32

خلافت هارون و کشودن شاه بهار کابل

از کتاب: تاریخ افغانستان بعد از اسلام ، فصل سوم ، بخش جنبش ابو مسلم و اوضاع افغانستان دراوایل عصر عباسیان
04 February 1967

ابوالعباس طوسی در سنه ۱۷۱هـ از حکمرانی خراسان موقوف و بجای او از دربار هارون الرشید جعفر بن محمد بن اشعث گماشته شد. او بقول گردیزی در ذیحجه ۱۷۱ هـ پسر خود عباس را بکابل فرستاد ۱ و شابهار ا بکشاد و هر چه خواسته بود اندرشاه بهار همه غنیمت کرد. ۲

چون عباس بطرف کابل پیش رفت با مردم انجا جنگید و کابلستان را فتح کرد و بعد از ان شابهار ۳ را بدست آورد و هر چه دران بود به غنیمت گرفت.۴

این معبد که در کابلستان واقع بود چنانچه بعد ازین بیاید هفت سال پس از باز بدست حکمران برمکی این سرزمین فضل بن یحیی کوشده شد و الیعقوبی آنرا در جملۀ شهر های کابلشاه مانند غوروند (غوربند) و فج غوربد(کوتل غوربند) و سار خود(نسخ:سرح بذ= سرخ بت بامیان ) و بندل استادان (شاید : فندقستان یک درۀ غوربند) اورده و گوید: که در شاه بهار بتی بود که آنرا می پرستیدند, و فاتحان مسلمان بدان آتش زدند و بسوختاندند.۵

۱-در نسخۀ خطی زین الاخبار سنه سته و سبعین و مائه نوشته شده که سهو کاتب است زیرا اخود گردیزی عزل عباس بن جعفر را در سنه ۱۷۵ هـ می نویسد و ماقول  ابن اثیر را که گه ۱۷۱ ها است در متن گرفتییم که صحیح همین است.

۲-زین الاخبار ۷۸ الف

۳-در نسخه مطبوع الکامل سهوا سا نهار ؟ طبع شده 

۴-الکامل ۶/۴۷

۵-البلدان ۲۹۰ طبع دوم لیدن ۱۸۹۲م

مخفی نماند که معابد «شاه بهار»در افغانستان متعدد بوده اند که در ان مجسمه های شاهان ر میگذاشتند. و چون کلمه بهار بمعنی معبد و پرستشگاه بود, و در سنسکریت بشکل و هاره موجود است بنابران باید گفت که شاه بهار بمعنی معبد پادشاه بود چنانچه مجسمه های کانیشکاه کوشانشاه بزرگ از معبد نوشال= نوشاد سرخ کوتل بغلان بیرون آمده و در سنه ۱۹۳۷ م هیئت باستانشناس موسیوها کن در فندقستان درۀ غوربند در چهار کیلومتری جنوب سیاه گرد بالای تپه یی آثار معبدی را کشف کردند که از حفریات ان مجسمه یک پادشاه و یک ملکه با تصاویر رنگه ارباب انواع آفتاب و مهتاب و مسکوکات ظاهر شد و بقرن ۶ میلادی تعلق دارند.۱

کلمۀ «شاه بهار » در اثر استعمال زیاد بشکر های مختلف و منحوت یا مخفی در امد که ما اکنون بقایای آنرا در شیاغزنه و شبیر کوتل معروف هندوکش می بینم و طوریکه ابو الفضل حسین بیهقی اطلاع میدهد تا عصر غزنویان میدانی بنام «شاه بهار» دز غزنه موحود بود که سلطان همواره لشکر خود را دران سان دیدی ۲ و این نام تا عصر غزنویان و حدود ۴۰۰ هـ در غزنه  باقی مانده بود که شاید در ادوار قبل از اسلام در همین موقع نیز معبدی بهمین نام موجود. ۳

باری تعیین موقع این شاه بهار کابل , بطور قطع و یقین اکنون دشوار است ؛ ولی چون مورخان آنرا در دیف غوربند و سرخ بت بامیان ذکر کرده اند احتمال میتوان داد که شاه بهار کابل همین شیبر و یا جائی در نزدیکیهای ان باشد که بعد اززین در احوال حکمرانی  فضل برمکی هم ذکر ان می آید . 

