پارت ها

از کتاب: تاریخ افغانستان ، فصل هفتم ، بخش اول

"هیر کانیا" "و پارتیا" دو ولایتی است از ولایات شمال غربی آریانا که بعضی اوقات به نام های علیحده "هیر کانیا" و "پارتیا" وبعضی اوقات بیک اسم بزرگتر "پارتیا" یاد شده و از حوزۀ هریرود تا سواحل بحیرۀ خزر را که سرحد "مدیا" شروع میشد در بر میگرفت. بعبارت دیگر "پارتیا" مرکب بود از قطعات دامغان، شاه رود، جوبن، سبزوار، نیشاپور، طوس، شهرنو وتر شیزو حوزۀ اترک و هری رود.

قراریکه در فصل دوم جلد اول حدود آریانا شرح داده شده است "اراتوس تنس" و "استرابو" که از زبان او نظریات خود را شرح میدهد حدود آریانا را بطرف غرب طوری معین کرده که "پارتیا" و "پارتا کنه" جزء آریانا می آمد و "مدیا" و "فارس" از ان بیرون می ماند لذابا این تقسیمات اساسی و صحیح

گفته میتوانیم که پا تیادر شمال غرب آریانا آخرین ولایتی بود که با خاک مدیا تماس داشت بهمین جهت هرودوت در کتاب سوم بند ۳ ۹ و ۱۱۷ پارتی ها را با خوارزمی ها، سغدی ها، آریاها (اهالی حوزۀ هری رود) هیرکانی (اهالی گرگان) سرنگی ها (زرنجی ها) و تهامنی ها (تیمنی ها) که همه جزء باشندگان آریانا اند یکجا اسم برده و داریوش هم بعد از فتوحات خود خارج خاک فارس به رویه ئی که در ذکر اسمای باشندگان نقاط مختلف آریانا داشت و آنها را علیحده علیحده اسم می برد، پارتیا را با سر نجیا، آریا سگرتیا و هیرکانیا ملحق و یکجا اسم برده و ازین بیانات واضح معلوم میشود که پارتیا مانند ولایت زرنج و علاقه هامون و حوزۀ هری رود و هر کانیا جزء خاک های آریانا و خارج حدود مدیا و فارس افتاده بود. 

پارت و پارتیا، یعنی اسم قوم و محلی که بنام آنها شهرت یافته توجه جمعی از مدققین را جلب کرده و در اطراف آن بصورت مختلف ومتناقص اظهار نظریه کرده اند ولی عموماً به این عقیده متمایل اند که ایشان از اهل باختر و از جمله کتله آریائی باختر اند. پارت ها قراریکه از اسم شان و از اسم خاکی که بنامشان شهرت یافته واضح معلوم میشود که شاخه از قوم آریائی باختری"پکت" با "بخت" اند. "پکت ها" یا "پخت ها" یعنی "پختی" که اسم آنها در کلمه اوستائی "بخدی" قدیم ترین نام بلخ تاثیر افگنده همان قوم معروفی است که از قدیم ترین کتاب سرود ویدی یعنی ریگ وید تا امروز در تمام ماخذ آریائی نام و نشان و موقعیت آن تصریح شده پښت ها مانند سائر قبائل بزرگ اریائی کتله باختری زمانیکه مهاجرت های بزرگ در حوالی ۲۰۰۰ سال ق م شروع شد دو شاخه شده شاخۀ به جنوب هندوکش فرود آمدوشاخۀ در بخدی مسکون ماند.

