شعرای دوره سامانی
ابوشکور بلخی: از شعرای در بار نوح بن منصور (۳۳۱-۳۴۳ه ۹۴۰-۹۵۴م) است. عوفی کتابی به نام «آفرین نامه » به او نسبت می دهد که به بحر متقارب مثمن سالم (مکرر یا محذوف ) است و چند بیت از ان به دست آمده که مطالب داستانی را نشان می دهدو دارای موضوعات اخلاقی است. این منظومه را که در سال ۳۳۳ه گفته است , از اوست : مرین داستان کش بگفت از خیال ابر سیصد و سی و سه بود سال از اوست:از دور به دیدار تو نگریستم مجروح شد آن چهرۀ پرحسن و ملاحت وز غمزۀ تو خسته شد آزرده دل من وین حکم قضایی است جراحت به جراحت ای گشته من از غم فراوان تو پست شد قامت زرد من زهجران تو شست ای شسته من از فریب دستان تو دست خود هیچکسی به سیرت و سان تو هست؟ به دشمن برت مهربانی مباد که دشمن درختی است تلخ از نهاددرختی که تلخش بود گوهرا اگر چرب و شیرین دهی مر ورا همان میوه تلخت آرد پدید ازو چرب و شیرین نخواهی مزید که فردوسی و دیگران مضمون آن را به پیرایه دیگر به کار بستند این اندیشۀ سقراط را که گفت: «دانش من به جایی رسیده که بدانم که نادانم « درین بیت آورده » تا بد انجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم (۱)ابوالمؤید بلخی : تمام تذکره ها از این شاعر ارجمند یاد کرده اند و در کتب لغت اغلب شعرها از وی نقل شده است . شاهنامه ای به نثر دارد که در تاریخ سیستان و مجمل التواریخ و ترجمه تاریخ طبری و قابوسنامه و تاریخ طبرستان بدان اشاراتی هست , منظومۀ دیگری به نام یوسف و زلیخا داشته است. در مقدمۀ یوسف و زلیخایی که به غلط به فردوسی نسبت داده اند, از آن نامبرده است: «مر این قصه را پارسی کرده اند بدو در معانی بگسترده اند یکی بوالمؤید که از بلخ بود بدانش همی خویشتن را ستود» در تاریخ سیستان قسمتی از شاهنامه او ذکر شده و یک نثر بسیار کهنه و فصیح است و کتاب دیگر به نام «عجایب بر و بحر» و یا عجایب البلدان به او منسوب است. خبازی نیشاپوری : از شعرای عصر سامانی است وفاتش به سال ۳۴۲ هجری می باشد. اشعارش یکسره مفقود شده و این دو شعر که جزو گریز یک قصیده بوده از اوست : «می بینی آن دو زلف که بادش همی برد گویی که عاشقی است که هیچش قرار نیست یا نه دست حاجب سالار کشور است کز دور می نماید کامروز بار نیست » منجیک ابوالحسن علی بن محمد ترمذی : از فحول شعرای قرن چهارم است و در هزل گویا قوی دست بود چنانکه سوزنی گوید: من آنکسم که چو کردم به هجو کردن رای هزار منجیک اندر برم ندارد پای منجیک معاصر ابو المظفر طاهر بن فضل محمد مظفر چغانی است و در سال ۳۷۷ یا ۳۸۰ه در گذشت, این قطعه از اوست: نیکو گل دو رنگ را نگه کن در است بزیر عقیق ساده با عشق و معشوق روز خلوت رخساره به رخساره بر نهاده ای به دریای عقل کرده شنا و زبد و نیک روزگار آگاه نان فرو زن به آب دیده خویش وز در هیچ سفله شیر مخواه ابوالحسن شهید بلخی : از شعرای بزرگ عصر خود بوده به عربی و فارسی شعر می گفت , فرخی غزل او را به دلاویزی و نغزی می ستاید . در فلسفه دستی داشت و مباحثات او با محمد بن زکریا رازی معروف است. رودکی در وفات وی مرثیۀ پر مغزی گفته است. سال وفات وی غالبا ۳۷۵ بوده است از اوست:دانشا چون دریغم آید از آنک بی بهایی ولیکن از تو بهاست بی تو از خواسته مبادم گنج همچنین زار وار با تو رواست باادب را