خبر شدن ارجاسپ از بندی گری اسفندیار - خالی شدن بلخ

از کتاب: افغانستان در شاهنامه

پس آگاهی آمد بسالار چین 

که مار از کمان آمد اندر کمین 

برآشفت خسرو به اسفندیار 

سوی گنبدان (دژ) فرستاد خوار 

خود از بلخ زی زابلستان کشید 

به مهانی پور دستان کشید 

به زابل نشستند، مهمان زال 

بدین روزگاران برآمد دو سال 

مگر هفت صد مرد آتش پرست 

همه پیش آذر برآورده دست

جز ایشان به بلخ اندرون نیست کس 

از آن نامداران همین است بس 

مگر پاسبانان کاخ همای 

هلا زود برخیز و چندین مپای 

مهان را همه خواند شاه چگل 

ابر جنگ لهراسپ شان داد دل 

بدانید گفتا که گشتاسپ شاه 

سوی سیستان رفت خود با سپاه 

به زابل نشتست با لشکرش 

سواری نه اندر همه کشورش 

پسرش آن گران مایه اسفندیار 

به بندگران اندرست استوار 

یکی جادویی بود نامش (ستوه) 

گذارنده نهفته پژوه 

پژوهندۀ راز پیمود راه 

به بلخ گزین شد، سوی کاخ شاه 

نمی داند او شاه گشتاسپ را 

پرستندگان دید لهراسپ را 

تهی دید بلخ از گو اسفندیار 

زشادی رخش تازه چون بهار 

بشد همچنان پیش خاقان بگفت 

به رخ پیش او مر زمین را برفت 

که گشتاسپ رفتست و لشکر همه 

تهی کرده از مرو کشور همه 

جز آذرستان ندیدم کسی 

بگشتم به بلخ اندرون من بسی 

سراسر سخن پیش مهتر بگفت 

چنان چو بدانست اندر نهفت 

چو ارجاسب آگاه شد، شاد شد 

از اندوه دیرینه آزاد شد 

برفتند گردان لشکر همه 

به کوه و بیابان و جاری رمه 

چو گرد آمدش خلخی سه هزار 

گزیده سواران نیزه گذار 

به آواز خسرو نهادند گوش 

سپردند او را همه هوش و نوش

در این وقت گشتاسپ به ظاهر مصروف تبلیغ مذهبی به (نیمروز) و سیستان بود و از طرف (رستم) امیر نیمروز با ساز و آواز رامشگران استقبال میشد، تمام مهتران و ملکان و کلان شوندگان زابل و نیمروز پیشدار او برآمده و فوق العاده اظهار فدویت می نمودند، مردم در اول خیلی گرم مصروف مهمان نوازی بودند لیکن چون کم کم خبر توقیف اسفندیار منتشر شد دلشان از شاه سرد شد و دسته دسته به جانب (گنبدان دژ) رو آوردند تا از شاهزاده دیدن نمایند و مراتب دوستی خود را اظهار نمایند.

در این زمان بلخ خالی شده و حالت افسرده به خود گرفته بود؛ و جز هفت صد تن آذیرستان به دور لهراسپ شاه معتکف و منزوی در آتشکده (برزین مهر) کس دیگر در شهر نبود. در این وقت یکی از جاسوسان به ارجاسپشاه توران خبر برد که گشتاسپ دو سال است که به ظاهر به غرض تبلیغ امور مذهبی به سیستان و زابل و نیمروز رفته و مصروف مهمانی خوردن است و پیش از این که بدان سمت حرکت کند پسر خود اسفندیار را زنجیر بند و حبس نمود این همان شهزاده است که فتح بلخ و شکست تورانیان و ناکامی ارجاسپ به ضرب شمشیر او صورت گرفته است از این سعایت مردم همه از شاه ناراضی شدند و بلخ پایتخت مملکت آهسته آهسته خالی شد، ارجاسپ از این خبر نهایت خوش شد و برای گرفتن انتقام از بلخ و گشتاسپ و اسفندیار به حرکت آمد.