نفوذ تهذیبی و ادبی یونانی در آریانا

از کتاب: توضیحاتی بر زبان و ادبیات افغانستان ، فصل اول ، بخش پنجم

آمیزش افکار یونانی و آریائی اسطوره ها زبان و رسم الخط یونانی


نفوذ تهذیبی و ادبی یونانی

پیش از هنگامه ظهور اسکندر در شرق آریانا در لفافه آئین و معتقدات و ادب اوستائی خود پیچیده و در دائره نظام هخامنشی حیات محلی خویش را بسر می برد. اگر چه حکام چه نظامی و چه ملکی از طرف مرکز هخامنشی تعیین میشد ولی اکثر آنها زعمای محلی بودند. سیستم حکومت هخامنشی بیشتر بر اخذ مالیات برقرار بود و برای انجام این مطالب حتی در (شوش) و (پرسه پولیس) و خود فارس از خارجی ها از منشی های آرامی و آسوری کار میگرفتند و کار دفاتر و ضراب خانه ها بیشتر در دست آنها بود به این ترتیب خارج قلمرو پارس در خاکهای مفتوحه منجمله در آریانا خط و کتابت آرامی از راه دفاتر مالیاتی پراگنده شد آنچه در این دورۀ دور افتاده مقارن زمانهای قبل از ظهور اسکندر خطوط ممیز ادب افغانستان را تشکیل می دهد، اختراع رسم الخط جدید خروشتی است که روسا و دبیران و اهل دیوان و دفتر با اصلاحاتی در رسم الخط آرامی آن را به میان آوردند که از آن در بخش گذشته مفصل ذکر نمودیم.

در این زمان واقعهٔ بزرگی در شرق رخ داد اسکندر مقدونی ظهور کرد قوای یونانی وارد آسیا شد و نظام امپراطوری هخامنشی در هم پیچید. اسکندر و عساکر یونانی تا اقصای نقاط معلوم شرق، تا حواشی هندوستان، تا حوزه سند پیش رفت. در نتیجه شرق و غرب تماس واقعی و مسلسل پیدا کرد و بعضی از کشورهای شرقی به خصوص افغانستان بحیث (الیاد آسیائی) پایگاه مهم انکشاف روح و ذوق و صنعت و ادب یونانی گردید.

دراثر مقاومت بسیار شدید و بی سابقه اهالی در مقابل اسکندر 7- 8 شهر یا اسکندریه در آسیا تاسیس شد و یک قسمت سپاهیان یونانی طوری در این شهرها ماندند که مراجعت شان صورت نگرفت. علاوه بر این تشکیل سلطنت مستقل یونان و باختری برای دو قرن کامل سبب شد که زبان و رسم الخط و اساطیر و آثار ذوقی وصنایع نفیسه و خلاصه تمام مظاهر علمی و ادبی از قبیل طبابت و نجوم و ریاضیات و هندسه و داستانهای اساطیری و درام و روش بهترین مدارس هیکل تراشی یونانی به صورت عمیق ریشه دواند و روح یونانی و باختری و آریائی با هم حل و مزج گردید.