از ادب سپاه بس است بی ادب با هزار کس تنهاست عمارۀ مروزی : ابومنصور عماره بن محمد مروزی از شعرای اواخر قرن چهارم است, وفات او را به سال ۳۶۵ ه نوشته اند این قطعه ازوست: جهان زبرف اگر چند گاه سیمین بود ز مرد آمد و بگرفت جای تودۀ سیم بهار خانۀ کشمیر یان به وقت بهار به باغ کرد همه نقش خویشتن تسلیم به دور باد همه روی آبگیر نگر پشیزه ساخته بر شکل پشت ماهی شیم خسروی سرخسی : کنیه اش ابوبکر و نامش محمد بن علی است . در تاریخ عتبی از وی نام برده شده در کتاب لغت فرس ۲۷ و لباب الالباب ۲۱ و دارالمعجم ۷ بیت از او نقل شده در علم فلسفه نیز دست داشته است وفاتش در حدود سال ۳۸۶ ه اتفاق است : ای بسا خسته کز فلک بینم بی سلاحی همیشه افکار است وی بسا بسته کز نوائب چرخبند پنهان و او گرفتار است وی بسا کشتگان که گردون راست ندود خون و کشته بسیار است حکیم کسائی مروزی :- (۳۴۱-بعد از ۳۹۱ه) نظامی عروضی کنیه اش را ابو الحسن و صاحب مجمع الفصحا ابواسحق و لقبش را مجدالدین می شمارد. کسایی از شعرای خراسان است . اشعارش به لطافت ممتاز می باشد . کسایی در سال ۳۴۱ تولد یافته و تا ۳۹۱ در قید حیات بوده است. این اشعار دقت خیال او را نشان میدهد: نیلوفر کبود نگه کن میان آب چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار همرنگ آسمان و به کردار آسمان زردیش در میانه چوماه ده و چهارچون راهبی که دوزخ او سال و ماه زرد وزمطرف کبود ردا کرده و ازار *** گل نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت مردم کریمتر شود اندر نعیم گل ای گل فروش گل فروشی برای سیم وز گل عزیز تر چه ستانی به سیم گل ابو عبدالله محمدبن صالح ولوالجی ( رستاقی ): هدایت در مجمع الفصحا؛ علامه قزوینی در حواشی چهار مقاله اورا نوائهی شمرده اند . از زندگی او دیگر خبری نداریم و این شعر اوست: : جعد بر سیمین پیشانیش گویی که مگر لشکر زنگ همی غارت بغدا کند و آن سیه زلف برآن عارض گویی که همی به پر زاغ کسی آتش را باد کند ابوطاهر بن محمد خسروانی : سال تولد او معلوم نیست ؛ اما مجمع الفصحا «۳۴۲» می نویسد این بیت او از اوست : جوانی من از کودکی یاد دارمدریغا جوانی دریغا جوانی فردوسی تضمین کرده انجا که می گوید: بیاد جوانی کنون مویه آرمبدین بیت بوطاهر خسروانی ابوالعباس فضل بن عباس ربنجتی : از شعرای قرن چهارم و معاصر نصرین احمد سامانی (۳۰۱-۳۳۱ه) و نوح بن نصر (۳۳۱-۳۴۳ه) است که در تعزیت نصر و تهنیت نوح قصیده ای دارد. پادشاهان گذشت خوب نژادپادشاهی نشست فرخ زاد زان گذشته زمانیان غمگین زین نشسته جهانیان دلشاد بنگر اکنون به چشم عقل و بگو هرچه بر ما ز ایزد آمد داد گر چراغی ز پیش ما برداشت باز شمعی به جای او بنهاد ور زحل نحس خویش پیدا کرد مشتری نیز داد خویش بداد ابو عبدالله محمد بن حسن معروفی بلخی : اززندگی او اطلاعی نداریم قطعه زیر را در مدح عبدالملک بن نوح (۳۴۳-۳۵۰ه) سروده. ای آنکه مر عدو را صبری و حنظلی وی آنکه مدلی را شهدی و شکری آنجا که پیش بینی باید موفقی و آنجا که پیش دستی باید مظفری ابوالحسن علی بن محمد غزوانی لوکری: معاصر نوح بن منصور بود وزیر او ابو الحسین عبدالله بن احمد عتبی را مدح گفته است این قطعه را در مدح عتبی لباب الالباب نقل کرده است . زعنبرزره دارد اوبر سمن زسنبل گره دارد او