شاخه ئی که بجنوب هندوکش فرود آمد با یکدسته قبایل دیگر که در تمام دورۀ ویدى حلیف ومتفق آنها بود در دامنه های دو طرفۀ سپین غر در علاقۀ جنوب شرقی آریانا مستقر شدند و سرود ریگ وید در موارد مختلف از آنها بنام "پکهت" یا "پښت" اسم برده و نام های بعض شاهان شان را هم تذکار داده است. علاقه ئی که ایشان در ان مسکن گرفتند یعنی تمام حصۀ آریانای جنوب شرقی که کوه بزرگ و زیبای "سپیتا گونا گیری" سپین غر در وسط آن افتاده بنام شان "پکتیا" یا "پښتیا" معروف شد، چنانچه هروت هم از انها بنام "پکتویس" و از خاک مسکونۀ آنها به اسم "پکتیکا" یا "پکتیا" یاد کرده که تا حدود سند انبساط داشت. ملتفت باید بود که این نام ها چه در تلفظ عصر ویدی و چه در نگارشات هرودوت با (ک) نوشته و تلفظ نمیشد. بلکه مابین (ش) و (خ) به حرفی ادامیشد که (ښ) پښتو بخوبی آنرا نمایندگی میتواند بناء علیه چه شعرای ویدی و چه هرودوت صورت صحیح این اسم را شنیده و در گفتار و نگارش خود قید کرده اند. به این اساس این اسم «پښت» بود که در رسم الخط فارسى یک شکل آن "پخت" و "پختی" میشود و "پکتیا" ، "پختیا" هم زیر همین قاعده می آیند و حالا خوبتر فهمیده میشود که "پخت" و "پختی" و "پختیا" در کلمات "بخد" و"بخدی" و "پارت" و "پارتی" و "پارتیا" تاثیر بخشیده و یا بعبارت دیگر تمام این اسماء وکلمات از یک خانواده و از ریشۀ "پښت" مشتق شده اند. 

بهرحال بهر حال یک شاخه قوم "پښت" همین بود که از بخدی بجنوب هندوکش آمد و علاقۀ پیرامون کوه "سپین غر" بنام آنها "پختیا" مشهور شد. شاخۀ دیگر آن مدت مدیدی در صفحات شمال هندوکش مانده دوره های ویدی و اوستائی را در آنجا سپری کردند و حتی بعض خانواده های آنها تا زمان استقلال دولت یونان و باختری ( ٢٥٠ ق م) در بلخ می زیست. قسمت عمدۀ ایشان در اواخر دوره اوستائی به شرق حوزه هری رو دپرا گنده شدند. پس "پارت ها" شاخۀ از همان قوم آریائی باختری "پښت" یا "پخت" است که در عصر نسبتاً تازه تری از بخدی بطرف غرب حرکت کرده و در علاقه بین سواحل خزر و هریرود جای گرفتند و مسکن خود را به نام خود "پارتیا" موسوم ساختند چنانچه اسم مسکن شاخۀ جنوبی و غربی "پختیا" و "پارتیا" نه تنها هم وزن و هم آهنگ است بلکه یک کلمه است وازیک کلمه بیک شکل و صورت معین ساخته شده. معنی کلمۀ "پارت" را بعضی ها "تبعید شده" گویند. این هم نشان میدهد که اهالی پارتیا اصلاً باشندگان این علاقه نبودند و از بیرون که عبارت از صفحات باختر باشد بدانجا انتشار یافته اند تلفظ اصلی و قدیم پارت و پارتیا از کتیبه های بیستون هم معلوم میشود و در انجا این کلمات نه به (ت) بلکه به (ث) بصورت "پرثو" و "پارنیا" آمده که بیشتر بشکل "پښتو" و "پښتیا" نزدیک تر است. قراریکه از مدارک ارمنی بر می آید ایشان "پارت" را "پهل" میگفتند و این نام به نام های "بهل"، "بخل"، "باخل"، "بخلی" که در زبان دری متوسط به بلخ داده میشد قریب و حتی یکچیز است و ازین هم معلوم میشود که بخدی علاوه بر اینکه با نام های قدیم پخت و پختی و پارتی شباهت قریب داشت پهلو بهل و پخل اسمای باختر و پارتیا در دوره متوسط زبان دری هم یک چیز بود و ارتباط میان باختر و پارتیا قرن های مدید دوام کرد. بعد ازینکه مرکز ثقل حکومت پارتی بطرف غرب در حوالی رودخانه دجله رسید و از حدود آریانا بیرون شد شاخه دیگری تحت زمامداری و "نونس" سلطنت جداگانه در حوزۀ هیرمند و ارغنداب بمیان آورد که در تاریخ آریانا بنام "پهلوا" یاد میشود. 

پارتیا در حدود جغرافیائی که قبلاً شرح دادیم من حیث غربی ترین ولایت آریانا قبل از قرن ( ٦ ق م) وجود داشت و از همین جهت در نگارشات هرودوت. و در فهرست اسمای ولایت مفتوحۀ داریوش اسم برده شده ولی موجودیت کشوری و سیاسی آن تا وقتی در پرده خفا بود که "ارساس" از همان خانواده های پارتی که در بلخ مانده بود در حوالی ( ٢٥٠ ق م) بطرف غرب آمده و بر علیه سلطۀ یونانی های شامی اعلان استقلال نمود.