کلمات (یونان) و (یونانی) که با کلمات (گریس) و (گریک) و (هلن) و (الیاد) هیچ رابطه ندارد خاطره نام قدیم (یوانا) و (یوانی) است که بار اول در ادب محلی مملکت ما به ایشان داده شده و در آثار سانسکریت ما قید گردیده و تا امروز مورد استعمال است. آثار هیکل تراشی مدرسه های (یونانو باختر) و (یونانو بودائی)  که به این کثرت از نقاط مختلف افغانستان پیدا شده و می شود، نشان می دهد که ذوق یونانی تا کدام اندازه در معیار هیکل تراشی ما مراعات میشد و ترقی آن هم بعد از سقوط نفوذ سیاسی دولت یونان و باختری بود و همین قسم زبان و رسم خط و موسیقی و اساطیر و ادبیات به مفهوم عام آیا از 250 (ق - م) به بعد در دوره سلطنت خاندان یونانو باختری اقلا برای دو صد سال زبان رسمی درباری یونانی نبود ؟ و به همین پایه رسم الخط أن رسمیت نیافته بود ؟ و با زیبائی که در خود یونان نظیر نداشت تصاویر ارباب انواع و رسم الخط یونانی در مسکوکات این مملکت استعمال نمیشد ؟ آیا در این اوقات درامه،ها تیاتر و نمایشات در هوای آزاد، رقص و آتن و بازی های ورزشی معمول نشده بود؟ آیا طبابت یونانی تا حال در طبابت ما و اساطیر و داستان و قصص و اندرز و حکم آن در کتب فارسی و اسکندر نامه های منثور و منظوم ما دوام نکرده است؟ خلاصه آنچه مظاهر مدنی ادبی و علمی و صنعتی که یونانی ها از کناره (مدیترانه) با خود آوردند در پناه حصار کوه های افغانستان در اسکندریههای این مملکت تمرکز یافت و آهسته آهسته در مرور قرون همان طور عرق یونانی در جمعیت کشور حل و مزج شد و افکار و آثار ادبی و ذوقی آنها با فکار و پندار محلی محفوظ گردید. شبهه ای نیست که یونانی ها تمدنی با فرضیات معین و صنایع مستظرفه و ادبیات و علوم و دیانت با خود آوردند ولی خود به مقررات مدنیت کهن چه در صنعت و ادبیات و چه در فلسفه و علوم و دیانت مقابل شدند. آیا پادشاهان یونانو باختری در مقابل زبان یونانی، زبان پراکریت در مقابل رسم الخط یونانی، رسم الخط خروشتی را در مسکوکات استعمال نکردند؟ البسه و دیانت های شیوائی و بودائی را بعضاً قبول ننمودند؟ بعضی از ارباب انواع اوستائی باختری ما در مسکوکات آنها ظاهر نشد و روایات بر اساطیر ایشان تاثیر نه افگند؟ در نتیجه تاثیرات متقابله ادبیات و صنایع و علوم آریانا تحول نمود و مجرای جدیدی یافت و انبساط پیدا کرد زیرا تماس افکار در پرورش علوم مبدأ ادبیات به مفهوم عام کمال اهمیت دارد. خصوص که این موثرات هر چه بود بالاخره رنگ محلی به خود گرفت و مفاد آن به انبساط افکار و ادبیات و صنایع نفیسه ما تمام شد حالا این عمومیات را به صورت خصوصی در ذیل چند عنوان مطالعه می کنیم.


اسطوره ها

یونانی ها که در اسکندریه های آریانا متوطن شدند بعد از مرگ اسکندر و تجزیه امپراطوری به سلطنت های محلی رابطه شان با یونان قطع شد و در ذیل ایجابات سلطنت مستقل سلطنت یونانو و باختری با اهالی محلی مخلوط و آهسته آهسته منحل گردیدند آنها چه مرد و چه زن افکار و معتقدات یونانی را در میان مردمان محلی پراگنده ساختند و به این طریق داستان و اسطوره های یونانی و نام های ارباب انواع ایشان در میان عوام منتشر گردید.

پادشاهان یونانو باختری با مسکوکات خود اسماً و اشکال ارباب انواع حامی خاندان خود را طوری معمول ساختند که هر کس با نام و تصویر آنها آشنا شد. صنعت گران یونانی و یونانی های باختری و استادان هیکل تراشی باختری و گندهاری از راه هیکل تراشی و نقاشی در انتشار مفکورههای جدید سهم زیاد گرفتند قراری که مدالهای گچی مکشوفه از بگرام نشان می دهد، بهترین صحنه های اسطوره های میتولوژی از کناره های مدیترانه به این مملکت وارد و در تزئین اطاقهای قصرها به کار می رفت و جاذبه قوی تر از آن برای کشش مردم به طرف این اسطورهها .نبود اولین خاندان صنعتی یونان و باختری (دیو (دوت ها)  زوس پروماکوس (Zeus Promachos)  را در مسکوکات خود به ضرب رسانیدند زوس در حالی که روی تخت نشسته روی بعضی مسکوکات (ایوکراتید) موسس سومین خاندان سلطنتی یونان و باختری دیده می.شود (هلیو کلس) آخرین پادشاه این سلسله که قصرش هنوز در شمال هندوکش بود زوس را در مسکوکات خود نمایش داده است تصویر اپولون Apollon رب النوع طوفان و طبابت و ادبیات و صنعت روی اکثر مسکوکات ایوکراتید نقش است. اعضای خانواده سلطنتی یونان و باختری (ایوتیدم) و پسرش (دمتریوس)، تصویر (هرکول) را در مسکوکات خود ترجیح داده اند. (هرکول) و (دیو نیزوس) با جنبه رشادت و پهلوانی و مستی که داشتند و نظایر آنها در معتقدات و قصه های رزمی ما وجود داشت، بیشتر در کشور ما صاحب شخصیت شدند و یونانی ها صحنه های بعضی از قصه های میتولوژی را از یونان به اینجا انتقال دادند چنانچه مجلس (پرومته) را در یکی از مغارههای هندوکش تصور می نمودند و

