119

سقوط منطقی موضوعات حدیثی

از کتاب: پیوند با مردم
24 June 2010

بسم الله الرحمن الرحیم


ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

رهرو منزل عشقیم و به سر حد عدم

تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم

سبزه خط تو دیدیم و زبوستان بهشت

به طلب کاری این مهر گیاه آمده ایم

با چنین گنج که شد خاذن او روح امین

به گدائی به در خانه شاه آمده ایم

لنگر علم تو ای کشتی توفیق کجاست

که در این بحر کرم غرق گناه آمده ایم

آبرو می برد ای ابر خطا پوش ببار

که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم

حافظ این خرقه پشمینه بینداز که ما

از پی غافله با آتش آه آمده ایم



بسم الله الرحمن الرحیم


به نام خداوند مهر بخش مهربان

با عرض احترام و ادب به پیشگاه مقام رسالت و با تقدیم سلام و صلوات حق به مقام اشرف انبیاء محمد مصطفی( ص)  

و با عرض سلام و تقدیم ارادت حضور همه شما بینندگان ارجمند و جویای حقیقت و پویای راه کمال و تعالی.

برنامه امروز را به نـام نـامی حضــرت حـق آغـــاز مــی کنیم و امیدوارم که همچون برنامه گذشته مورد قبول و استفاده شما قرار گیرد.

برای شناخت قرآن به سه اهرم و سه عامل باید متوسل بشویم. وهر کدام از این ابزار معرفت به قرآن، شاخه هائی دارند که فکر می کنم به تفصیل در دو مورد آنها صحبت شده و این سه اهرم یا سه راه برای درک به معرفت قرآن عبارتند از :

تعهد ، تقوا و همچنین تحلیل.

در مورد تعهد و تقوا در حد کفایت مطالبی تقدیم شما شده است .

در باب تحلیل مطالب قرآن به این ترتیب مورد معاینه و شناسائی پیشنهاد شد که قرار گیرد که انسان برای تحلیل قرآن یعنی برای قدم اصلی در فهم قرآن باید از سه دروازه یا سه محور آغاز کند .

قرآن را از نظر آموزشی تقسیم به سه بخش می کنیم. منظور تقسیم آیات قرآن نیست بلکه از نقطه نظر فراگیری قرآن و طبقات فرارگیری، قرآن را به سه بُعد تقسیم می کنیم .

    •    بُعد فقهی یا احکام

    •    

    •     آآآان نننننننمینیخنخزپپآن ن


2- بُعد عقل و منطق و حکمت و یا فلسقه

پس یکی ازابعاد قرآن بُعد حکم و فقه قرآنی است و بُعد دیگر بعد عقل و منطق حکمت و فلسفه قرآن است.

3- در بعد سوم که تحصیل حاصل ابعاد قبلی است.

        انسان (در مرحله اول با فقه یا قیود یا چهار چوبهای قرآن آشنا می شود و در بعد دوم نسبت به فلسفه قرآن و نسبت به فلسفه خلقت، چگونگی آفرینش، هدف آفرینش و مسائلی از این دست تعقل و ایجاد یک منطق بین علتها و معلولها، بین آنچه حاصل شده و آنچه تحصیل شده برقـرار مـی کند).

 در بعد سوم که بعد تـزکیـه انسان است یعنـی فعل تزکیـه و امکـان تزکیـه تـوسط قــرآن انجــام مـی شود. اگر ما از بُعـد فقـه و بُعـد عقـل عبور کرده باشیم در مقـابـل قــرآن روبـروی تـزکیـه قـرار  مـی گیریم. دربعد تزکیه پاکسازی و طهارت انسان است در مرحله عمل و اندیشه. آنهم ترتیبی دارد که در آغاز کار انسان تزکیه و تطهیر در اعمال را یاد می گیرد. اعمال و رفتار انسان تطهیـر مـی شود، تزکیه و پاک می شود. نا خالصی از اعمال انسان خارج می شود. و در بُعد بَعدی اندیشه انسان تزکیـه می شود.

 تفکر و تصور و تجسم انسان. اینها همه احتیاج به تزکیه دارند.

انسان در مرحله ای که فکر می کند و دارای اندیشه می شود و نسبت به یک موضوعی تصوری دارد یا تخیل یا تجسم یا تعقل دارد. کار تعقل این است که انسجام و خیال و تصویرهائی را که ما در ذهن خود رسم می کنیم صحت آنها را به ما اطلاع می دهد.

انسان در بعد نفسـانی نسبت به آنچـه را که قـرآن مـی گوید دارای تزکیه و پاکسازی اندیشـه و نیـت مـی شود. یعنی نیت انسان پاک و خالص می شود.

 به لحاظ اینکه انسان فعلی را انجـام نمـی دهد مگر از قبل راجع به آن اندیشه ایی داشته باشد. فکر کرده و بر اثر آن فکر تصمیم می گیرد این است که در مرحله پائین فعلیات انسان تزکیه شده و در مرحله بالا افکار و عقاید و نظریات و تفکرات و تجسمات برای انسان تزکیه می شود.

        بطور خلاصه ما در سه بُعد با قـرآن مـواجه مـی شویم: بعد فقهی، فلسفی و بعد روحانی یا بعد تزکیه و طهارت.

        خود ما سه قسمت هستیم. جسم ما و اعمال ما با فقه قرآنی تربیت می شود. عقل ما با فلسفه قرآنی تربیت شده و روان ما با تزکیه قـرآن هدایت و طهـارت مـی شود. این سه روش تقسیمات فرعی است که ما برای امر تحلیل در قرآن به کار می بریم.  

