32

الرابع الناصرا لدین الله مسعود الشهید

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۱۱ ، بخش غزنویان
01 January 1280

سلطان مسعود شهید را لقب الناصر لدین الله بود ( ۳ )، و کنیت او ابو مودود و مسعود نام او بود، وولادت او و برادراو سلطان محمد انار الله برهانهما در یک روز بود. و سلطان مسعود شهید نور الله مضجعه در سنه اثنین و عشرین و اربعمائه به پادشاهی نشست، و او در سخاوت تا حدی بود، که او را ثانی امیر المومنین علی گفتندی رضی الله عنه، و در شجاعت ثانی رستم. گرز او را هیچ مرد بیک دست از زمین بر نتوانستی گرفت، و تیر او برهیچ بیل آهنی نه ایستادی ( ۴ ) ، پدرش ( سلطان ) را از وی رشک آمدی و او را پیوسته سر کوفته میداشتی، و محمد را عزیز داشتی ( ۵ ) ، تا حدیکه از دار الخلافه التماس نمود: که اسم محمد را و لقب او را، بر لقب و اسم ( ۶ ) مسعود در مخاطبه مقدم داشتند. 

خواجه ابو نصر مشکان روایت میکند : که چون این ( ۷ ) مثال، دربارگاه محمودی ( ی ) بخواندند، بر دل ما و جمله ملوک و اکابر حمل ( ۸ ) آمد. 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 (۱) اصل: ماریکلی . مط : ماریکله . راورتی : ماریگله . گردیزی : رباط ماریکله. ابن اثیر ( ۹ : ۲۰۲ ) چون مسعود از سیحون عبره کرد، در رباط ماریکله تحصن جست راورتی : بین راولپندی و اتک چند میل بشرق حسن ابدال ماریگله موجود است.      ( ۲ ) اصل: در سنه اثنین و اربعمائه. مط در حاشیه اسماء اولاد محمد را چنین آورده : موید الدوله احمد ، عبدالرحمن ، عبدالرحیم ( این نامها فقط درد و نسخه است ) راورتی : پسران محمد:عبدالرحمن ، عبدالرحیم ، احمد بودند. اصل چیزی ندارد. 

  ( ۳ ) مط : شهید را ناصر الدین لقب بود، و کنیت او ابو مسعود ( ابو سعد ) وولادت الخ .     ( ۴ ) مط : برهیچ بیل آهنی ایستاد نکردی. راورتی: مانند متن .      ( ۵ ) مط : میداشتی .    ( ۶ ) اصل: و لقب او را و اسم مسعود را مخاطبه مقدم داشتندی .      ( ۷ ) مط : آن .      ( ۸ ) اصل: جمله آمد. 



غزنویان طبقه(۱۱) (۲۳۳)


چون آثار سلطنت و شهامت بر ناصیۀ مسعود زیادت بود. چون سلطان مسعود از پیش پدر بیرون آمد، من که ابو نصر مشکانم ، در عقب مسعود برفتم و گفتم : ای شاهزاده ! بسبب ( ۱ ) این تاخیر لقب مبارک ، در مثال خلافت، بر دل ما بندگان عظیم حمل آمد سلطان مسعود گفت( ۲ ): که هیچ غمناک مباش، شنوده یی که: « الیف اصدق انباء من الکتب » مرا فرمود: باز گرد، چون بازگشتم، درحال و ساعت منهیان از ان متابعت من مر مسعود را، به سلطان خبر کردند( ۳ )، مرا طلب فرمود، بخدمت محمود رفتم فرمود: که درعقب مسعودی چرا می رفتی ؟ و چه میگفتی ؟ تمام ما جراء حال بی نقصان باز گفتم ، که از مخفی داشتن خوف جان بودی . سلطان فرمود: که من میدانم ، که ( در ) این همه ابواب مسعود بر محمد ترجیح دارد، و بعد از فوت من، ممالک به مسعود خواهد رسید این تکلیف برای آن میکنم : تا این محمد بیچاره درعهد من،  اندک حرمتی و تمتی بیند ،  که بعد من مسلمش  ( ۴ ) نخواهد شد، رحمة الله علیهم ( ۵ 

ابو نصر مشگان میگوید : که در ( ین ) حدیث از دو چیز عجب داشتم : یکی از جواب مسعود، که مرا بوجه فضل ( ۶ ) و علم گفت. دوم از شهامت و ضبط محمود ، که بدان مقدار مشایعه بر وی مخفی نماند. سلطان محمود چون عراق بگرفت، تخت آن ممالک به مسعودی داد، و پیش از ان شهر ( ۷ ) هرات و خراسان باسم او بود، چون او بتخت سپاهان بنشست، ولایت ری و قزوین و همدان، و ولایت طارم جمله بگرفت، و دیلمان را مقهور کرد، و چند کرت تشریف دار الخلافة پوشید، و بعد از فوت محمود بغزنین آمد،و ممالک پدر را ضبط کرد، و چند کرت بهندوستان لشکر آورد، و غزو بسنت کرد، و کرت دوم بطبرستان و مازندران رفت ، و در آخرعهد او سلجوقیان خروج کردند و سه کرت مصاف ایشان بشکست درحدود مرو و سرخس ، بعاقبت چون تقدیر این ( ۸ ) بود: که ملک خراسان به آل ( ۹ ) سلجوق رسد ، در طالقان 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 (۱) مط : به جهت .    ( ۲ ) مط : فرمود .    ( ۳ ) مط : سلطانرا خبر کرده بودند .   ( ۴ ) اصل: مسکین نخواهد شد. 

( ۵ ) اصل: علیه .    ( ۶ ) اصل: مرا خواجه بوفضل و علم .   ( ۷ ) اصل: شهر یار هرات .      ( ۸ ) مط : آن 

( ۹ ) اصل: باک بسلجوق 





غزنویان طبقه(۱۱) (۲۳۴)


با ایشان مصاف کرد، سه روز متواتر قتال و جدال ( ۱ ) کرد، روز سیوم که جمعه بود، سلطان منهزم شد، و از راه غرجستان بغزنین آمد، و از غایت  خوف که بر وی مستولی بود خزاین بر گرفت ( ۲ ) و بطرف هندوستان آمد، و در ماریگله ( بندگاه ) ترک و هند بر وی خروج کردند ، و او را بگرفتند ، و محمد را بر تخت نشاندند ، و او را بحصار گیری ( ۳ ) فرستاد، و در شهور سنه اثنین و ثلثین و اربعمائه شهادت یافت، و مدت ملک او نه سال بود و چیزی.[ و مدت عمر او چهل و پنج سال بود ] رحمة الله علیه ( و السلام علی من اتبع الهدی ) ( ۴)