۱-تاریخ افغانستان ۲/۴۰۱

۲-تاریخ بیهقی ۲۵۵/۵۲۴ و غیره فرخی در بارۀ این شابهار غزنه گوید:«هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود * پیش کردی و در اوردی بدشت شابهار(دیوان ۸۷)

۳-صورت مخفف شابها را در شیبر کنونی باقیمانده و چون ش در لهجه هاش شرقی به خ تبدی میگردد پس میتوان گفت که نام درۀ خیبر(بین وادی ننگهرا و پشاور) نیز شکلی از همین کلمه است  این نام از قلعه یهودیان عربستان که حضرت علی درب آنرا کنده بود نیامده است.

ناگفته نماند: که باحتمال اغب این شاه بهار آتشکده یی بود که آتش مقدس زردشتی را دران فروزان میداشتند و برای این مطلب دو دلیل داریم :نخست اینکه در آثار معبد کهنه مسجد سرخ کوتل بغلان (حدود۱۶۰م) علایم و جود آتش و آتشگاه کشف شده و از ان پدید می آید که کیش درین سرزمین باقی و دردیگر اینست که شاعر عربی مروان بن ابی حفصه در حدود (۱۷۸هـ)حکمران برمکی خراسان مدح کرد و در بیتی به آتشهای گمراهی در کوهستان کابل چنین اشارت نمود:

ابحت جبال الکابلی ولم تدع                 بهن لنیران الضلاة موقدا۱

چون به تصریح یعقوبی لشکریان فضل بن یحیی در کوهسار کابل معبد شاه بهار را بر کنده و سوختانده بودند و این قضیه در مردم شهرتی داشت  بنابران توان  گفت , که «نیران الضلاه » درین بیت اشارتی بوجود آتش مقدس دران پرستشگاه باشد ۲ 

۱-طبری ۶/۴۶۴یعنی کوهسار کابل راکشودی ودران برای آتش گمراهی فروزشگاهی رانگذاشتی .!

۲-درفصل ۱۷بندهشن جای آتشکده:بزرگ (آذری فروبغ)رادرکوه روشان کابل گفته است (یسنا۱/۱۳۲)ودرکتیبه سرخ کوتل بغلان(حدود ۱۶۰م)درمعبد نوشاد آنجا وجودایر(-اور پشتو بمعنی آتش)ثابت می آید که این کلمه دران دوبارآمد ه است.

خروج حصین سیستانی 

جعفر بن محمد بن اشعث تا ۱۷۳ هـ در خراسان حکمران بود, تاکه بمرض فلج بمرد و پس از و پسرش عباس از طرف هارون الرشید درینجا حاکم ماند و او بررسم پدر رفت و سه و سال حکم راند. تا در سنه ۱۷۵ هـ باز کردندش و بجایش غطریف بن عطاء کندی مامای هارون به خراسام گماشته شد۱

غطریف که از معتمدان در بار و خویشاوندان خلیفه بود, با نیروی فراوان به خراسان قدم نهاد و داود بن یزید بن حاتم مهلبی ۲ را که از بزرگان سیستان بود از راه خراسان باینجا فرستاد و او روز پنجشنبه ۱۱ ربیع الاول ۱۷۶ هـ به زرنج رسید . که عامل خراج همام بن سلمه هم با او بود۳

غظریف در شمال و جنوب خراسان که پر آشوب بود بجنگ و تصفیه دست برد و عمربن جمیل را به فرغانه فرستاد تا جبویه ۴ را از انجا بیرون کرد و مدتی برای اعادۀ امنیت دران سرزمین باقی مانده 

ازابتدای ظهور امویان مراکز جنبش ها و شورش های ملی خراسان در شمال بود و این وضع تاخروج مقنع دوام داشت چون در عصر عباسیان نشابور و مرو قرارگاه 

۱-طبری۶/۴۴۷ البلدان ۶۴ زین الاخبار ۷۸ الف 

۲-این نام را الکامل و زین ااخبار و مانند متن است ولی در تاریخ سیستان داود بشر المهلبی است. 