        خلاصه آنچه که گفته شد این است که ما در بُعد تعهد در سـوره فاتـحه نگـاه می کنیـم بـه قـرآن و مـی بینیم که ما دو تعهد در مقابل خدا می کنیم:

" ایاک نَعبـُدُوا وَ اِیـاَکَ نَستَعِیـنَ " و در مقابـل خداوند به مـا شـرف و افتخـار امکان هـدایـت را عنـایـت مـی کند. این تعهد است .

        در قسمت دوم که قسمت تقواست. قرآن از ابتدائی ترین سطح ساختمان تقوا که اساس و پایه پرهیزکاری را در انسان قرار می دهد و شروع تزکیه است رادر سوره بقره آیه دوم تا ششم به ما تعلیم می دهد. که تقوا چه ساختمانی است و چه ابزاری برای ایجاد ساختمان تقوا لازم است .

    و در بعد سوم که تحلیل قرآن است سه پایه مطرح می شود:

    •    فقه  - عقل   - تزکیه                                               

و انسان در اعمال تابع فقه قرآنی است در اندیشه تابع فلسفه قرآنی است و در نفسانیات و روحانیت انسان تابع تزکیه قرآن می شود.

        

تزکیه قرآن همانطور که گفتیم مربوط به نفسانیات ماست. انسان در مرحله ائی قرار می گیرد که ایمان او تبدیل به عمل صالح می شود. ایمان یک امر عقیدتی است. عمل صالح یک امر فقهی و حکمی است.

انسانی که دارای ایمان می شود و عمل صالح انجام می دهد به درجه تزکیه می رسد به پرواز در می آید در بعد فقهی انسان به صفات خدا متصـل مـی شود. در بعد عقلی انسان به چگونگی هستی فکر می کند و در بعد روحانی و معنوی انسان به اوج تزکیه می رسد و هر چه انسان از ناخالصی خالص شده و پاک شود پرواز او آسان تر می شود و به تقرب الهی بیشتر نائل می گردد.

    همچنین گفتیم که قرآن در بعد فقهی یعنی قسمت اول تحلیل آموزش قرآن بر اساس کتاب و سنت است. یعنی قرآن آموخته نمی شود مگر به لحاظ قرآن و مگر به لحاظ سنت.

        سنت از طریق حدیث و تاریخ به ما می رسد. ما که در زمان رسول اکرم نبوده ایم که بدانیم که او چگونه نسبت به آیات قرآن عمل می کرده. این اطلاعات را از طریق تاریخ، روایت و حدیث استدراک می کنیم و نهایتاَ بر آن معرفت پیدا کرده و در تطبیق با آن بر می آئیم .

        

آنچه را که در تاریخ می خوانیم و می دانیم لازم است که برای صحت آن با قرآن تطبیق کنیم و هر آنچه که قرآن مصدق آن است بپذیریم و هر آنچه را که قرآن آن را تصدیق نمی کند مردود بشماریم.


        در شواهد موجود حتی کتبی که منصوب به کتب آسمانی هستند مثل تورات که بین سیصد تا ششصد سال بعد از حضرت موسی (ع) به تحریر در آمده است و یا وقتی به انجیلهای چهار گانه (که در حال حاضر انجیل پنج گانه هم داریم که متعلق به مورمونها هست) نگاه می کنیم که در طول تاریخی کمتر از دویست و پنجاه سال بعد از صعودحضرت مسیح(ع) می بینیم که پنج نوع کتـاب مختلف با نوشته های مختلف ثبت شده. یعنی فاصله دویست و پنجاه سالی که بین صعود مسیح و درج مطالبی که منصوب به اوست چقدر تفاوت عقیده و تفاوت نظر حتی در اصول! به جا مانده. همینطور در مقابل کتاب شریف تورات.

        زمان به لحاظ طبیعت خاصی که دارد و انسان به لحاظ کمبود حافظه و نداشتن ابزار کافی در طول تاریخ به خصوص تاریخ طولانی پانزده قرن که جز قرن اخیر در قرون دیگر امر کتابت و مکتوب کردن روایات امری تقریباَ غیر ممکن بوده همیشه باید برای تعیین صحت آن چه را که به ما می رسد با یک متر یا پارامتر و یک ترازو اندازه گیری بشود.

        قرآن می گوید من کتاب فرقان و میزان هستم. یعنی آنچه را که با یکدیگر فرق و فاصله دارند (از نقطه نظرارزش)، در من جستجو کنید. من کتاب فرقان هستم. فرقان را در من جستجو کنید. بدانید که چه چیز با چیـز دیگـر چـه فـرقـی مـی کند و چرا فرق می کند؟

 به بیان دیگر قرآن به نام کتاب فرقان تشخیص ارزیابی می دهد و این امکان را به مـا می دهد که فرقان باشیم . فرق بین ارزش چیزها را تعیین کنیم . خوب را از بد بشناسیم . حلال را از حرام بشناسیم. به زبان انگلیسی باید بگوئیم که فرقان کتابی است که  Quality  یاد می دهد.

        در مقابل  Quality  امـر دیگـری بـه مـا یـاد مـی دهد که می گوید من کتاب میزان هستم. من ترازو هستم من واحد سنجش هستم. من اندازه چیزها را می گیرم من متر هستم. همه چیز را با من اندازه می گیرند.

