پهلوی ساسانی

از کتاب: توضیحاتی بر زبان و ادبیات افغانستان ، فصل اول ، بخش هشتم

منشأ پهلوی ساسانی آثارپهلوی ساسانی، پهلوی و افغانستان


پهلوی ساسانی

در اثر انکشافی که در مورد زبان و رسم الخط پهلوی به صورت عام چه از نقطه نظر ماهیت و منشأ زبان و چه از نقطه نظر معنی خاص این کلمه پیدا شده است مطالعات خود را به دو بخش معین تقسیم کردیم زیرا پهلوی پارتی و پهلوی ساسانی یا پهلوی خراسان و پهلوی فارس دو زبانی است مربوط به دو عصر و دو محل و دو منشأ مختلف که در تاریخ ادبیات افغانستان اولی اصلی و مهم و دومی فرعی و ضمنی است. بهرحال تطورات السنه و فعل و انفعال ادبی و نفوذ پهلوی خراسان بر پهلوی پارس و انعکاس اخیر الذکر در آریانا، چنین ایجاب می کند. که به هر دو علی قدر مراتب هم موقع داده شود. در بخش ششم دیده شد که پهلوی پارتی یا پرثوی منحیث مکان مربوط به خراسان و منحیث زمان حاوی سه قرن (ق - م) و سه قرن (ب - م) مسیحی و منحیث منشأ ارتباط به زند یا زبان اوستائی دارد پهلوی ساسانی از این سه نقطه نظر هویت علحیده ئی دارد مکان آن ،پارس، زمان آن بعد از قرن سه مسیحی تا قرن هفت هجری و منشأ آن فرس قدیم هخامنشی است. همین قسم با وجودیکه مبدأ رسم الخط هر دو آرامی بود، میان خود فرق زیاد داشت بعد از اینکه در تفریق این دو زبان سه مسئله فوق تشخیص شد در قرابت آنها دو مسئله دیگر قابل دقت است: یکی اینکه پهلوی خراسانی بعد از انتقال مرکز ثقل اداری دولت پارتی از خراسان غربی به فارس بر زبان ساسانیان تاثیر زیاد افگند و در شمال و مرکز آن مملکت پهن شد و کلمات زیادی از آن در پهلوی پارس داخل شد دوم اینکه پهلوی ساسانی در عصر جلال و عظمت ساسانیان که در اخیر دوره کوشانی بر خراسان دست یافتند به نوبه خود در صفحات شمال و غرب آریانا تا اندازه زیاد منتشر کرد و در سیستان دوام آن طولانی تر بود.

پهلوی ساسانی طوریکه از مبدأ جغرافیائی و ریشه ارتباط آن با فرس قدیم هخامنشی معلوم میشود اصلا زبان فارس است و در طی سلطنت چهار صد ساله ساسانی در آن کشور پرورش یافته و آثار زیادی چه در عصر ساسانی و چه بعد از آن در آن نوشته شده است. با آنهم در اثر پاره علل مختلف که مهمترین آن نارسائی رسم الخط آنرا تشخیص داده اند طوریکه باید آثاری زیادی از آن باقی نمانده و طوریکه در بخش بعدی شرح خواهد یافت، اول در نفس دربار ساسانی زبان (دری) خراسان بر آن ترجیح یافت و سپس در جریان سه قرن اول هجری با وجودیکه هنوز کتب در آن نوشته میشد و زبان ادبی آن دیار بود در مقابل عربی راه انحطاط پیش گرفت و بعد از آن اگر چه تا زمان استیلا مغل در حصص غربی فارس کم و بیش معمول بود، زبان دری خراسان بار دوم در اثر فتوحات غزنوی و سلاجقه وارد آن کشور شد و بعد از قرن چهارم هجری بحیث زبان علمی و ادبی جای آنرا گرفت.


آثار پهلوی ساسانی

آثار پهلوی خود عصر ساسانی بسیار کم است جز بعضی سنگ نوشته ها و در ادب مذهبی تدوین مجدد اوستا که آنهم دست خورده و خساره کشیده چیز دیگری از آن باقی نمانده صرف کتبی که به پهلوی ساسانی تحریر شده و امروز یا در متن اصلی یا بصورت ترجمه عربی و فارسی و یا محض بنام به ما رسیده است. بطور عموم بعد از سقوط ساسانی ها و بیشتر در آغاز عهد اسلامی نوشته شده و دامنه آن تا قرن ششم هجری (15 مسیحی) دوام کرده است موضوع این آثار روی همرفته یا مذهبی یا داستانی و تاریخی و بیشتر پند و اندرز است که بصورت کلی چه از نقطه نظر آئین و چه از روی قصه و داستان مقررات و روایات اوستائی را بطور ایجاز و اختصار با شاخ و برگ نوین تکرار می.کند رویهمرف رفته مجموع آن بطور عام حلقه ایست بسیار مهم و ترجمه آنها که در قرن سوم هجری با (ابن مقفع) و معاصرین و پیروان او به عربی شروع شده است تاثیر فراوان در افکار نویسندگان اسلامی چه ایرانی چه افغانستانی و چه عربی و غیره هم وارد کرده است.


