حمله سلیمان میرزا بار چهارم بر کابل

از کتاب: بالاحصار کابل و پیشآمدهای تاریخی

پیشتر دیدیم که در طی سال ۹۷۲ هجری قمری محمد حکیم میرزا چطور به کمک برادرش چلال الدین اکبر نفوذ سلیمان میرزا والی بدخشان را از کابل برچیده و خود وی را مجبور ساخت که از پیرامون بالاحصار کابل به بدخشان مراجعت کند چون امرائی که به کمک حکیم میرزا آمده بودند به هند برگشتند، بار دیگر که کرت چهارم شود سلیمان میرزا نقشه گرفتن کابل را طرح کرده و بجانب کابل حرکت کرد خواجه نظام الدین احمد در جلد دوم طبقات اکبری در ین مورد تحت عنوان ذکر آمدن میرزا سلیمان بر سر کابل مرتبه چهارم، مینویسد: "بکومک میرزا محمد حکیم تعیین یافته روی اقتدار بکابل آوردند و میرزا سلیمان تاب نیاورده بی نیل عرض به بدخشان معاودت نمود و امرأ عظام هر یک برخصت میرزا محمد حکیم بهندوستان آمدند سلیمان چون از معاودت امرأ خبر یافت لشکر های بدخشان را یکی کرده باتفاق منکوحه خود خرم بیگ روی تسخیر بکابل آورد."


معصوم کوکه قلعه دار کابل

فرار حکیم میرزا به شکردره و غوربند

محاصره کابل

چون محمد حکیم میرزا خبر حرکت سلیمان میرزا خسر خود را بطرف کابل شنید، قلعه کابل را به معصوم کوکه که از معتمدان او بود سپرد و خود با خواجه حسن نقشبندی که به تازگی شوهر همشیره او شده بود و به اصطلاح ابوالفضل علامى (وکیل کل) بود عازم شکردره و غوربند شد و میرزا سلیمان سر راست بجانب کابل آمده و بالاحصار را محاصره کرد.


ملاقات خرم بیگم زن سلیمان میرزا

با حکیم میرزا در قریه قره باغ

محمد قلی شغالی و محاصره قلعه کابل

خرم بیگم زن سلیمان میرزا که تقریباً همیشه با شوهر خود در حمله بر کابل حاضر بود و بیشتر فعالیتهای میرزا در اثر نقشه های او صورت میگرفت به مجرد رسیدن بکابل شوهر خویش را بغرض انجام محاصره قلعه کابل گذاشته خود روانه غوربند شد تا بهر مکر و حیله ئی که باشد محمد حکیم میرزا را به دام آورد. برای انجام مرام خود چند نفر مردان کارآگاه را برسم رسالت نزد حکیم میرزا فرستاد و بوی پیغام کرد که ترا از فرزند صلبی خود عزیزتر میدانم و چون وصلت هم میان تو و دخترم صورت گرفته باید از ین پرخاش بگذری تا متفق و یکجهت گردیم محمد حکیم میرزا بعد از استماع این سخنان نرم حاضر شد تا در ده قراباغ با خرم بیگم ملاقات کند و عهد و میثاقی قائم سازد. خرم بیگم در حالیکه یک طرف معتمدان خود را برای دلجوئی و پیشنهاد شرایط میثاق نزد حکیم میرزا فرستاده و منتظر آمدن او در قراباغ بود اطلاع خصوصی به شوهر خود بکابل فرستاد تا در موقع عقد میثاق ناگهانی بر ده مذکور حمله کرده و حکیم میرزا را دستگیر کند سلیمان میرزا محمد قلی شغالی را که از امرای معتبر او بود عوض خویش برای ادامه نظارت محاصره قلعه کابل گذاشته خود عازم سمت شمالی شد و در نزدیکی های قراباغ در دهکده ئی مخفی گردید. باوجودیکه باقی قاشقال غوربندی، محمد حکیم میرزا را از رفتن به قراباغ برحذر ساخته و نقشه های خانم خرم بیگم را دروغ و فریب محض معرفی میکرد حکیم میرزا روانه قره باغ شد و در راه در اثر تصادف با یکنفر کابلی که با سلیمان میرزا آمده ولی خویش را جدا کرده و به نفری حکیم میرزا پیوست خدع خانم و شوهرش کشف شد و حکیم میرزا فوری راه مراجعت پیش گرفت و خود را از راه غوربند و سنجد دره به مزرع اشرف یا اسرف که گمان میکنم همین دره اشرف باشد، رسانید. سلیمان میرزا تا حدی وی را تعقیب کرد و بطرف کابل برگشت. در ین وقت پیر محمد خان حاکم بلخ بود برخی از همراهان میخواستند که حکیم میرزا را نزد حاکم بلخ ببرند ولی باقی قاشقال فکر مسافرت بطرف هند و استعانت از جلال الدین اکبر را پیش کرد و محمد حکیم میرزا را از راه های دشوار گذار کهستانی به جلال آباد و پشاور و کنار نیلاب رسانید.