در قرآن اشاره به مقیاسات یا تشخیص مقیاسات در بعد میزانی قرآن است. یعنی قرآن هم میزان است هم فرقان است مجموعه فرقان و میزان قرآن که درکنار هم قرار می گیرد کتاب هدایت را تشکیل می دهد که این کتاب هدایت به عملکرد رسول اکرم نگاه می شود که او چطور در بعد فقهی به آن نگاه می کرده؟ چطور در بعد عقلی به آن نگاه می کرده؟ و چطور در بعد تزکیه یا بعد روحانی به آن نگـاه می کرده ؟

        پیغمبر مثل هر انسان دیگری مثل من و شما با سه بعد وجودی خودش با سه بعد وجودی قرآن در ارتباط بوده. و سنتی که برای ما مسلمانان واجب الاجرا و واجب الارعایت است توجه به این سه نوع سنتی است که در یک سنت جمع آوری شده و به دست ما رسیده است .

        اولین سنت پیغمبر سنت فعلیات یا رفتار و هنجار او در مقابل احکام و فقه قرآن است. در مقابل قوانین و آنچه که به فعلیات یا رفتار انسان مربوط می شود. رفتاری که از رسول اکرم نسبت به فقه حکم قرآن سر می زند بخشی از سنت را تشکیل می دهد .

        آن چه را که پیغمبـر از دیـدگـاه عقـل و منطـق در قرآن جستجو می کند یعنی دلایل عقلی و بررسی های منطقی پیامبر نسبت به قرآن بعد دوم یا بعد عقلی سنت را تشکیل می دهد . در قسمت سوم تزکیه جسمی و روانی پیغمبر در مقابل قرآن بعد طهارت روحانی پیغمبر را نشان می دهد و برای ما بعد سوم سنت است .

        بنا بر این ما سنت را در سه قسمت یاد می گیریم.

    سنت حکمی یا فقهی ، سنت عقلی یا سنت فلسفی و سنت روحانی و طهارت روح و نفس انسان.

        مجموعه اینها بسته بندی است به نام سنت که بر محور زمان و با وسیله و نقاله ای به نام روایت و حدیث باید به دست ما برسد.

        این تاریخ کوتاهی بود در مورد لزوم حدیث و لزوم روایت و سنت.

ما باید سنت داشته باشیم چرا؟ چون قرآن اجبار کرده است . " اطیعو الله و اطیعوالرسول... " در زمان پیغمبر سنت او را سنت حاضر می دانستند در زمان وفات و رحلت او سنت به جا مانده از بیست و سه سال برداشت فقهی، فلسفی و روحانی او از قرآن ملاک عمل برای ما در شناخت قرآن است. هر مسلمانی باید از قرآن به سنت برسد و از سنت به قرآن. اشتباه لغوی که اکثراَ به کار می رود سنت رسول است و این وجود ندارد. این که اینجا و آنجا می گویند این سنت پیغمبر است (این لغلقه زبان است. خود من هم می گویم اما اشتباه است ). پیغمبر سنتی از خود ندارد. من سنی هستم یعنی پیرو سنت هستم ولی پیغمبر سنت ندارد.  ما سنت الرسول نداریم ما سنت الله داریم! سنت پیغمبر سنت خداست! ناموس  پیغمبر ناموس خداست. عمل پیغمبر عمل خداست! رضای پیغمبر رضای خداست! سنت به این معناست. پیغمبر سنت مستقلی از خود ندارد. سنت قرآن سنت پیغمبر است و سنت پیغمبر سنت قرآن است!

        اگـراین ها را بیـاموزیـم کمتــر دچـاراشکـال مــی شویم.

        در این مسیر در زمان حضرت رسول سنت نوشته می شده توسط کسانی که در اطراف و اکناف سفرمی کردند برای اینکه فراموش نکنند یا در ذهنشان می سپردند یا آن را می نوشتند. با رحلت رسول اکرم و آغاز خلافت خلیفه اول ابوبکر اغتشاشاتی در اسلام بوجود می آید و حدیث ها در آن زمان با آیات قرآن مخلوط می شود و کار به آغاز اشتباه می رسد. شورایی تشکیل شده بـرای جلـوگیـری از مداخلـه بی جهت و مضـر پیش بینـی می شود که دستور داده شود که حدیث اجازه نوشته شدن ندارد.


عُمرِ خلیفه اول وصلت به اجـرای ایـن قانون نمـی دهد. با وفات او و با روی کار آمدن خلیفه دوم عمرابن خطاب اولین دستوری که صادر می شود منع کتابت حدیث بوده است و به شدت عمر با این کار مبارزه می کند. علت مبارزه وحکمت آن در این بود که چون هنوز قرآن به طور کامل استنساخ نشده بوده می رفت که اگر نوشته های حدیث دست این و آن باشد در زمانی که قرار بوده قرآن از اوراق پراکنده تبدیل به یک مُجلد و کتاب شود، ممکن بود که این احادیث هم داخل قرآن بشود و با حکمت عمرو مشاورین او منجمله علی ابن ابیطالب قراربر این می شود که ممنوع کنند برای عموم . نوشتن و انتشار احادیث را. اما هنوز هم در زمان عمر ابن خطاب ذکر حدیث به طور شفاهی مجاز بوده. نوشتن حدیث ممنوع بوده است. و این روش تا حدود یک صد سال بعد یعنی تا زمان حکومت عمرابن عبدالعزیز ممنوعیت نوشتـن حدیث باقـی می ماند.

