32

نظریۀ جهان داری وثقافت اداری

از کتاب: تاریخ افغانستان بعد از اسلام ، فصل چهارم ، بخش اوضاع اقتصادی و اجتماعی و اداری و فکری و علمی و ادبی افغانستان
04 February 1967

ازروایات مورخان دورۀ اسلامی نیز برمی آید ، که حکمداران ومردم این سرزمین دارای ثقافت درخشان واستواری بوده وحتی در امور جهانداری ، دارای نظریات نیک خاصی بوده اند ، که میتوان آنرا درلف نوشته های برخی از مورخان باوضاحت دید : 

حکمداران خراسان در زمان مقارن ظهور اسلام ، سه چیز را از لوازم اداره وجهانداری می شمرد ند ، که به عقیدۀ ایشان علت غلبه وفتح عجم هم همین بود : درسنه ۱۲۰ هـ ۷۳۷م در عصر حکمرانی اسد بن عبدالله برخراسان ، دهقانی از هرات بدر بار اسد در بلخ آمد، وروز جشن مهر گان هدایای هنگفتی تقدیم داشت . درین دربار دهقان هرات خطابه یی ایرادداشت که دران گفته بود :

« خدا امیر رانیکی دهاد ! ماگروه عجم مدت چهار صدسال ، در حالیکه کتاب ناطق ونبی مرسل نداشتیم ، تنها به حلم وعقل ووقار (بردباری  هوشیاری سنگینی) دنیار اکرفتیم ، وهر کسیکه با این سه خوی ، بهر سوروی آورد، خدا به او پیروزی بخشید .»۲

دهقان هرات در پایان سخنان خود ، این سه خوی راصفات کتخدایی خواند ،

۱سییوکی کتاب دوم ۱۴۲

۲طبری ۵۴۶۵

وچون اسد این سخنان دانشمندانه راشنید ، اورا اخیردهاقین خراسان گفت .

البلاذری (حدود۲۷۰هـ۸۸۳م) در بارۀ رتبیل حکمدار زابلستان مینویسد: که در عصر سلیمان بن عبدالملک (۹۶۹۹هـ) یزید بن مدرک بن مهلب بر سیستان حکمران بود، و رتبیل باو هیچ گونه باژنپرداخت. چون از او پرسیدند که چرا به حجاج باژ میدادی و بدیگران نمی پردازی؟ 

رتبیل گفت : حجاج مردی بود، که در راه وصول بمقصد خود، هر گونه مصرف میکرد، گرچه از ان درهمی وصول نمیکرد ولی شما یکدرهم را خراج نکنید تا که طمع ده درهم را بجای آن نداشته باشید.۱ رتبیل وفا بعهد ووقار وشدت باأس را در امور جهانداری از ظاهر آراسته و پیراسته دوست داشت، و باری از اعراب  معاصر خود پرسید: کسانیکه لاغر شکم وسیه چرده بودند، و اثر نماز در سیمای ایشان پدیدار بود، و پیزاری از برگهای خرما داشتتند و نزد مامی آمدند چه شدند؟

جواب دادند: ایشان در گذشتند؟

رتبیل گفت: اگر چه شما زیبا و رعناترید وی ایشان از شما باو فاتر و در حملۀ خود شدیدتر بودند. ۲

درین پرسش و پاسخ ، تمایل شدید رتبیل، به مسلمانان اولیه که دارای سجایای نیو و اخلاق گزیده و سادگی اما وفا وجهاد و سرسختی بودند نمایانست ، که گویا فاتحان نخستین اسلامی و اصحاب پیامبر (صلعم) را تحسین و معاصرین اموی خود را که دارای سجایای جهانداری نبودند انتقاد کرده است، و این خود مسیر فکر اورا در امور جهانبانی توضیح میکند.

در جاکعۀ خراسانی آنوقت ، مردم زردشتی نیز دارای ثقافت و متانت رأی و افکار عالی اداری بوده اند تاجاییکه حکمرانان مسلمان عربی هم ازیشان پند می آموختند.

۱فتوح البلدان۴۹۳

۲فتوح ۴۹۳

در عصر مروان الحکم اموی ، بعد از سنه ۶۴ هـ۶۸۳م عبدالعزیز بن عبدالله بن عامر حکمران سیستان و مرد دانشمند عم دوستی بود، در عصرش رستم بن مهر هر مزد مجوسی متکلم سیستان شهرت داشت. حکمران عربی بدین دانشمند مجوسی گفت : دهاقین را سخنان حکمت آمیز باشد، مارا از ان چیزی باز گوی! رستم این سخنان پند آمیز را در امور جهانداری و ثقافت اداری باو گفت :

«دوستی مردنادان از روی افتعال (ساختگی ) بی حقیقت باشد، و در پرستش ریاکاری نماید، و سود خویش در آزار مردم جوید.