بر قمر برون برد از چشم سودای خواب در اورد در دل هوای سفر بتابید سختو بپیچید سست بگرد کمرگاه دستار سرشتابان بیامد سوی کوهسار به آهستگی کرد هر سو نظر بر اورد از آن وهم پیکر میان یکی زرد گویای ناجانورنه بلبل به دستان فزون نه طوطی ز طوطی سخنگوی تر چو دوشیزگان زیر پرده نهان چو دو شیزه سفته همه روی و بر ز بسد به زرینه نی در دمید به ارسال نمیداد دم را گذر به رخ برزد آن زلف عنبر فراش به نی بر زد انگشت وقت سحر همی گفت در نی که ای لوکری غم خدمت شاه خوردی مخور دیگر ازشعرای عصر سامانی , بدیع بلخی , استغنایی نیشاپوری ترکی کشی ایلاتی ابوالمؤید رونقی بخاری و معنوی بخاریی , رودکی و دقیقی است و ما در اینجا مختصری از دقیقی بلخی و رودکی سمرقندی ذکر میکنیم. دلیل بلخی : ابومنصور دقیقی بلخی از گویندگان نامی قرن چهارم است تولدش معلوم نیست شاید بین سالهای ۳۰۰تا ۳۵۰ به دنیا آمده باشد , تاریخ وفات او در حدود سال ۳۶۷ می باشد . اینک برای نمونه مقداری از ابیات او را از گشتاسبنامه انتخاب میکنیم.چو گشتاسب بر شد به تخت پدر که فر پدر داشت و بخت پدر بسر بر نهاد آن پدر داده تاجکه زیبنده باشد به آزاد تاج منم گفت یزدان پرستند شاه مرا ایزد پاک داد این کلاه بدان داد ما را کلا بزرگ که بیرون کنیم از رمه میش و گرگ سوی راه یزدان بیازیم چنگ بر آزاد گیتی نداریم تنگ چو آیین شاهان به جای آوریم بدان را به دین خدای آوریم چو یک چند گاهی برامد برین درختی پدید امد اندر زمین زایوان گشتاسب تا پیش کاخ درختی گشن بیخ و بسیار شاخ همه برگ او پند و بارش خرد کسی کوچنان بر خورد کی مرد یکی پاک پیدا شد اندر زمان بدست اندرش مجمر وعود وبان خجسته پیی نام او زردهشت که اهریمن بد کنش را بکشت به شاه جهان گفت پیغمبرم ترا سوی یزدان همی رهبرم ( دقیقی دیده شود) رودکی: نام او جعفر و نام پدرش محمد و کنیه اش ابو عبدالله است مولد او رودک یکی از قرای سمرقند است و بدین سبب او را رودکی می گویند از تاریخ تولد او اطلاع دقیقی در دست نیست تاریخ وفات او به اصلح اقوال سال ۳۲۹ است . مدفن او در قریه بنج از توابع قصبۀ رودک می باشد . رودکی به کثرت شعر معروف است . عوفی می گوید که دیوان او صد دفتر بر امده و رشیدی سمقرند مدعی است که شعرا آن را شمرده اند به یک میلیون و سیصد هزار رسیده. قصید(مادرمی ) که او یکی از شاهکارهای زبان پارسی است که اینکه مقداری از آن نقل میشود : مادرمی را بکرد باید قربان بچه او را گرفت و کرد به زندان بچه او را از او گرفت نتوانی (۱) تاش نکوبی نخست وزو مکشی جانگرچه (۲) نباید حلال دور بکردن بچه کوچک ط شیر مادر و پستان تا نخورد(۳) شیر هفت مه به تمامی از سر اردیبهشت تا بن آبان آنگه شاید دین وره (۴) داد بچه به زندان تنگ مادر قربانباز چوآید به هوش باز بیند (۵) جوش بر آرد بنالد از دل سوزان (رودکی دیده شود) رابعه قزداری بلخی : با رودکی معصر بوده پدرش کعب نام داشت و عرب بود ؛ لیکن خودش در بلخ متولد و پرورده شد در زمان فارسی و عربی (۱) شعر می گفت و قدیم ترین شاعرۀ زبان فارسی است این دو بیت از او است: « دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد بر یکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی چون بهجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من »