        اختلافاتی در تاریخ هست که اولین بار بعد از این مدت طولانی چرا حدیث که بعضی ها می گویند که در زمان علی مخفیانه حدیث نوشته می شده این سئوال مطرح است که چرا تاریخ شروع کتابت روایات  و احادیث با تشیع شروع نمی شود؟


        دلایل بسیاری دارد که ازحوصله این برنامه خارج است ولی به شکل اجمال در حدود دویست و چندی سال بعد از هجرت، شخصی به نام بخاری که یکـی از معتمـدین و معتـبـرتریـن مـورخیـن و عـلاقه مندان به جمع آوری حدیث بوده، سالهای سال عمر خود را می گذارد و آنچه را که راجع به حدیث و روایت و عملکرد پیغمبر بوده از همه جا می شنود و سفرهای بی شمار به اکناف جهان اسلام می کند و همه این روایات و شایعات و شنیده ها را جمع آوری می کند.

        لازم است بـدانیم وقتـی که مـا به حدیث اشـاره می کنیم حدیث فقط اشاره به سنت پیغمبر نیست. به گفته های پیغمبر و گفته های صحابه، به قضاوتهائی که صحابه بر مبنای سنت کرده اند. بر مبنای استنباطی که صحابه از سنت پیغمبر و بر مبنای آنچه که شیعیان معصوم می دانند ، تعابیر آنها نسبت به احادیث و بالاتر از همه فتواها و اجتهاداتی که بر اساس حدیث گفته شده مجموعه اینها را می گویند احادیث. اما در بیـن اینها یک جائی را باز کرده اند که مخصوص انحصاری پیغمبـر است کـه به آنها  می گویند احادیث قدّسی یعنی احادیثی که بهشتی است و منظور از بهشتی این است که عین عمل پیغمبر گفتار و کردار و رفتار او بدون استنباط و بدون دخالت دیگران را می گویند حدیث قدسی.


 حدیثی که مستقیم بـه شخص شخیـص پیامبـر مـی رسیده. بنابرمعاینه ای که بخاری از ششصد هزار حکـم انجـام می دهـد هفت هـزار آن را بـرمــی دارد و می گوید این هفت هزار در قَربیل اول یا در معاینه یا فیلتر اول هفت هزار سرباز (اگر بگوئیم این احادیث سرباز هستند) از ششصد هزار، هفت هزار سرباز زنده می مانند. یعنی ضریب جعلیات و دروغ و بی اعتباری در حدیث بر اساس معاینه بخاری به نود و پنج درصد می رسد. یعنی از هر صد حدیثی در دویست و پنجاه سال اول نود حدیث دروغ و بی اعتبار بوده است .


          در قربال دوم از هفت هـزار به چهـار هـزار مـی رسد و می گویند که گفته است اگر عمر من کفاف می داد شاید در معاینه سوم بخش دیگری از این چهار هزار را به دور می ریختم.


        وقتی که یک حکمی یک یا یک موضوعی در دویست و پنجاه سال نود و شش درصد دروغ یا غلط دارد و چهار درصد حدیث به جا مـی ماند. نود و شش درصد دروغ بی اعتباری یا اشتباه اگر خوشبین باشیم موجود بوده . این سئوال مطرح است که وقتی که در کنار چشمه که کمتر باید خشک باشد در دویست و پنجاه سالی که به زمان پیغمبر نزدیکتر بوده نودو شش درصد ضریب خطاست آن وقت در سفر هزار ساله ای که از بخاری تا کنون می گذرد عقل و منطق چه حکمی می کند؟ !

        چه ضریبی باید بدهیم به این مسافری که در دویست و پنجـاه سال نـود و شش درصد به بیراهه مـی رود؟ حالا این چهار هزار حدیثی که از هزار سال پیش آغاز سفر کرده چند بار عوض شده؟ چند بار به فرمان سلاطین وقت به نفع خودشان تغییر داده شده؟


        نگاه کنید به تاریخ چطور شد که در زمان قبل از صفویه کشور ایران کشور سنی مذهب بود ( اگر مذهب اسمی باشد که من هم به غلط از آن استفاده کنم سنی بودند. چطور شد که در فاصله پنج شش سال از زمان شیخ صفی الدین اردبیلی یک مرتبه ایران برگشت و همه تبدیل به شیعه شدند آنهم شیعه نوع صفوی؟ همه اینها با حدیث این کار را کردند!

        پس احادیث در طول تاریخ می توانسته که دچار تغییرات بشود و کارما این است که نه می توانیم حدیث را رها کنیم و نه می توانیم حدیث را بپذیریم.

 در جائی خدا ما را قرار داده که ما را مجبور می کند به معاینه حدیث پرداخته و حدیثی را قبول کنیم که قرآن مصدق آن باشد.

 

        من معتقد بر این هستم که پیامبر ما رسول اکرم محمد ابن عبدالله (ص) از نظر من آخرین پیغمبری است که در قرآن هم نبوت و هم رسالت به او ختم شده است و وحی مکتوب با آخرین روز حیات او پایان می یابد و تا روز قیامت هیچکس وحی مکتوب دریافت نمی کند. الهامات فردی با وحی متفاوت است و پیامبری جز(محمد مصطفی ص) که خاتِم و خاتَم هر دو نسبت به سلسله پیامبری اوست پیامبر دیگری پس از او وجود ندارد و این وعده خداست !