راجع به بلخی بودن "ارساس" "یا ارشک" بیشتر مورخین قدیم و کلاسیک همنظر و هم عقیده اند. استرابو در کتاب ۱۱ فصل ۹ بند سوم میگوید که "ارساس" یا "ارشک" شخصی بود باختری از انجا مهاجرت کرده به پارتیا آمد و اهالی را بقیام برضد سلوسی ها بر انگیخت آریان اظهار میدارد که "ارشک" و "تریدانس" (تیرداد) پسران "فری یاپت" بودند و نواسۀ "ارشک" نام این دو برادر از باختر به "پارتیا" آمدند. درین وقت حکمران یونانی پارتیا "فرکلس Fhereeles" نام داشت. چون "تری داتس" پسر خوش منظری بود حکمران یونانی میخواست از جمال او تمتع برد. "ارشک" ازین رفتار "فرکلس" منزجر شده حکمران "پارتیا" را بقتل رسانید و برعلیه سلوسی ها قیام کرد.

"ژوستن" اظهار میدارد که ارشک شخص مجهول و بی نام و نشانی بود، بعد ازینکه "دیودوت" در باختر که دارای هزار شهر بود اعلان استقلال نمود سایر علاقه های شرقی از او پیروی کردند و ارساس هم با یکعده تابعین خود به پارتیا آمد و "دروگرس" والی اینجا را کشت و گرگان را گرفت و به تشکیل نظام سلطنت و اردوی نیرومندی پرداخت. ابتدا از سلوکوس و پادشاه باختر در هراس بود ولى وفات "دیودوت" خیال او را آسوده ساخت و با پسر پادشاه باختر که او هم دیو درت نام داشت اتحادی قایم  کرد.

موئیزد و خورن (موسی خوری) مورخ ارمنی که در قرن پنج حیات داشت تذکار واقعات پارتیا و جنگ های ایشان با سلوسی ها، ارساس را اصلا در ضمن بلخی میداند. پس به این ترتیب در باختری بودن ارساس یا ارشک شبهه نیست و در مورد بعض کسانیکه او را از قبیله "داهی" قلمداد کرده اند میتوان گفت که "داهی" عشیره از کتله بزرگ "پارتی" یا "پختی" باختر بود نوشته مسکوکات ومکاتیب عصر ارساس تنها به زبان و رسم الخط یونانی بوده و در مسکوکات او که مخصوص خاک پارتیا بود و علامه ضرب آنجا را دارد زبان و رسم الخط دیگری دیده نشده مگر در یک سکه که از افغانستان پیداشده و به گمان اغلب مخصوص حاشیه سیستان بوده و روی آن اسم شاه و نوشته سکه به دو زبان مرقوم است که یکی آن زبان و رسم الخط خروشی است که در مناصفه جنوبی هندوکش معمول بود. مسکوکات دودمان ارساسی در یکطرف بدون کدام نوشته نقش سرپاد شاه و بطرف دیگر هیکل نشسته ئی دارد که تیر را در چله کمان نهاده و چهار طرف آن قسمی به زبان و رسم الخط یونانی نوشته است که روی سکه مربعی تشکیل میدهد. پادشاهان پارتی ارساس را نه تنها موسس دودمان سلطنتی میشناختند بلکه مقام بلندتری برای او قایل بودند حتی از او یکنوع رب ا لنوع حامی برای خاندان خود ساخته بودند و به همین رویه که مفکوره احترام اجداد و نیاکان را حکایت میکند همه در مسکو کات نام او را تکرار کرده وعنوان بازیلوس یعنی (شاه) و "بازیلوس باز بلون" یعنی شهنشاه را باصفات مختلف بزرگ، و عادل و کبیر و مشهور وغیره در مسکوکات خود بضرب رسانیده اند.