راجع به این مطالب طبقات اکبری چنین میگوید : (۱۰۵)

"... و میرزا سلیمان بکابل آمده محاصره کرد چون دانست که دست تسخیر او بکابل نمیرسد تدبیر انگیخته خرم بیگم منکوحه خود را بحدود غوربند فرستاد تا اظهار اخلاص و اتحاد میرزا نموده میرزا را در دام فریب در آورد و زمانه مضمون این مقال بزبان حال در شان میرزا سلیمان ادا مینمود.


حسابی که با خود نپرداختی چنین نیست بازی غلط باختی

عنان باز کش زین تمنای خام که سیمرغ را کس نارد بدام

"به موجب این قرار داد خرم بیگم میرزا سلیمان را بر گرد کابل گذاشته خود بجانب غوربند روان شد و کسان نزد میرزا محمد حکیم فرستاده پیغام کرد که چون شما را از جان عزیز تر و بجای فرزند میدانم به تخصیص در ینوقت که نسبت فرزندی به نسبت وصلت موکد و مستحکم گشته میخواهم که همدیگر را دیده اساس اتحاد و یک جهتی را بعهود و مواثیق موکد سازیم و مقصود از آمدن ما در ین مرتبه همین است.

"میرزا از استماع این کلمات از راه رفته ملاقات خرم بیگم را در موضع قراباغ که از انجا تا کابل ده گروه راه است بخود قرار داد و کسان را پیشتر نزد خرم بیگم فرستاد تا از و عهد گرفته تسلی خود نموده بیایند و خرم بیگم در ملاقات میرزا اظهار رغبت و شوق نموده سوگندان غلاظ یاد کرد که در مقام غدر و مکر نیستم بلکه مدعا استحکام اساس محبت و یگانگی است کسان میرزا سخنان او را شنیده رخصتت معاودت یافته و هنوز دور نرفته بودند که آن ناقص عقل کسان را به تعجیل نزد میرزا سلیمان فرستاد که فردا میرزا محمد حکیم در قراباغ به ملاقات من خواهد آمد مصلحت آنست که بیلغار خود را آنجا رسانیده در کمین فرصت باشد. میرزا سلیمان محمد قلی شغالی را که از امرای معتبر او بود و بشجاعت مشهور بود به هزار کس به محافظت دختران خود که در آن اردو داشت در نواحی کابل گذاشته مابقیه سپاه در شب یلغار کرده خود را بحوالی قراباغ رسانیده در کمین فرصت ایستاد."

و کسان میرزا که پیش خرم بیگم برگشته مضمون عهد و مواثیق را خاطر نشان میرزا کرده بودند در رفتن میرزا به ملاقات آنعورت ترغیب نمودند و خواجه حسن نقشیندی نیز درین باب کوشش مینمود مگر باقی قاشقال که او برفتن میرزا راضی نبود و کیگفت که این عورت در مقام خداع و مکر است."

سخنهای دانا بباید شنید

چو در و جواهر بباید گزید

"اما چون میرزا ملاقات خرم بیگم را قرار داده بود به منع باقى قاشقال ممنوع نشده با چندی از معتمدان خود بجانب قراباغ روان شد."

چون بوعده گاه رسید حسب اتفاق چندی از لشکریان میرزا سلیمان که در شب از ایشان جدا شده بودند به مردم میرزا رسیده حقیقت آمدن میرزا سلیمان را با لشکر انبوه و ایستادن او در کمینگاه خاطر نشان نمودند میرزا به مجرد شنیدن این خبر راه گریز پیش گرفته معاودت نمود میرزا سلیمان که بر معاودت میرزا محمد حکیم خبر یافته سر در تعاقب او نهاده در کوتل سنجد دره به بعضی از مردم میرزا رسیده دستگیر ساخت و اسباب و اشیا میرزا که در عقب مانده بود همه را تاراج کرده در کوتل سنجد دره توقف کرد."