        وقتی که من می گویم از دیدگاه من مذهب شیعه و مذهب سنی هر دو شیطان پرست هستند.

باز هم می خواهید این گفته را تحریف کنید بکنید.

        ما مذهب نداریم ! مذهب مال شیطان است. دین مال خداست! انسان یک دین بیشتر ندارد. مسلمانی یک دین بیشتر نیست! هرکه مذهب بسازد برای دین، شیطان پرستی است ! تفرقه و جدائی و شعبه در دین ایجاد کرده و شعبه و تفرقه در دین از کارهای شیطانی است !    .

        اما تفاوت استنباط (بارها این را عرض کرده ام) تفاوت استنباط فقهی و حقوقی در قرآن توصیه شده و شرط تکامل و تعالی انسان داشتن استنباط های متفاوت است.

 

        خداوند صریحاً در قرآن می فرماید:

 من مـی توانستم همه شما را یکسان و از نظر ریاضی برابر بیافرینم.


 حالا مثالی که من همیشه می زنم این است که خدا اگر می خواست می توانست ما را مثل قوطی های ماهی ساردین در بیاورد که همه یک شکل هستند. اما خدا می گوید من انسان ها را متنوع نه منشعب نه متفرق، متنوع آفریدم. " لِتَعاَرَفُوا " که معرفت پیدا کنند نسبت به هم و شناسائی کنند همدیگر را دلایل عقلی را در میان بگذارند. بگویند تو از این آیه چه استنباط کردی؟ تو بر اساس چه فقهی قضاوت می کنی؟ و.....

        وقتی به صدر اسلام نگاه می کنیم می بینیم بسیاری از بزرگان فقهی اهل سنت شاگردان جعفر صادق بودند که او از فقه شیعه استفاده می کند. بعضی از شاگردان او باقی ماندند در فقه شیعه مثل مالک ابن عَنَث اینها فقه امام جعفر صادق را قبول نداشتند. شاگرد او بودند. مثل هر شاگردی که می تواند نظریات دیگر یا حتی بهتری داشته باشد.

    

`         مثلاً در فقه شیعه معتقد هستند که از طریق رسیدن فرع به اصل (وقتی ما یک اصل قانون داریم در قرآن یک اتفاقی در بیرون می افتد می خواهند آئین نامه آن را بنویسند این فرع است آن اصل است. راههایی دارند در فقه برای انجام این کار. در فقه شیعه، از سیستم و روش تطبیق استفاده می کنند. در سیستم و روش فقهی اهل سنت از طریق  قیاس به همان نتیجه می رسند. شیوه و روش آنها با هم متفاوت است . در مورد رأی گیری در شیعه بیشتر به تخصص اشاره می شود در اهل تسنن بیشتر به اجتماع اشاره می شود. هیچکس نمی تواند بگوید کدام کامل یا بهتر است مگر اینها در دادگاه در مقابل هم قرار بگیرند.

        یک داستانی بگویم که واقعاً اتفاق افتاده که یک مسابقه ای تشکیل می دهند و هزار نفر را در آن شرکت می دهند. یک حیوانی مثلاً فیل را می گذارند آنجا و از هزار نفر سئوال می کنند که به نظر شما وزن این فیل چقدر است؟ از بچه کوچک تا فرد سالخورده. و هر کس که برنده شود یک اتومبیل جایزه می گیرد. هر کدام روی کاغذ مشخصات خود را نوشته و وزن حدسی آن فیـل را نیز می نویسند. یکی می نویسد که مثلاً این فیل دوهزار و هشتصد پوند است و دیگری می نویسد هشتصد پوند است و الا آخر. در پایان وزنی که آنها نوشته بودند را جمع کرده و معدل وزنی این نظرات که معدل نهایی همه نظرات بوده سه گرم با وزن واقعی فیل تفاوت داشته.

 (من طرف دار فقه سنی نیستم. من طرفدار فقه شیعه هستم) اما اگر طرفدار فقه سنی می بودم با این استدلال در مقابل فقه شیعه می ایستادم که تو وقتی به تخصص اشاره می کنی  اجتماع قدرتمند تر از تخصص است. در فقه شیعه توجه دقیق می کنند به موضوع تخصص ودر فقه سنی هم مشارکت افراد را دارد و هم با این مثالی که زدم کسی که این کار را کرده یک مسیحی اروپائی بوده و به این نتیجه رسیده که جامعه اشتباه نمی کند حتی اجتماعی که تخصص ندارد. یا سواد ندارد که این اساس مردم سالاری است.

    قصدم این است که با استفاده از این موضوعات سودمند و شیرین که قرآن تشویق می کند و ما را تـرغیـب مـی کند که در مسائل حقوقی و فقهی  اینگونه عمل کنیم.

    می بینید که تمام اختلاف شیعه و سنی در مورد فقه و حکم است.( یعنی یک سوم تحلیل قرآن که در ابتدا گفتم). هیـچ شیعـه و سنـی را در بعـد فلسفـی و عقلـی نمـی بینید که با هم اختلاف داشته باشند. اصلا این حرفهای حقوقی فقهی و حکمی وقتی به مرحلـه فلسفه می رسند این فیلسوفهای بزرگ اسلامی که داشتیم تا امروز قابل تشخیص نیست که فقه اینها شیعی است یا سنـی. گاه گاهی در عقـایـدشان پیـدا می شود چیزهائی که به قانون مربوط می شود ولی یک پله بالاتر که می آئید به مرحله تزکیه می رسید یا به مرحله عرفان می رسید به مرحله پاکسازی نفس و روح که می رسید تحت هیچ عنوان نمی توانید تشخیص دهید که این سوفی یا عارف شیعه است یا سنی.