پارتی ها در تاریخ قدیم افغانستان از چندین جهت شامل اند اول بعلت اینکه علاقۀ "پارتیا" من حیث جغرافیائى جزء خاک آریا نا بود، دوم پارت ها شاخه ئی از پښت ها بودند که از باختر بدانجا مهاجرت کرده و آن قطعه را بنام خود پارتیا معروف ساختند، سوم ارساس موسس سلطنت پارتی با برادر و خانواده اش از اهل باختر بود و از اینجا عازم پارتیا شده به تشکیل سلطنت پرداخت. چهارم تازمانیکه مرکز حکومت پارتیا از "هکاتومپی اوس" (۸میلی جنوب دامغان) کنار دجله منتقل نشده بود شاهان پارتی کم و بیش در حواشی غربی و شمالی کشور ما نفوذ و حاکمیت داشتند. پنجم "ونونس" یکی از حکمرانان پارتی در حوالی ۱۲۰ "ق م" سلطنت مستقلی در اراضی حوزهٔ هیرمند و ارغنداب تشکیل نموده و بنام دودمان و سلطنت مستقل پهلوا سراسر جزء تاریخ آریانا است پس با جهاتی که ذکر شد از زمان تاسیس سلطنت پارت تا وقتیکه مرکز حکومت و کانون ثقل حاکمیت آنها بطرف غرب منتقل میشود از آنها مختصراً صحبت کرده و بعد از آن دودمان پهلوارا تعقیب میکنیم:

از ساس اول: (٢٤٨ - ٢٤٩ ق م) این شخص قراریکه بالا ذکر شد باختری و از قبیلهٔ پکت یا از عشیرۀ "داهی" بلخی آن بود ، بعد ازینکه "دیو دوت" در حوالی (٢٥٠ ق م ) اعلان استقلال نمود. وسلطنت مستقل یونان و باختری را اساس گذاشت به بعضی روایات تنها و قرار شهادت بعضی مدارک دیگر با برادرش تری داتس (تیرداد) بطرف حوزۀ هری رود رفته و از آنجا وارد پارتیا شد و به تعقیب رویه ازادی خواهی باختری ها به پاره اقدامات استقلال خواهی متشبث گردید اول کاری که کرد این بود که به همدستی برادر و جمعی از طرفداران خود "فرکلس" حکمران یونانی دولت سلوسی شاهی را در پارتیا بقتل رسانید و بر علیه سلوسی های شامی قیام کرد سال تاسیس سلطنت پارتی ٢٤٨ - ٢٤٩ "ق م" یعنی تقریباً یکسال بعد از اعلان استقلال دولت یونان و باختری تعین شده مرکز سلطنت پارتی شهر هکا تومپی لوس Heca tompylus بود.

"راولنسن" موقیعت این شهر را قریب "جاجرم Jajorm" قرار داده "اپولو دو روس ارتمیس پایتخت پارت ها را ( ١٢٦٠) استاد یعنی ١٤٤ میل بطرف شرق در بند خزر قرار داده است بعضی های دیگر مانند "ویلیم جکسن" "هکا تومپی لوس" را شهر قدیم "کومیKomis" میدانند و موقعیت آنرا به ۸ میلی جنوب شهر دامغان فعلی قرار میدهند و برخی هم عشق آبا د را مرکز اولیۀ پارت ها میشمارند.

دیودوت اول و ارساس اول که یکی در باختر و دیگری در پارتیا بر علیه سلوسی های شامى بفاصله تقریباً یکسال اعلان استقلال نمودند هر دو تا پایان حیات به منظور خود کامیاب ماندند ارساس ابتدا از موقعیت خود میان دولت یونان و باختری و سلطنت سلوسی در هراس بود ولی پریشانی او از طرف شرق به امید و اطمینان تبدیل شد و موافقه میان شاهان آزاد باختر و پارتیا بر قرار گردید و سلوسی ها با بی اتفاقی هائی که در این فرصت میان خود داشتند به آنها آسیبی رسانیده نتوانستند.

تری دانش:

دومین پادشاه پارتی "تری داتس" برادر ارساس بود که او را معمولاً بنام "ارشاک" دوم هم یاد میکنند. اساس دولت پارتی با تری داتس قوی تر گردید. اگرچه در اول وهله از دست "سلو کوس کالی نیکوس" شکست خورد ولى فوراً عازم علاقه بین اکسوس و ایگزارت شده از انجا برای تقویت خود نفر آورد و وضعیت خودرا مستحکم تر ساخت. مشار الیه معاصر دیودوت دوم، دومین پادشاه مستقل یونان و باختری بود و این دو پادشاه بر علیه دولت سلوسی اتحادی بین خود قایم کردند تری دانس از اتحاد با دولت یونان و باختری خیلی خورسند بود زیرا به این ترتیب خاطرش از طرف شرق آسوده شده و میتوانست به آرامی متوجه دفع حملات سلوسی های شام شود تری داتس عنوان شاه بزرگ انتخاب نموده و شهر یا قلعه جدیدی هم به نام "داراDara" یا "داریوم Dareium" ساخت که موقعیت آنرا در درۀ گرگان نزدیک ابیورد قرار میدهند.