پهلوی و افغانستان

از نقطه نظر خصوصی تاریخ ادبیات افغانستان اگر نگاه شود با وجودیکه پهلوی زبان محلی کشور ما نبود و نمیتوان آنرا زبان عامه ساکنین این سرزمین خواند و در میان آثاری که بدین زبان باقی مانده هیچیک به کدام نویسنده مشخص افغانستان تعلق ندارد، با آنهم بدون شبهه و تردید طبقه دانشمند و دهاقین دانشور این مملکت مقارن آغاز عهد اسلامی اقلا در طی چهار قرن اول هجری "شاید تا قرن 6" آنرا می فهمیدند و دلیل قطعی آن محاسباتی است که شعرا و نویسندگان خراسانی، به ویژه دانشمندان بلخی با نگارش گشتاسب نامه ها و شاهنامه ها و زریر نامه ها یک دفعه با تمام جزئیات روایات حماسی باستانی را وارد زبان دری کردند. این کار هر چند به پیمانه زیاد از روی خاطره ها بعمل آمده باشد آثار تحریری پهلوی در آن دخیل است.

پیشتر اشاره نمودیم که زبان و رسم الخط پهلوی ساسانی در اخیر دورهٔ کوشانی با نفوذ ایشان در خراسان و سیستان بسط یافت. شبهه ای نیست که جنگ های یفتلی و ساسانی به عقب زدن نفوذ سیاسی و اداری ساسانی ضربه مدهش بود ولی این جنگ ها زبان و رسم الخط پهلوی را بیشتر در قلب مملکت و حتی در جنوب هندوکش در حصص شرقی افغانستان انبساط داد.

در بخش چهارم در ذیل رسم الخط ها گفتیم که رسم الخط یونانی در عصر کوشانی تغییر شکل یافته رفت و رسم الخط خروشتی تا قرن پنجم مسیحی دوام کرد به این ترتیب عمومیت رسم الخط پهلوی در افغانستان امری است منطقی و حسابی و درست از همین قرن پنج به بعد که خروشتی از میان می رود، پهلوی ساسانی روی مسکوکات یفتلی ها ظاهر میشود. مسکوکات یفتلى عجالتاً بهترین وسیله ایست که بر اوضاع ادبی افغانستان در قرن پنج روشنی می اندازد و به شهادت آنها معلوم میشود که سانسکریت و رسم الخط برهمی و زبان و رسم الخط پهلوی هر دو موازی هم معمول و متداول بود. حتی از روی بعضی عناوین و القاب مثل "خواتا" که در پهلوی "خواتای" و در زبان دری "خدای" و"خدا"  شده و " شاه " معنی دارد، واضح می شود که زبان سغدی که از تشکیل آن در بخش هفتم تذکر دادیم، دردوره یفتلی در حصص شمالی هندوکش مروج بود و فعل و انفعال ادبی میان آن و پهلوی جریان داشت. مسکوکات یفتلی در حقیقت نمایندۀ تصادم افکار افغانستان قرن پنجم ساسانیهای پارس و گوپتاهای هندی است که در نتیجه از طرف شرق رسم الخط برهمی سانسکریت و از جانب غرب زبان و رسم الخط پهلوی وارد کشور ما شده است. از جانب شمال هم از حوزه آمودریا زبان سغدی بر دامنه خود افزوده است. اوضاع ادبی خطوط عمومی خود به همین منوال بعد از یفتلی ها در دوره زمامداری کوشانو یفتلی، رتبیلها یا برهمن شاهیهای کابلی دوام داشت. در یکطرف مسکوکات پراکریت گندهاری با تحولاتیکه نموده بود با رسم برهمی یا سانسکریت خط الخط (دیوا ناگاری نقش) است و جانب دیگر زبان و رسم الخط پهلوی یا محض رسم الخط آن دیده می شود. این رویه در قرن 3 و 4 هجری معاصر صفاریها وآغاز دوره غزنوی در کابلستان تعقیب شده است.

الخط رسم پهلوی بیشتر از مسکوکات روی مهرها و نگینه ها عمومیت داشت و در شهرهای حوزه هیرمند و سیستان در طی 3- 4 قرن اول هجری هم در حکاکی روی مهرها و انگشتری ها استعمال می شد.