(دیونیزیوس) را که اصلاً اسمش (دیونیسه) بود، حامی شهر (نسیه) می خواندند که محل آن را (فوشه) در ملتقای رودخانه کابل و الینگار در لغمان سفلی قرار میدهد ملتفت باید بود که پیش از اینکه یونانی ها و اساطیر آنها وارد افغانستان ،شود رب النوعی به نام "مهشوارا" و به صفت حامی کوهها در مملکت ما معروف بود که او را به شکل و قیافه مست با کمان خطرناکی در میان درختان کوهی در شکاری توانا و سره گشت و گذار تصور می نمودند و معابدی در قلل کوه ها داشت و داستانهای او بیشتر با قصص اساطیری "دیونیزوس" یونانی مخلوط و عامل مزید شهرت او در اینجا شده بود روی یک ظرفی که از بدخشان بدست آمده و در بریتش موزیم میباشد تصویر دو پهلوان نقش است که بعضی آنها را (هرکول) و (دیو نیزوس) و برخی دیو نیزوس آریائی و یونانی تشخیص کرده اند. "اگاتو کلس" پادشاه یونانی یاختری شکل جوانی را که تاجی از شاخه سبز تاک گرد سر دارد، روی سکه های خود نقش کرده این تصویر هم امکان دارد از "دیو نیزوس" محلی یا یونانی نمایندگی کند دو صد سال بعد از اگاتو کلس یکنفرسیاحی موسوم به (اپولونیوس، دوتیان Apollonuis Dotyane) در علاقه پاروپامیزادی روی کوهی از معبدی بنام "دیو نیزوس" حرف می زند و شرح می دهد که اطراف معبد را درختانی گرفته که خود "دیونیزوس" غرس کرده و شاخه های نازک عشقه پیچان به آنها بالا شده است. در زیر شاخسار درختان مجسمه رب النوع را از سنگ سفید به قیافه جوان هندی ساخته بودند. از روی شرح قیافه واضح می شود که مقصد از ین دیو نیزوس رب النوع شراب یونانی نبوده بلکه همان "مهشوارا" حامی کوهای آریانا است که در قله های کوهها معابدی داشت و حتی (هیوان تسنگ) در قرن 7 مسیحی از انتقال یک چنین معبد از کوه (ارونا) فراز کاپیسا به کوه های زابلستان نقل می کند.

رویهمرفته قراریکه در مورد "دیونیزوس" شرح یافت نه تنها ارباب انواع و اسطوره های یونانی در آریانا تاثیر بخشیده بود بلکه خاطره های میتولوژی ویدی و بقایای داستانهای اوستائی آریانا براذهان یونانی هم سرایت نموده بود (اناهیتا) رب النوع فراوانی باختری و حامی رودخانه آمو دریا بشکل دختر جوانی که تیرکش به دوش افگنده و تاجی با هشت شعاع بسر ،داشت در مسکوکات دمتریوس استعمال شده است. همین قسم میترا یعنی مهر حیثیت هرکول را نزد یونانی های باختری پیدا کرده بود و او را طوری در مسکوکات نمایش دادند که می روی دست چپش پوست ،شیر در دست راستش عصا و بر سرش تاجی بشکل اشعه آفتاب گذاشته شده بود. یعنی ممیزات پهلوانی هرکول یونانی و علایم نور آفتاب میتری باختری در وجود او جمع شده بود و از ترکیب هر دو یک نوع "میترا - هرکول" پهلوان شجاع و شیر افگن با تاجی مجلل و منور بمیان آمده بود.

همین قسم در نمایش (زوس) اساطیر تغییراتی وارد کرد. در مسکوکات (تترا دراکم) یعنی چهار درهمی (انتیال کیداس) که مخصوص حوزهٔ کاپیسا است پیش روی زوس که روی تخت نشسته سرونیم مقابل بدن فیل بحیث شعار مخصوص کاپیسا که عبارت از (سرفیل) بود، نمایش یافته است.

