آرامگاه حضرت بلال
باز یادم آمد از شبهای شام
زان معبز صبح وزان مشکینه شام
خاک آن چون ملک ما عنبر سرشت
آید از ذرات آن بوی بهشت
یادم آمد از حماۀ و از حلب
از صلاح الدین واز کرد وعرب
یاد آن شبهای که بودم در دمشق
آن بهشت ذوق وآن گلزار عشق
آن برادر گونه گفت وگوی ما
عقد پیمانهای رویاروی ما
لاف اسلام وبرادر خواندگی
یاوری در محنت ودر ماندگی
خلص: ایامی که من بودم شبام
روز ها اهل دولت همکلام
صبحگاهی حلقه بردزدنسیم
گفت تا کی بر در اینان مقیم
چند در بند سیاستهای روز
آتش آور این ورقهارابسوز
نیک عهدی اندرین ایام نیست
اختری در آسمان شام نیست
هر کجا اسحاویابد جای پا
از گلستانش مجوبوی وفا
فتنه روید جای گل از جاک آن
زهر جوشد جای می از تاک آن
چند شهرودود زهر آلود آن؟
این فضای تنگ رنج اندود آن
لفظ را این جاست معنای دگر
اسم را باشد مسمای دگر
صلح اگر گویند جنگ آید برون
شیشۀ گر خوانند سنگ آید برون
هست این جا معنی همزیستی
کینه و قتل و هلاک و نیستی
در پی پیک سحرگاهان شدم
از شبستان زی مزارستان شدم
سر زمین رفتگان از یادها
داده نقد زندگی بر بادها
شهر خاموشی و اقلیم سکون
پرچم گردن فرازان سر نگون
آشیان مور و عشرتگاه مار
جای برگ گل و میده نیش خار
گنبدی دیدم در آنجا استوار
نور حق از سنگ سنگش آشکار
ای خوشا خلوتگه ار باب راز
داشت در اما همیشه بود باز
ای خوشا قصری که در بانی نداشت
بود گنج اما نگهبانی نداشت
خود بخواب ودر جهان افتاده شور
ازندای وی الی یوم النشور
چارده قرنست کزنصف زمین
روز وشب تا مسند عرش برین
پنج نوبت در دواق ماه و سال
میشود تجدید گلبانگ (بلال)
چارده قرنست کاین گلبانگ نور
کرده روشن راه بر نزدیک و دور
ای عجب از دولت همخانه اش
قایدی از آشنا بی گانه اش
شنود از بیخدا حرف ضلال
نشنود در شام آواز بلال
شیر نزد خرس روباهی کند
با سگان روس همراهی کند
بشنو دبانگ سگان روس را
نشنود حکم شۀ قدوس را