" باقی قاشقال و برادران او عقب میرزا نگاه داشته سر بدخشیان را بضرب تیغ و تیر دفع مینمودند و بترددات مردانه میرزا را از ورطه هلاک بدر بردند میرزا سلیمان چون معلوم کرد که میرزا محمد حکیم بدر رفت توقف نمود و میرزا محمد حکیم سراسیمه شده جانب بدخشان میرفت و نمیدانست که کجا میرود و تمام آن روز راه رفته بیکی از دره های غوربند رسیده شب انجا گذرانید. چون بکوتل هندوکوه رسیدند خواجه حسن خواست که میرزا را نزد پیر محمد خان حاکم بلخ برده کومک طلبد باقی قاشقال میگفت میرزا را بدرگاه معلی میبریم خواجه حسن بجماعت خود به بلخ رفت و میرزا محمد حکیم باتفاق باقی قاشقال بغوربند آمد و از آنجا به راه پنجشیر بجلال آباد و از جلال آباد بکنار نیلاب رسیده از آب گذشته عرضداشت نوشته مصحوب ایلچیان بدرگاه فرستاد."

راجع به همین موضوع اکبر نامه هم مطالبی دارد که البته در جزئیات بخصوص در نام های رجال و اماکن برای ما دلچسپ تر است اینک متن آنرا از نظر خوانندگان میگذرانیم : (۱۰۶)

"... میرزا سلیمان (که از نهیب صدمه افواج شاهنشاهی فرار اختیار کرده ببدخشان مراجعت نمود) همیشه اندیشه آمدن بکابل داشت. در ینولا چون یقین میرزا سلیمان شد (که از امرای حضرت شاهنشاهی هیچکس در کابل نیست) قابو دانسته با حرم بیگم بار چهارم لشکرها را فراهم آورده روی امید به همان آرزو بجانب کابل نهاد و چون خبر آمدن او به میرزا محمد حکیم رسید قلعه کابل را به معصوم که از معتمدان میرزا به مردانگی و فرزانگی ممتاز بود سپرده خود باتفاق خواجه حسن نقشبندی (که) وکیل کل بود) از کابل برآمده به شکردره و غوربند رفت و میرزا سلیمان بکابل آمده قلعه را محاصره کرد و بعد از چند روز کمند قدرت خود را از کنگره تسخیر قلعه کوتاه دید و بر حال میرزا اطلاع یافت که در غوربند و آن نواحی است خواست که بوسیله تلبیس خرم بیگم کاری تواند ساخت باین رای ناصواب خرم بیگم میرزا سلیمان را بر حوالی کابل گذاشته خود بجانب غوربند متوجه شد و مردم سخن سنج را پیش میرزا حکیم برسالت تعین کرده پیغام داد که شما همیشه ما را از فرزند صلبی عزیزتر بودید. خصوصاً که نسبت وصلت ضمیمه آن شده باشد همگی خاطر متوجه انست که کمال یگانگی و یکجهتی ظهور یابد و اساس روابط اختصاص تشئید پذیرد در ین مرتبه غرض از آمدن ما انست که ملاقات شما روی نماید و بنیان ارتباط استحکام یابد و عهد و میثاق (که از اختلال و انحلال مصئون باشد) در میان آید میرزا حکیم از نیرنگ بیگم فریب خورده مقرر ساخت که در قریه قراباغ (که در دوازده کروهی کابل است) او را یافته قواعد ارتباط محکم سازد و چون عزیمت ملاقات مصمم گردانید معتمدان خود را پیشتر فرستاد که شرط و عهد بی شائبه مکر و فریب در میان آرند چون فرستادها تبلیغ رسالت نمودند بیگم سوگندان غلاظ و شداد یاد کرد که در مقان فریب نباشد و زبان با دل یکی دارد و عمل بقول موافق گرداندردم میرزا که از بیگم سوگندان شنیدند از کوته اندیشی مقرر ساختند که میرزا را به قراباغ تحریص نموده به بیگم ملاقات دهند و عقد فرزندی و عهد یگانگی را بکمال وثوق بربندند."

