بیخود هروی

از کتاب: یادی از رفته گان

خواجه عبدالحمید متخلص به بیخود فرزند خواجه عبدالحمید از اهل بیچقی هرات از معاصرین تسلیم هروی است .

در عصر شاه کامران سدوزائی وو زیر یار محمد خان و پسرش سعید محمد خان میزیسته بمرحوم مفتی فیض الله بادمرغانی (خان علوم ) دوستی و محبت داشته داستان سیف الملوک را منظوم نموده دیوانش را در حدود هزار بیت ازروی بیاضهای دستنویس که غالبا بخط او بود استاد فکری سلجوقی جمع نموده است و اکنون حاضر است .

در قریه بیچقی هرات از دنیا رفت و بمزار سلطان زید شرقی دشت یلان جوار بیچقی مدفون است و این است نمونۀ کلام او .

طبیب درد من جانانه خواهد شد / نخواهد شد

بزلفش پنجۀ من شانه خواهد شد > نخوهد شد

بدان زلف مشکینش یکی خال سیه دیدم

نصیبم چیدن این دانه خواهد شد ؟ نخواهد شد

نگشتم آشنا یش سالها در خاک کوی او

خلاصم زین سگ دیوانه خواهد شد > نخواهد شد

نیندیشم ز مرگ اما درین فکرم که بعد از من

گل من کو زه میخانه خواهد شد ؟ نخواهد شد

نموده توبه (بیخود ) از میی مینای هشیاری

ز پیمان بر سر پیمانه خواهد شد ؟ نخواهد شد

بدلم داغ نگاریست که من میدانم

آتش لاله عزاریست که من میدانم

از شب هجر مپرس از من محزون که مرا

روز هجران ش تاریست که من میدانم

بسکه خو ناب جگر میرود از دیده من

درو من جوش بهاریست که من میدانم

به من دلشده از حسرت نوش لب او

نشه باده خماریست که من میدانم

نو گلی را که به زخون آب جگر پروردم

حالبا همدم خاریست که من میدانم

نقد حان بر کف و انرا بدو عالم ندهم

زانکه از بهر نثاریست که من میدانم

رح بر افروخته سر مست و خرامان آید

بیخود ان شمع مزاریست که من میدانم 

رباعی 

گل روی بتی عشوه فروشی بوده است

نرگس چشم پیاله نوشی بوده است

خاکی که درین چمن برآن میگذری

پایی و سر و چشم و گوشی بوده است