۳-زین الاخبار ۷۸ الف تاریخ سیستان ۱۵۳

۴- جیوبه سردار و پادشاه غزان و خرلخیان باشد (مفاتیح العلوم ۷۳)

۵-زین الاخبار ۷۸ الف.

قوای عباسیان گشت و خراسانیان هم بسبب نفوذ برمکیان بلخی که همه وزیران اهل در بار عباسی و از رجال نیرومند و معتبر دستگاه خلافت بغداد بودند از اشتراک خویش در امور دولت روحا اقناع شدند بنابران اکنون مرکز شورش های ملی از شمال به جنوب یعنی سرزمین سیستان و رخذ(وادیهای هلمند و ارغنداب )

انتقال یافت , زیرا این سرزمین نسبت از دسرس قوای خلافت و حکمرانان عباسیان دور بود و بعد ازین میبینمی که سیستان و شواطئی هلمند مخرج و قرارگاه خارجیان (کسانیکه بر خلاف دستگاه خلافت خروج میکردند ) گردیده است.

درحدود (۱۷۳هـ) که عثمان بن عمارۀ مزنی از دربار هارون الرشید حاکم سیستان بود او پسر خود صدقه را با سپاهی به بست فرستاد زیرا درینوقت جمعی از مردم رخذ (بقایای هتفلیان ) دروادیهای بین هلمند و سواحل ارغنداب پراکنده شده و دم از خود مختاری قدیم میزدند لشکر صدقه در رخدا باایشان در اویخت , و در حالیکه بسا ازیشان را کشته بودند رخدیان هزیمت یافتند و صدقه برای دفع اضرار آیندۀ این مردم به سیستان نیامد و در بست مرکز گرفت۱

درینوقت مردم بین بست و سیستان که بر سواحل سبز و خرم هلمند سکونت داشتند نیز بر لشکریان و کار داران خلافت عباسی  تاختن ها میکردند و سردارا این جمات شورشیان ملی (تعبیر مورخان عرب:خوارج)مردی بود ازاوق ۲ سیستان موالی قیس بن ثعلبه که نامش حصین (به ضبط نسخۀ واحدۀ خطی تاریخ سیستان:حضین)بود،حصین درسال۱۷۵هـ بیرون آمد،وامیرسیستان عثمان بن عماره لشکری رابمقابلش فرستاد ولی حصین لشکر عثمان رابکشت وتاهرات وپوشنگ وبادغیس پیش رفت . چون حکمران عمومی خراسان غطریف خطر رانزدیک دید داود بن یزید را بادوازده هزارلشکر مجهز بسر کوبی حصین فرستاد وحصین باشش صد مرد جنگی 

۱-تاریخ سیستان ۱۵۲

۲-اوق ازجملۀ شانزده کورۀ سیستان بود(تاریخ سیستان ۲۸)

(بقول گردیزی سه صد)بریشان زدوجمله رابکشت .

در بار عباسی داود را که خودش هم سیستانی بود درمقابل حصین برانگیخت واودر۱۳ ربیع الاخر (۱۷۷هـ )باسپاهی بزرگ وداوطلبان مطوعه در مقابل حصین بر امد ودر اسفزار باهم حربی بزرگ کردند ومردم بسیار از هردو گروه کشته شدند تا که بالاخر حصین بازن خود در میدان جنگ اسفزار سرداد ۱واین حرکت بپایان رسید .