چون خواهد که بندۀ را بدوستی گیرد، دل ویرا در بوته بلا نهد تا هر چه در وی غش بود ، از و بیالاید . صافی شود. چون صافی شد ، طالب شود، و چون طالب شود ، عاشق شود ، و چون عاشق شود، بی قرار شود. چون بیقرار شود، آنگه او را از خزینه غیب ، شربت محبت فرستد . چنانکه خلقان بیمارانرا بشربت سکنگبین معالجت کنند ، او بیماران راه خود را بشربتِ بلا معالجت کند . پس شربتِ محبت فرستد ، تا لذت شربتِ محبت مرهم تلخی بلا شود. پس از محبت شان مست کند ، تا از زخم بلا خبر ندارد .
قال تعالى : ان الصلوة تنهى عن الفحشاء والمنكر . هر نمازی که بنده را از بندگی منع کند نماز نبود ، هر نماز کننده که در نماز ، نه دربند امر و نهی شرع باشد، نماز وی مجاز باشد . نماز چنانکث ظاهر را از افعال نابایست منع کند ، باطن را نیز از نابایست و ناشایست منع کند . قال عليه الصلوة والسلم : أعبد الله كانک تراه . ظاهر را با باطن راست باید داشت.
در نماز بازدارنده نیست بحقیقت از ناشایست . نماز آمر و ناهی نیست . امر و نهی خدایر است عزوجل . معنی آنست که هیچ فرمانی بنده را مستغرق نکند که نماز کند. بنده چون بنماز،اندر شد، هر چه خلق را نصیب بود از گفت و خورد و رفت، از ان معزول کند، بخلاف عبادات دیگر، جوارح را در بند نهی کرد نماز ، جز نماز هیچ نتواند کرد . نماز بنده را بکل از همه تصرفات منع کند ، آنگاه میگوید : والله يعلم ما تصنعون.
این تهدید عظیم است که کرده است ، گفت : آنچه شما می کنید ، برما پوشیده نیست ، آنکس که در نماز با ما باشد دانیم و آنک نباشد .دانیم . آنکه در نماز ، با مردمان بخصومت بود دانیم، و آنک در غم باغ وضياع و اندیشه زن و فرزند بود دانيم ، و آنکه در حساب ستد و داد بود دانيم والله يتعلم المفسد من المصلح. هركه بما آید دانیم و غرضش از نماز ما دانیم و آنک بطمع آید دانیم و آنک بی طمع آید ، حق عبودیت را دانیم .
قال عليه السلم : من كثر صلوته بالليل حسن وجهه بالنهار . فردا نیر نور از روی وی میدر فشد، چنانک برق در شب تاریک . دیگران در تاریکی مانده و او در روشنایی . او را می گویند : انظرونا نقتبس من نُورِكُم او چه گوید : ما این نور را از تاریکی شب آورده ایم ، شما بازگردید بدنيا ، فالتمسوا نورا.
قال عليه السلم : بشروا المشائين بالليل بالنور التام يوم القيمه. حق تعالی سهوی بر پاکان براند، تا ضعفا چون در مانند بدانند که ایشانرا چه می باید کرد؟ تا خلاص یابند. گفت : چون یونس را علیه السلم ، کاری پیش آمد ، قصه بما برداشت ، ولولا انه كان من المسبحين . اگر نه از جمله نماز کنندگان بودی للبت فى بطنه الى يوم يبعثون. او در ظلمت دنیا و در ظلمتِ شکم ماهی ما را یادكرد ، و بر ما ثنا گفت ، ما چه کردیم؟ او را فرح فرستادیم. این خلق را امروز چون کاری پدید می آید ، بر این خواجه و آن خواجه میدوند ، و درمان طلب می کنند و خواجگان ، خود ازیشان درمانده تر ، لا يستطيعون نصركم ينصرون.
قال ابن الى الورد: المصلى يحتاج إلى اربع خلال: اعظام المقام ، و اخلال المقال ، وتمام اليقين ، و جمع الهمم . قال عبدالله بن سهل: ان حسنت صلوته فى السير والعلانية استأنس به كل شيء . گفت : هر که ادب خدمت درگاه حق بجای آرد ، در تنهایی همان ، و در حال جمع همان ، هر که بوی رسد ، بوی بیاساید.