ارتبان ١٩٦ - ۲۱٤:

بعد از او پسرش ارتبان که او را بلقب ارساس سوم میخوانند بر تخت نشست مشارالیه "اکبتان" یعنی همدان را اشغال کرد ولی انتیو کوش دوم قلمرو او را تاهیرکانیا عبور نموده و از آنجا بر ایوتیدم شاه یونان و باختری حمله کرد بعضی ها این انتیوکوش را سوم قلمداد کرده اند و حقیقت هم همین است که انتیو کوش سوم بر پارتیا حمله نموده وبعد از اضمحلال قوای ارتبان وارد باختر گردید ولی آخر استقلال سلطنت ایوتیدم  و دولت یونان و باختری را شناخته پس به شام مراجعت کرد.


فری یاتس: ١٩٨- ١٩٦ ق م:

این شخص یا اشک چهارم بعد از پدر بر تخت نشست مشار الیه معاصر ایونیدم و دمتر یوس مقتدر ترین شاهان یو نان و باختری میباشد. درین وقت همان قدر که دولت یونان و باختری بافتوحات خود به چهار گرد افق بزرگ و نیرومند شده بود دولت پارتی در اثر تعرضات سلوسی ها ضعیف و ناتوان گردیده بود بهمین جهت طوریکه در فصل دولت یونانی باختر شرح دادیم ایو تیدم موسس دومین خانواده مستقل یونان و باختری بطرف غرب متوجه شده و ایالات "ترا گزیان" و "تپوریا" را که عبارت از حوزۀ اترک علیا وحوزۀ کشف رود باشد از خاک های پارتیا مجزا کرد و از آنها دو ولایت باختری تشکیل نمو د دولت پارت درین وقت از عظمت و نیروی دولت یونان وباختری در هراس بوده و بعد ازین که عقد صلحی میان ایوتیدم و انتیو کوش سوم شامی برقرار شد ارتبان و "فری یاتس" به اوضاع ناگواری که دچار شده بودند ساخته و تقریباً یک ربع قرن که تا ۱۸۱ ق م شود به آرامی و خموشی گذرانیدند بعد از "فری یاتس" برادرش فرهانس (فرهاد اول) به سلطنت رسید. میگویند که مشارالیه ماردها Mardes را در علاقه "تپوریا" محکوم ساخت.

میتری داتس (١٢٦ - ١٧٤ ق م) در جمله پادشاهان پارتی "میترداتس" یا مهرداد اول خیلی معروف است. مشارالیه با پاره اقدامات جنگی قلمرو ونفوذ پارتی را بطرف شرق وغرب وسعت داد معاصر او در باختر "ایوکرانیدس" حکومت میکرد. حقایق اگر از نظر دقت دیده شود وضعیت مساعد به او موقع داد که بطرف شرق و غرب کسب نفوذ کند زیرا بطرف شرق دولت یونان و باختری مصروف کشور کشائی هائی در هند بود و در غرب دولت سلوسی در اثر جنگ های روم خسته شده بود. بهر حال زمانیکه ایوکراتید شاه یونان و باختری در سرحدات هند یا قراریکه بعضی ها گویند در پنجاب مصروف بود "میتری دانس" برولایات شرقی دولت یونان و باختری حمله کرده و ولایات "تپوریا" "وترا گزیان" که در وقت "ایوتیدم" فتح شده بود پس گرفت و جزء پارتیا ساخت. چون اسکائی هاهم درین وقت از طرف شمال دولت یونان و باختری را تهدید میکردند وایوکراتید هم مقارن همین وقت بقتل رسید میتری داتس بیش از بیش جرئت یافته مرو را اشغال کرد. درین وقت هلیوکلس فوراً بجای پدر اعلان شاهی نمود ولی متری دانس بطرف باختر پیش آمده و او را از نفوذ و اقتدار برانداخت و جانب در انجیان واراکوزی متوجه شد هلیوکلس قوای خود را جمع کرده و چندگاه دیگر هم در باختر پافشاری نمود ولی اسکائی ها فروریخته و او را به جنوب هندوکش رادند. میگویند که میتری داتس از همین پراگندگی های نظام اداری دولت یونان و باختری بیشتر استفاده نموده از راه اراکوزی حتی بر کابل و حوزه سند هم نفوذ یافت.

