الثامن عشر الملك اختيار الدین یوزبك طغراخان
ملك اختيارالدین یوزبك (از)اصل قبچاق (۱) بود،و بنده سلطان شمس الدین، درپای کالیور(۲) نایب چاشنی گیربود،چون تخت سلطنت سلطان رکن الدین رسید[درعهد او نيك خواص شد وشغل امیرمجلسی بدو حواله افتاد [۳) و بعد ازآن او را شحننگی پیلانی فرمود، وبغایت، قربتش مخصوص گردانید،چون دره حراء تواين [ان بندگان سلطان (۴) خروج کردند جماعت کا برچین تاج الملک (۵) و بناءالملك و كريم الدين زاهد و نظام (الدین) شرقانی شهادت یافتند،ازسرغوغانیانان طایفه يکي ملك يوزبك بود،چون تخت به سلطان رضيه رسید، اوامیرآخرشدوچون سلطان معزالدين به تخت نشست،و جماعت ملوك واکابر،دهلی(۶) را دربندان دادند، ملک یوزبک با ملك قراقش بخدمت سلطان معزالدین درشهرآمدنا، روزسه شنبه ساخ ماه شعبان بدنه تسع وثلاثين وستمائه وچند ماه خدمت پسندیده کرد،می ترمبارك شاه فرخی، که برسلطان معزالدين استيلا يافته بود،وملوك وامراء ترك را ازحضرت مترید (۷) گردانیده سلطان را برآن (۸) تحريض نمود تا ملك يوزبك را باملك قراقش بگرفت ومقيد گردانید، روزچهارشنبه نهم ماه مبارك رمضان سنة تسع وثلاثين وستمانه،چون شهر کشاده شد،روزسه شنبه هفتم ماه ذی القعده سنه تسع ملك پوزبك مخلص شد،سلطان علاءالدين چون به تخت نشست،تبرهنده اقطاع اوگشت،بعد ازآن لوهوريك چندي اقطاع اوشد،او را ازآنجا باملك نصیرالدین محمد بندار(۹) مكاوحت افتاد،وبعد ازآن با حضرت مخالفت
(۱) اصل:خفجاق(۲)مط:كاليوار(۳): شد، (۴) مسط:سلانی(۵)مط: تاج الدين.(۵)مط:ملوك وامرای دهلی (۷)مط:مستزیاد بدان (۸) مط: بدان (۹) درمط واصول و راورتی کند، بنداردربرهان قاطع بروزن گلزار، کيسه داروخانه دارو دوا فروش و صاحب تجمل باشد،شاید کیسه داری یا خانه داری درآنوقت ازمناصب درباری بود، مشليكه اكنون خزانه داروخانه سامان دربارموجود است. کلمه بنداراز فارسی بعربی هم رفته بهمنی بازرگان و تاجریکه کالا یش نفیس باشد،و باین نام درکتب رجال مشاهیرزیاد دیده می شوند وکلمه شاه بندرراهم از بن ساخته اند بمعنی رئیس تجار(المنجد)
ملوک شمسیه طبقه ۲۲ (۳۲)
يوزبك بشکسته و درکشتی نشست،وبطرف لكنهوتی بازرفت،واین حرکت مخالفت(جمله) اهل مملكت هندوستان ازاهل دستار( بند) وکلاه( پوش) ومسلمانان وهندوان،ازملك إوزبك ناپسند داشتند،که بر(۱) پادشاه خودعاصی شد،وخلاف وعصيان ظاهرکرد،لاجرم شوهی(۲) آن حرکت دروی رسید،وازاصل وبیخ برافتاد،چون ازاوده به لکھنوتی بازگشت، عزیمت کامرقدمصمیم گردانید ولشكرازآب بیکمتمی (۳) بگذرانيد،وچون رای کاهرودراطاقت مقاومت او نبود، به زيه ت بهارفي برفت،ماك يوزبك راشھرکامرود فتح شد (۴) (واموال) وخزاین بی شماری بدست آورد، چنانچه درحیز تقریرو تحریر،عدد وزن آن در نیاید، واین داعی را بوقت آنکه (۵) لکھنوتی مقام بود ازبندگان که تقریرایشان اعتما دراشاید سماع افتاده بود که ازعهد گرشاسپ شاه عجم که بطرف چین رفته بود،وبدان راه بطرف هندوستان درآمد، تا بدین وقت یکهزارو دویست خزانه بود. همه درمهر،که هيچ يك ازآن رایان (دران) اموال ودفائن تصرف نکرده بودند،آن جمله بدست لشکراسلام افتاد،وخطبه ونمازجمعه، درکاهرود وضع شد،وعلامات اهل اسلام پید اگشت،اما چه فایده که آن جمله ازجنون باد داد،که عقلاء[ اهل ] چنین گفته اند:غایت کارطاب کردن برهیچ طالب مبارك نیامده است:(۶).