"بیگم ثبات خداع را دانسته قاصدان را پیش میرزا سلیمان فرستاد که من با کسان میرزا حکیم قرار آوردن او به قراباغ داده.ام صلاح انست که شما اردو و بعضی سپاه را در کنار قلعه گذاشته با معدودی از سپاه با یلغار خود را در حوالی قراباغ رسانیده در کمینگاه باشید که چون میرزا برسد شما از آن جا برآمده دستگیر کنید. میرزا سلیمان از استماع این خبر محمد قلی شغالی را (که از امرای معتبر او بود) با جمعی بر سر اردو به محاصره کابل گذاشته شباشب خود را رسانید و قریب قراباغ در پیش پشته کمین کرده ایستاد و فرستاده های میرزا حکیم که از پیش بیگم سوگندان غلاظ شنیده باز گشتند نظر بر ظاهر انداخته و از غدر باطن غافل شده احوال حسن عهد و ماجرای مجلس او را بشرح خاطر نشان میرزا نمودند و تمام کسان میرزا برفتن پیش بیگم بجد شدند مگر باقی قاشقال که از رفتن مانع بود و این سوگندان را بر مکر و فریب حمل میکرد و صریح میگفت که بیگم میخواهد که شما را باین بهانه بچنگ میرزا سلیمان در آرد. و بسوگندان دروغ که دام فریب است در کمند دشمن اندازد و انچه غدر اندیش اندیشیده بود باقی قاشقال پوست کنده میگفت و با وجود این حال میرزا حکیم غافل شده با چندی از ملازمان معتمد خود روانه قراباغ .شد در اثنای راه یکی از کابلیان (که باتفاق بدخشیان در ایلغار میرزا سلیمان آمده بود) از ایشان جدا شده خود را بکسان میرزا حکیم رسانید و کیفیت واقعه بیان کرد که میرزا سلیمان با لشکر گزین در پناه فلان پشته در کمین فرصت مترصد ایستاده است و من امشب بهمراهی ایشان آمده ام. میرزا بشنیدن این سخن روی توجه گردانیده راه کابل پیش نهاد عزیمت ساخت و چون میرزا سلیمان خبر یافت (که میرزا حکیم برین خیال مطلع شده خود را بر کناره کشید) تعاقب نموده بعضی از مردم میرزا رسیده چندی را دستگیر کرد و آنچه در دنبال ایشان بود گرفت. باقی قاشقال و برادران او بپایمردی مردانگی دشمنان را به تیر و تیغ نگاه میداشتند که میرزا پیش میرفت و باینطریق میرزا را از خطرگاه غدر بدر بردند و میرزا سلیمان تا سرحد سنجد دره تعاقب کرد. چون دانست که میرزا حکیم بدر رفت بناچار توقف نمود و اسباب میرزا و مردم او بدست بدخشیان افتاد. میرزا حکیم چون شب درآمد در یکی از درهای غوربند بسر برده کسان را به غوربند فرستاد تا بعضی اسباب که در غوربند گذاشته بود پیش او آوردند و از انجا کوچ کرده نزدیک بکتل هندوکوه قرار گرفت. روز دیگر از کتل گذشته بمزرع اشرف (که به تصرف اوزبکان بود) رسید و از آنجا یک دو منزل پیش رفت. خواجه حسن و مردمی که با و متفق بودند اراده کردند که میرزا را پیش پیر محمد خان حاکم بلخ ببرند و از و کمک .طلبند لیکن باقی قاشقال (که رایش درست بود) راضی نشد و گفت من میرزا را بدرگاه معلی میبرم. خواجه حسن با جماعه بلخ رفت و باقی قاشقال با برادران و جمعی که با ایشان اتفاق داشتند از انجا باز گشته میرزا را گرفته بغوربند آمد و از انجا براه ایساو بحرا (۱۰۷) بجلال آباد عبور افتاد و از آنجا به پشاور و از انجا بکنار نیلاب آمده از آب گذشتند و عرضداشت تضرع طراز متضمن شرح تفرقه که روی نموده بود مصحوب معتمدان روانه آستانه اقبال ساخت."

