(جهان خاتون )
جهان خاتون در قرن هشتم در شیراز حیات داشت و هم عصر خواجه حافظ (۲)و عبید زاکانی بود گویند روزی جهان خاتون بدیدن حافظ رفت و خواجه این غزل خود رابرای او خواند :
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم
وقتیکه فرد ذیل را خواند :-
اعتمادی نیست بسر کار جهان بلکه بر گرون گردان نیزهم
جهان خاتون فی البدیهه جواب داد : -
حافظ این می پرستی تا بکی می زتو بزار و بستن نیزهم (۳)
جهان خاتون زوجة قوام الدین بود شعرای هم عصر او نسبت باو احترام زیادی داشتند وباو بسیار رفت و آمد می نمودند وقتیکه عبید زاکانی از قزوین به شیراز آمد و جهان خاتون بدیدن او رفت و با او مشاعره نمود و روز دیگر عبید زاکانی بملاقات خاتون آمد تصادف همان روز عروسی او با خواجه قوام الدین بود مردم هجوم بسیاری داشتند طوری عبید زاکانی قطعه نوشته کرد و به جهان خاتون فرستاد چون عروس و داماد قطعه را خواندند فوراً شاعر را درون خواستند (۴) جهان عبید زاکانی در تعریف جهان خاتون چنین میگوید :-
گر غزل های خان خاتون بهند و ستان قند
روح خسرو با حسن گوید که این کس گفته است (۱)
این شعر نمونه قریحهٔ شعری جهان خاتون است .
مصوریست که صورت ز آب میسازد ز ذرهٔ ذرهٔ خاک آفتاب میسازد (۲)