پس از این واقعات میتری داتس متوجه خاک های فارس و بابل شده و تا آنجاها را هم فتح کرد و با دولت سلوسی به جنگ هائی در آویخت که شرحش خارج از چوکات تاریخی ماست.


فرهاتس دوم و ارتبان دوم: بعد ازینکه مهرداد اول دامنّ جنگ های خود را با سلوسی ها وسعت داد او و جانشینان او یعنی فرهانس دوم و ارتبان دوم ازین گیر و دارها خود را خلاص نتوانستند و توجه آنها بیش از بیش بطرف غرب معطوف شد. درین وقت دولت یونان و باختری به استحکام قوا ونفوذ خویش در جنوب هندوکش مصروف بود و در صفحات شمال اسکائی ها وتخارها وارد باختر شده بودند. چون قوۀ دولت یونان و باختری و سد سنگی هندوکش دم راه آنها را بطرف جنوب گرفته بود طبعاً بطرف غرب صفحات باختر متوجه حوزه هنری رود و اراضی ماورای غربی آن شدند و با پارتها تماس پیدا کردند تصادف اسکائی ها و پارتها را طوریکه در فصل دولت یونان و باختری هم شرح دادیم به انواع مختلف تعبیر کرده اند و یک تعبیر دیگر آنهم این است که پارت با مشکلاتی که بطرف غرب باسلوسی ها داشتند از اسکائی ها که درین وقت در باختر رسیده بودند خواهش کردند که به کمک آنها بیایند. بهر حال عملاً کمک اسکائی ها به پارتها معلوم نیست آنچه روشن است و همه منابع ذکر کرده اند جنگ و تصادماتی است که بین آنها واقع شده و در نتیجه فرهانس دوم از دست اسکائی ها و ارتبان دوم از دست تخارها کشته شدند چنانچه "ژوستن" در کتاب ٤٢ بند دوم ازین واقعات واضح تذکار میدهد. بعد از کشته شدن دو پادشاه پارتی وضعیت دولت پارت خیلی باریک شده و در عرصه چهار سال (١٢٠ - ١٢٤ ق م) اهمیت و نفوذ پارت ها در حواشی غربی آریانا خیلی کم شد.


متری دانس دوم:

متری داتس یا مهرداد دوم از پادشاهان بزرگ پارت است. چون اسکائی ها قلمرو دولت پارتی را از طرف شرق سخت تهدید میکردند اول از همه متوجه اینطرف شده و با اسکائی ها جنگ های سختی نمود و به آنها مجال نداد که داخل پارتیا شوند بناءً علیه اسکائی ها از حوزۀ هری رود بطرف جنوب رخ نموده به حوزۀ هیرمند و هامون مستقر شدند و طوریکه ذکر خواهدشد این علاقه بنام آنها به "ساکستانا" یا "سیستان" معروف شد. سپس متری داتس متوجه سرحدات غربی خود شده داخل یک سلسله جنگ هائی با ارمنستان و دولت روم گردید که ذکر آن از چوکات تاریخ آریانا بیرون است. اینقدر ملتفت باید بود که جنگ های ارمنستان و دولت روم بیش از بیش توجه و مرکز ثقل وعملیات دولت پارتی را بطرف غرب برده و دو سه پادشاهی که بعد از مهرداد دوم به سلطنت رسیده اند با کشور ما تماس و ارتباطی نداشتند تا اینکه اورودس Orodes پایتخت دولت پارتی را به "استزیفون" کنار دجله برد ازین وقت به بعد پارتی ها از چوکات تاریخ آریانا بر آمدند. بناءً علیه قسمت اول این فصل را به اینجا تمام نموده و در دو حصۀ دیگر از اسکائی ها شاخۀ از قبایل "سیتی" که درین وقت روی صحنۀ تاریخ کشور ما آمده اند و پارت های حوزۀ هیرمند و ارغنداب که با اختلاط اسکائی ها دودمان پهلو را بمیان آوردند صحبت میکنیم.