نظم
دولت آن به که افت وخیزبود دو لت تیزرستخيز بود
چون کامرود فتح شد.چنان تقریرکردند. که رای بکرات معتمدان فرستاد.که این بلاد آرافتح شد.که هيچ يك ازاهل ایلام را (۷) این فتح نبود.اکنون تو بازکرد.ومرابه تخت بنشان. که هرسال چندين پیلوارزروچندین زنجیریل بخدمت تو بندرسمتم وخابه(و)سکه اسلام همچنين برقراربدارم. ملك بوزبك بهيچ طریق بدان راضی نشد.رای فرمود جمله حشم ورعایا که نزديك ملك يوزبك روید (۸) و دست راست بستانید. و بهر نرخ که اورا باید [ جمله ] غله که
(۱) مط: در(۲) معط: شوم (۳) اصل: بیک متی - هدى، وط: بكه دی، راورتی، بیگمتی،(۴) مطنشهرکامرود را فتح کرد،(۵) مط: بوقتی که درلکهنوتی (۶) اصل:غابت کارد بدن، بود هیچ طالب مبارك نيامده است(۷) مط:هیچ ملك را از اهل اسلام ا ین (۸) مط: دويد
ملوک شمسیه طبقه ۲۲ (۳۳)
درکامروداست بخرید(۱) تا لشکراسلام راعلوفه نماند،همچنان کردند،و تمامت غله و آنچه بود(۲) بنرخ گران ازایشان بخریدند،واو باعتماد آبادانی وعمارت ولايت هيچ علوفه ( و) ذخيره نگاه نداشت چون وقت علوفه فصل ربیع رسید(۳) رای با جمله رعایا خروج کرد، واطراف آب را بندها بکشاد(۴) ملگی پوزبدی و لشکراسلام راعاجزگردانید چنانچه ازبی برگی، به لاك نزديك شدند، جمله با يكديگررای زدند،(که)[هرنوع از اینجا باید رفت والا بنگرسنگی هلال خواهیم شد، برعزیمت مراجعت ازکامرود بطرف لکنهوتی روان شدند،راه [و] صدر او آب هم هندو گرفته بود (۵) رهبرحاصل کردند،که بطرف کوهپایه ایشان را از آن بلاد بیرون آرد چون منزل چند برفتند.درضايق درهاوراههای تنگی افتادند، هندوان ازپس و پیش گرفتند درموضع تنگی دو پیل را(در) پیش صف با هم جنگی شد لشکربهم درافتاد هندوان ازاطراف برآمدند مسلمانان وهندوان درهم آمیختند(۹) ناگاه ملك يوزبك [راکه] برپشت پیل بود،تیری برسینه [او] بیامد (۷) بیفتادو اسیرشد، فرزندان او واتباع واشكرهمه اسيرگشتند، چون او را پیش رای بردند،التماس نمود که پدررا بیارید،چون پسرش را بیاوردند،روی برروی سرنهاد و جان بحق تسلیم کرد.حق تعالی سلطان وقت ما را درتخت پادشاهی باقی دارد.(۸)