 

    سالها پیش جوان بودم در کوههای سلیمانیه یکی از افراطی ترین سوفیان سنی که سلسله قادری هستند و کارهای افراط و تفریط زیاد می کنند و خیلی هم بهشان انتقاد می شود و می گویند که اینها از آن سلسله اصلی نقش بندی خارج شده با این افراط کاریشان، من چندین ماه بین آنها زندگی کرده ام. اینها قطب القطاب خود را ابوبکر صدیق می دانند و بعد از او قطب بعدی را عمربن خطاب می دانند. روی دفی که می زنند اسم علی نوشته شده. من با چند تن از بزرگان اینها صحبت کردم یک سالنی دارند که مراسمشان را در آن انجام می دهند. پارچه های سه گوشی در اطراف ایـن سـالـن نصـب مــی کنند روی تمام اینها نوشته علی! روی دفـی کـه مـی زنند نوشته شده علی و بعد مراسمشان را شروع مـی کنند.

 یکی از بزرگان مجلس مرا در خلوت پذیرفت و درسهائی به من داد که تا امروز در پیشرفت من مؤثر بوده. از اتحاد این بزرگان و از اتحاد معنی این بزرگان از سلسله تکامل و تعارفی که بین اینها وجود داشته و به همان آیه قرآن اشاره کرد و گفت اینها همه گلهای یک باغ هستند و در باغ با یک گل گلستان بوجود نمی آید. بسیار آموختم از اینها و بسیار تعجب کردم که چطور دیگر مردمان از اینها چیزی نمی آموزند؟!

    دیدم اینها به اوج اتحاد رسیده اند! به اوج انسانیت و به اوج تطبیق با قرآن رسیده اند. یعنی وقتی قرآن می گوید من شما را متنوع آفریدم که متحد شوید که به تعالی برسید ، به معرفت " به تعارفوا..." به این خاطر که شما معارفه داشته باشید. می بینیم که هر چه انسان به صفات کریمه الله نزدیک تر می شود اختلافات بچه گانه و چیزهائی که مربوط به عالم خاک و سیاست و اقتصاد و استعمار و استثمـار است از اینهـا دوری مـی گزیند و به زندگی بهتری می رسد.


    بیائید دست به دست هم بدهیم و اشکالات را برطرف کنیم . فقط وقتی من راجع به بخاری صحبت می کنم( چون صد آمد نود هم پیش ماست)! اگر راجع به بخاری صحبت می کنم راجع به معتبرترین و قدیمی ترین اسطوره حدیث قرآن و اسلام اشاره می کنم اگر در کار او ضریب نود و شش درصد اشتباه است شما ببینید در آثار آقای مجلسی چه خبر است؟ در نوشته های شیخ مفید چـه مـی گـذرد؟ درانصـاری و شیـخ طـوس چـه مـی گذرد؟ اینها را یکی یکی معاینه کنیم و بدانیم که در آینده در مقابل جوانهای خودمان و نسل بعدی مسئول هستیم. دسته دسته جوانان ما از دین خارج می شوند! و این بخاطر ماست! ما چه جوابی در مقابل این احادیثی که شرم دارم که بخوانم، که توهین به مقام رسالت است ! و اینها را با اینترنت و با این سیستم ها و با این دشمنانی که شب و روز به اسلام حمله می کنند چه پاسخی به جوانان خود داریم؟



ما ز یاران چشم یاری داشتیم

                خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم

تا درخت دوستی کی بر دهد

                حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفتگو آئین درویشی نبود

                ورنه با تو ماجراها داشتیم

شیوه چشمت فریب جنگ داشت

                ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم

گُلبن حُسنت نه خود شد دل فروز

                ما دَم همت بر او بگماشتیم

نکته ها رفت و شکایت کس نکرد

                جانب حُرمت فرو نگذاشتیم

گفت خود دادی به ما دل حافظا

                ما محُصّل بر کسی نگماشتیم


    

یکی از موضوعات بسیار بسیار مهمی که پایه عرفان اسلامی است این است که انسان در اندیشه باید سرشار شود و اگر اندیشه انسان از مهر الهی سرشار گردد فعلیات انسان در درجه دوم اهمیت قرار می گیرد.

بارها عرض کرده ام: دانشمندی می گفت اگر کره زمین تبدیل به ماسه های کوچک بشود و کهکشان ها را (هر کهشکانی می گویند حداقل دویست میلیارد منظومه دارد). و این دانشمند غیر مسلمان در اروپا که خیلی هم شاخص است، می گفت اگر حجم کره زمین تبدیل به ماسه های ریز کنار دریا شود و این ماسه ها را بشماریم و تعداد کهکشانها را با این ماسه ها بشماریم این دانه هاـی ماسـه بـه پـایـان مـی رسد ولی تعداد کهکشانها به انتها نمی رسد.