خلاصه بشرحی که در روشنی مأخذ دیدیم محمد حکیم میرزا یکی از امرای خویش مقصوم نام را به قلعه داری کابل گذاشت و خود از شهر بیرون رفت. سلیمان بدور شهر افتاد و کابل قلعه بند گردید. مدتی محمد علی شغالی بجای سلیمان میرزا مشغول نظارت محاصره شهر .شد بهر حال در تمام دوره ئی که حکیم میرزا در شکر دره و غوربند و کتل سنجد دره و دره اشرف و پنجشیر و جلال آباد و نیلاب سرگردان بود معصوم از قلعه و بالاحصار کابل دفاع کرد و نگذاشت که سلیمان میرزا و محمد قلی شغالی بر آن دست یابند محمد حکیم میرزا با اینکه از نیلاب بقصد لاهور حرکت کرده و طی عریضه ئی از برادرش جلال الدین اکبر استعانت نمود و جلال الدین هم بار دیگر به کمک حاضر شد و فریدون مامای حکیم میرزا را مامور ساخت که بعنوان اتالیق با برادر کوچکش بکابل برود ولی فریدون چون به حکیم میرزا در لاهور پیوست او را به گرفتن و اشغال لاهور تشویق کرد. در نتیجه این عمل غیر مترقبه شاهنشاه مغلی سپاهی فرستاده و خود هم عازم سمت لاهور شد حکیم میرزا طبیعی شکست خورده راه مراجعت کابل را پیش گرفت جمادی الاول (۹۷۴)


مراجعت حکیم میرزا به کابل

مراجعت سلیمان میرزا به کابل

معصوم و محمد قلی شغالی

اهالی کابل و چاپیر کردن دختران سلیمان میرزا

در یکی از باغ های کابل

دست برد میان قلعه نشینان و محاصره کنندگان

سردی، و با و مسالمت طرفین در آخر سال ۹۷۴

در زمانی که حکیم میرزا در لاهور و سلیمان میرزا در سنجد دره متوقف بود، گماشتگان ایشان معصوم قلعه دار کابل و محمد قلی شغالی محاصره کننده شهر در مقابل هم قرار گرفته در فکر مغلوب ساختن یکدیگر بودند. محمد قلی شغالی علاوه بر نظارت محاصره قلعه کابل وظیفه دیگر هم داشت و آن محافظه دختران سلیمان میرزا بود که حین حرکت از بدخشان باخود آورده بود. قلعه نشینان کابل به امر معصوم خان کوکلتاش محمد حکیم وقت بوقت از دروازه های بالاحصار برآمده و بر محاصره کنندگان بدخشی حمله میکردند تا تفرقه عظیم در ایشان افگندند و محمد قلی مجبور شد که دختران سلیمان میرزا را که در معسکر بودند با خود گرفته به باغی پناه برند معلوم نمیشود که این باغ کدام باغ بود ولی اهالی کابل فوری دورادور آنرا گرفته خبر به معصوم خان قلعه دار بالاحصار فرستادند تا بکمک ایشان برسد و بر باغ مذکور حمله کند چون پای دختران میرزا سلیمان در میان بود، معصوم خان حمله را بر باغ خلاف مروت و مردانگی دانست و از حمله استنکاف ورزید درین فرصت سلیمان میرزا که در سنجد دره متوقف بود، خویش را بکابل رسانید و حلقه محاصره را به دور قلعه کابل مجدداً خرد کرد. قراریکه مأخذ شهادت میدهند در طول محاصره (سال ۹۷۴) تقریباً هر روز معصوم خان دسته فوجی بغرض حمله بیرون از قلعه میفرستاد و با سپاه سلیمان میرزا که بیشتر بدخشی بودند می جنگید. چون زمستان ۹۷۴ نزدیک شده میرفت هوا دفعتاً کسب برودت کرد و از جانب دیگر در میان مردم و اسپ ها یکنوع مرض وبائی شایع .شد سلیمان میرزا به صلح راضی شد و قاضی خان ۱۰۸ بدخشی را که در سال ۹۶۳ بعنوان ایلچی نزد منعم خان به بالاحصار فرستاده بود، ده سال بعد بار دیگری در ۹۷۴ نزد معصوم خان در همان قلعه فرستاد و در نتیجه در اواخر سال مذکور صلح برقرار شد و اول محرم ۹۷۵ سلیمان میرزا از پرآمون کابل برخاسته رهسپار بدخشان ،شد حکیم میرزا موقع را غنیمت شمرده بکابل مراجعت کرد و کمافی السابق زمام حکفرمائی را در دست گرفت.