خلاصه از خلال این تشریحات معلوم میشود که در دورۀ دو صد سالهٔ سلطنت مستقل یونان و باختری اسطوره های یونانی در اذهان مردم افغانستان ریشه دوانیده و در مقابل داستانهای محلی ما چه در باختر و چه در کاپیسا و گندهارا همه جا پیرایه های جدیدی در آن بسته است. انعکاس این تاثیرات متقابله ذهنی و فکری و ادبی در دوره های بعد حتی اعصار اسلامی هم باقی ماند و بسیاراند نویسندگان و شعرای ما که در دوره های مختلف اسکندرنامههای منظوم و منثور ساخته و فراوان است قصه هائی پراگندهای که در کتب قصص و حکایات دوام کرده است. معلوم میشود که ورود و توطن یونانی ها همانطور که در صنائع نفیسه مکاتب جدید باز کرد در طرز تخیل و افکار و در کتب داستانها و قصص که روح را مشغول میسازد تاثیر وارد کرد و در نتیجه موضوعات جدید در ادبیات ما پیدا شد.


رسم الخط و زبان یونانی

سال 250 (ق - م) یعنی سالی که سلطنت مستقل یونانوباختری در آن اعلام شد مبدأ شروع رسم الخط یونانی روی مسکوکات ماست. در چند سال اول اعضای خاندانهای شاهی "دیودوت" و "ایوتیدم" تنها زبان و رسم الخط یونانی را در مسکوکات خود استعمال میکردند تا اینکه سلطنت به "دمتریوس" رسید. وی اولین کسی است که در روی دیگر سکه های خود رسم الخط و زبان محلی آن وقت افغانستان یعنی (خروشتی) و "پراکریت" را استعمال کرده است الخط یونانی از رسم 250 (ق - م) تا حوالی آغاز عهد مسیح در مدت دو نیم قرن به صورت صاف و نهایت خوانا در مسکوکات شاهان و امرای یونانو باختری اعم از اینکه مرکزشان در شمال یا در جنوب هندوکش بود، استعمال شده است. در این مدت و بعد از آن ،پارتها، اسکائیها و پهلواها همه این رویه را تعقیب کردند و بعد از آغاز دوره کوشانی انحطاط زبان و رسم الخط یونانی شروع شد ولی هنوز برای چندین قرن دیگر اقلا رسم الخط آن دوام داشت به این معنی که حروف الفبای آن کم کم و به صورت غیر محسوس تغییر کرد و غالباً بعضی حروف نو هم به میان آمد که مجموع آن به نام رسم الخط (یونانو کوشانی) موسوم شده است و تا اخیر عصر کوشانی تا اواسط قرن سوم مسیحی دوام کرد.(17)

چگونگی انتشار زبان یونانی چندان خوب معلوم نیست، البته در طی دو قرن (ق - م) رسمیت درباری داشت و در ضرابخانه ها و در دفاتر معمول شده بود چون به شهادت (پلوتارک) ممثلین و رقاصه های یونانی در هند به اجرای نمایشات می پرداختند. بدون شبهه می توان گفت که این قبیل مظاهرات در افغانستان که مرکز یونان و باختری بود به طرز اولی اجرا میشد و آن هم به زبان یونانی به عمل می آمد. پس حتما عده ای از مردمان محلی هم آن را یاد گرفته و می فهمیدند ولی ساحه انتشار آن محدود بود و عمومیت نداشت ظهور پراکریت و رسم الخط خروشتی روی مسکوکات موید این نظریه است. بهرحال کلمات زیاد درباری اداری القاب و عناوین ،رسمی اصطلاحات علمی، ادبی، فلسفی و طبی وارد پراکریتها شده بود و تا مدتها بعد در عصر کوشانی ها هنوز هم متداول بود چنانچه در بخش چهارم در طی مطالعه کتیبه های خروشتی دیدیم که در عصر کنیشکا و هوویشکا نام های ماه های یونانی (اپه اماس) و (ارته می زیوس) در متن پراکریت و در رسم الخط خروشتی استعمال شده است. تا حال آثار رسم الخط یونانی در افغانستان غیر از مسکوکات بسیار کم دیده شده آن و هم منحصر به یک پارچه سفالی است که سه سال قبل در حوالی خرابه های (نملک) (18) پیدا شده و از چند حرف بیش نیست و اخیراً تصویر آن در یکی از مجله های آمریکائی به طبع رسیده است.