آیا خدائی که در این حد خلقت او عظمت دارد محتاج این است که من و تو پنج دلار یا ده دلار جمع کنیم مسجد بسـازیـم کـه در آن مسجـد عبـادت او را بکنیـم؟ اگـر مـی خواست مسجد بسازد محتاج پولهای ما بود؟! پس آیا بالاخره مسجد می خواهد یا نمی خواهد؟ اگر نمی خواهد چرا دستور داده؟

پاسخ این است که ما مسلمانان اکثراً عادت داریم در کلاس درسی که نشسته ایم معلم می آید ورقه های امتحانی را بین شاگردان پخش می کند. ما وظیفه داریم این ورقه ای را که جلوی ماست خوانده و پاسخ بدهیم و از این مرحله عبور کنیم. اما اکثر ما از سرکلاس بلند شده و استاد را می نشانیم جای خود. ما ممتحن می شویم و او شاگرد می شود.

آنچه را که خدا از ما می خواهد به استناد " الاعمال به النیّات " نیت ماست که مورد معاینه قرار می گیرد . نیت صادقانه ما. اگر ما و اقعاً نیت کنیم که مسجدی بسازیم نیتی که در درون ما آتش عشق ایجاد کند اگر با چنین نیتی ما خواستیم که مسجد بسازیم آن مسجد ساخته شده در دل ما ساخته شده! و عمل ما باید تابع نیت ما باشد. عمل ما محدود است. عمل ما فعل است. فعل مربوط به تن ماست امکانات بدنی ما محدود است. ماچند قدم می توانیم در روز برداریم؟ اما فکر ما، نیت ما به بزرگی خداست! و با نیات و افکارمان مورد آزمایش حق قرار می گیریم نه با اعمالمان. اعمال ما تابع نیتهای ماست! و خداوند بیش از حد تحمل هیچکس را متحمل محسوب نمی کند. ما به اندازه تحمل و توان مسئولیت جسمی و فعلی داریم. اما در مقابل ذات حق و در مقابل افکار و تخیلات، تعقلات و تزکیه پایانی بر کار ما نیست! و هر چه بهتر بیندیشیم و صادقانه تر بیاندیشیم دریچه های بیشتری از بهشت روبه ما باز خواهد شد.

در جلسه گذشته در باره سفر عرفانی بحث هائی مطرح شد مثل توکل مثل تواتر و تکرار، استمرار، حیرت، فنا.

 دوستی دو بار تا به حال سئوال کرده اند راجع وحدت شهودی و وحدت وجودی .

 

    وحدت وجودعبارت از این اصل است که آفرینش و هستی نمی تواند جدا از خدا باشد. مثل پرتوخورشیدی که نمی تواند جدا از خورشید باشد  پرتو خورشید خورشید نیست اما از خورشید هم منفک و مستقل و جدا نیست. هر وقت خورشید نباشد پرتو خورشید هم نیست اما پرتو خورشید خورشید نیست. نمـی شود پرتو خورشید را از خورشید مجزا کرد. این وحدت به معنای یک پارچگی ، آن چه را که هستی نام دارد که مجموعه خالق و مخلوق است. خالق خورشید است. مخلوق پرتو خورشید است و پرتو خورشید تجلّی از پرتو خورشید است. هـزاران و میلیـونها و میلیاردها پرتـو از خـورشیـد ساطـع مـی شود. اینها حالت کثرت دارند و تعدد. می شود این ها را شماره کرد اما در عین حال قابل تفکیک نیستند. همه در چشمه خورشید ریشه دارند و موجودیت اینها وابسته به موجودیت خورشید است . تعریف کوتاه و مختصری از وحدت وجود.


اما وحدت شهود که مصداق شهود است. این است که وقتی انسان به مرحله دیدار وجدانی می رسد آن عکس و اصلی که انسانها در وجدانشان می بینند بایستی هم شکلی داشته باشد. یعنی خوبی را وقتی انسان در وجدان خود می بیند خوبی بین من و تو نباید تفاوت بکند. مرحله شهود یکی از مراحلی است که در ابعاد عرفانی مقام مخصوصی دارد و انشاءالله در بحث های آینده اگر عمری بود بیشتر در این باب با شما صحبت خواهم کرد.


اما بحث جلسه گذشته در مورد سفر مولوی که از شرع یا دین به طریقت یا به معرفت حق در بعد شهودی چندین پله قائل شده که این پله ها به ترتیب عبارتند از :


شرع یا شریعت، طلب ، جهد، عشق، وصل، ذوق، شوق، حیرت، فنا و بقا


بعضی ها هستند وقتی به مرحله فنا می رسند به بقا می رسند و بعضی ها هم هستند که از فنا به حیرت برمی گردند. در جلسه آینده وقتی بیشتر اینها را بررسی کردیم هفته بعدش به عقاید ملاصدرا (صدرالمتألهین) خواهیم پرداخت و در اسفار اربعه یا چهار گانه او که برای انسان و خدا چهار سفر قائل است که انسان در طول این چهار سفر که او به تفسیر راجع به شرایط این سفر صحبت می کند با شما صحبت خواهیم کرد.

 مطلبی که باید متذکر بشوم این است که پرسیده بودید که توجیه رسالتی عرفان یا تصوف در کجاست؟ منظور این که ما چه نشانه ای از رسول اکرم می توانیم برای این کار بدهیم از نقطه نظر سنت؟

پاسخ شما این است با اشاره به سوره اسراء و با توجه به معراجی که بر وجود مبارک رسول اکرم واقع می شود و این بحثی که آیا این معراج معراج جسمانی بوده یا روحانی یا معراج مضائف است بحث و گفتگو خواهیم کرد که این ها مطالب بسیار شیرینی است که به زودی در مورد آنها صحبت خواهیم کرد.  

اگر ما به این حقیقت برسیم که کار حدیث در تطبیق با قرآن انجام می شود یعنی اگر ما حدیث را با قرآن معاینه کنیم وقرآن مصدق این حدیث باشد تمام این گفتگوهای استعماری و استثماری که برای جدائی و نفاق بین مسلمین واقع شده از بین می رود. حالا حدیث مال علی باشد یا مال عمر اگر این احادیث با قـرآن تطبیق می کنـد به گفته رسول اکرم قابل پذیرش است برای همه ما.


سئوال های تلفنی:

سلام عرض می کنم بفرمائید:

سلام : هفته گذشته من تماس گرفتم و گفتم حدیثهائی که شما می گوئید درباره عایشه در حدیث های بخاری وجود ندارد و شما گفتید که دارد. من می خواهم که اثبات کنم چون سی سال تدریس کرده ام. لطفاً حدیثهای بخاری را با متن عربی و فارسی بیاورید و قرائت کنید. و بگوئید که متن عربی را از کدام کتاب بخاری گرفته اید و چاپ کجاست و متن فارسی را چه کسی ترجمه کرده.

شما راجع به سن عایشه از من سند می خواهید؟ یا راجع به تاریخ ازدواج یا نکاح پیغمبر با عایشه؟ سه مطلب اینجا مطرح است. وقتی که پیغمبر با عایشه ازدواج کرد سن عایشه چقدر بوده؟ وقتی که پیغمبربا او نکاح می کند سن او چقدر بوده؟

 دو موضوع اصلـی در اینجا داریـم آیـا ایـن دو سنـد بـرای شمـا کفایت می کنـد یا سنـد دیگـری مـی خواهید که اسم ببرید تا تقدیم کنم.

    •    همین دو سند کافی است .

    •    متشکرم چشم.

 این دو سند را هم برای شما و هم برای دوست دیگری که تقاضای دیدن این اسنـاد را بـه زبان عربی و فـارسی داشتنـد و گفتنـد که سی سال است که بخاری را تـدریس می کنند و هنوز برنخوردند به سن عایشه ؟!سن عایشه را خودشان هم معین نکردند که در سی سال تدریسشان بالاخره این حضرت عایشه وقتی زن پیغمبر شده یک سنی داشته. شما در این سی سال تدریس که حتماً سی سال قبل هم مطالعه کردید که به درجه ای رسیده ایـد کـه مـی توانید تدریس کنید چه سنی برای عایشه بوده؟ شما هم در هفته آینده متن عربی و فارسی و انگلیسی و اسم مترجم را در مورد تحقق سن حضرت عایشه در زمان ازدواج و زمان وقوع نکاح را برایم فراهم کنید . چون من نمی دانم سن ایشان چقدربوده این را از شما که از انگلستان تلفن کردید عرض نمی کنم با آن آقائی هستم که ایشان سی سال است تدریس می کنند منهم در مقابل شغلی که ایشان به من دادند ظرف دو سه هفته اینها را از کتابخانه پیدا کرده و تقدیم کنم از شما هم می خواهم همین کار را بکنید به همان استناد و قوت که بالاخره حضرت عایشه ام المؤمنین چه سنی در زمان ازدواج با پیامبر و چه سنی داشته در زمان نکاح با پیامبر؟

و یک سئوال دیگر از شما استاد سی ساله دارم آیا می شود با دختری که نکاح مُعَوَق در مورد او ایجاد می شود یعنی ظرفیت رضایت ندارد چون بلوغ جسمی ندارد بنابر این حق رضایت ندارد و پدر او هم حق رضایت از طرف دختر خود را ندارد چون حق پدر او یعنی ابوبکر در زمانی بوده که عایشه مجاز به دادن رضایت بوده. اما چیزی را که عایشه نداشته حق رضایت به علت نداشتن ظرفیت جسمی، پدر او هم نمی توانسته وکیلی باشد که توکیل امری که وجود ندارد به او نسبت بدهند و مباحث سنگین حقوقی دیگری که کار را به جاهای باریکتری می برد و این را ما آمادگی داریم و کار به جائی می رسد که خیلی به این احادیث چسبندگی پیدا کنیم العیاظ بالله. ازدواج پیغمبر با عایشه ممکن است شدیداً با مخاطرات قانونی مواجه بشود و شما مسئول این کار خواهید بود. اگر گذشت کنید به این حال با همین دو حدیث. شما دو حدیث برای من بیاورید که سن عایشه در زمان ازدواج و زمان نکاح ( چون ازدواج ونکاح عایشه جداست از هم) این ها را برای من مدرک بیاورید و همینطور من هم دو مدرک در مورد سن ایشان در زمان ازدواج و نکاح ایشان تقدیم حضورتان خواهم کرد.


    به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی

به صد دفتر نشاید گفت وصف الحال مشتاقی

 

از فرد فرد شما با همه عقاید و نظریاتی که دارید سپاسگذاری می کنم اگر قرار نبود که ما با هم صحبت کنیم این موضوعات روشن نمی شد ولی سعی کنیم با دوستی و محبت و با تَعارف و با معرفت مشکلات و مسائل را حل کرده و از ایجاد سوتفاهم جلوگیری کنیم.


همه شما را به خدا می سپارم در کنف حمایت حق باشید و تا دیداری دیگر خدا نگهدار و خدا حافظ


والسلام علیکم و الرحمة الله و برکاة