و دوستی بین بماند اگر چند بد گوی در میانه نشوند. و دانا همیشه قوی بود، اگر هوا بر و غالب نگرددغ و کار پاداشاهی و پادشاهان تا وقتی مستقیم باشد،که وزیران او بصلاح باشد.»۱

ازین سخنان و نظایر ان توان دریافت ف که مردم این سرزمین خراسان،بامبادی سادۀ زندگی ، ولی روحیۀ اسلامی رسیدند، ایشان در عراق و یگ قسمت خراسان غربیف طرز اداره . سازمان  دولتی ساسانیان را که مدت چند قرن عمر داشت ، و یکی از شاهنشاهی  های بزرگ و متمدن عصر بودیدند و در مسایل اداره و جهانبانی و تشکیل سازمانهای دولتی استفاده های فراوانی از ان نمودند.

هنگامیکه اعراب به خراسان امدند درین جا از نظر اداره و جهانداری نظام ملوکی طوایف باسنن خاص باستانی خود وجود داشت، و از جمله اشراف و نجباییکه حکم میراندند سه طایفه بسیار معروف بودندکه: نخستین را شهریج جمع عربی آن شهارجه .

۱تاریخ سیستان ۱۰۶

ودویمین را مرزبان مع عربی آن مرازبه .

و سویمین را کنارنگ می گفتند.

راجع به طبقات پایین این سلسله که هر یکی بنوبت خود اقتداری داشته در مبحث طبقات مردم شرح داده ایم .

در تشکیلات کشوری ساسانیان که بقایای آن در اوایل عصر اسلامی هم تعقیب شدی، هراستان (ولایت) اضلاع کوچکی داشت، که بقول تولد که هر ضلح فرعی را شهر و مرکز انرا شهرستان گفتندی، و حاکم این منطقه شریگ بود،که از طبقۀ دهگانان انتخاب می شد، اما حاکم روستا= روستاگ=رستاق(یعنی دیه ) رادیهیگ می گفتند، که یعقوبی (۱/۱۷۷) شهریگ را رئیس الکور می نامد، و قراریکه  مسعودی در مروج الذهب (۲/۲۴۲) آرد : شهریگ از طبقۀ آزا ذان و از دهگانان یکدرجه بلند تر بود، که مسعودی جمع آنرا شهارجه می نویسد.

نام شهریج معرب در نزد عرب آنقدر شهرت یافته بود، که یکی از شعرای عرب معاصر مهدی عباسی شهاریج را از اولاد دهاقین شمرده و گفته است :

حتی از ایسرو اقالو و قد کذبوا           نحن الشهاریج اولاد الدهاقین ۲

مرزبان که در کارنامۀ اردشیر بابکان مرژبان و جمع آن مرژپانان امده بمعنی صاحب الثغر است ،۳که مرکب باشد از مر ز+بان ، ومرز در او ستامیریزو(میریزو)   ودر پهلوی مرژ(مرج)  بمعنی سرحد یک کشور بود ، وبان از ادات حفاظت است ومرز بان حاکم ونگهدار نده سر حد باشد ۴ در سازمان اداری دروۀ ساسانیان مقارن ظهور اسلام مرزبان یکی از ارکان مهم این دستگاه بود، و اعراب جمع انرا مرازبه می نوشتند.۵

۱کریستن سین در ساسانیان ۱۸۲

۲الاغانی ۱۲/۱۷۶

۲لغات کارنامه ۹۴

۴برهان قاطع ۴/۱۹۸۷

۵مروج الذهب ۱/۲۴۱

بقول یعقوبی: مرزبان حکمران ایالت بود، که مسعودی در کتاب التنبیه آنرا حاکم سرحد ها گوید، و در چهار طرف سرحد کشور ، یک یک مرزبان وجود داشت، ولی هم وی در مروج الذهب مملکت ساسانی را در دست چهار سپه بذ داند، که هر یکی یک نایب بنام مرزبان داشت.

کریستن سین گوید: که مرزبان در اوایل دورۀ ساسانی نبود، و در کتبیه های قدیم این خاندان بنظر نمی آید ، و این لقب  نخستین بار در عهد بهرام پنجم (۴۲۰،۴۳۸م) دیده میشود، که حاکم ارمنیه را مرزبان می نویسد ، و برا در پادشاه نرسی را به لقب مرزبان کوشان (یعنی مرزبان سرحد کوشان) یاد میکند ، ۱ و بنابرین باید گفت که حکمرانان ایالت سرحدی را مرزبان میگفتند، ولی گاهی در داخل کشور نیز حکام درجه پایین را باین نام مسمی میکردند و این طبقه  در اوقات جنگ در تحت امر سپاه بذان و طایف سالاری لشکریان را هم بدوش داشتند،و از خاندانهای عالی انتخاب می شدند ، و طوریکه طبری گوید: باین مرزبانان یک تخت سیمین و گاهی هم تخت زرین اعطاء می شد، و حتی گاهی شاهزادگان وارکان دودمان شاهی نیز به منصب مرزبانی میرسیدند، و نولد که از ماخذ عربی برآورده که در قسمت های شرقی خلافت اسلامی در زرنگ (سیستان) و هرات و مرو و سرخس و نشاپور و طوس یعنی مربوطات خراسان ، مرزبانان حکم میراندند. ۲

اما کنارنگ :

قدیمترین سندیکه از وجود این منصب در افغانستان داریم ، ذکر این کلمه در کتیبۀ سرخ کوتل بغلان مربوط حوالی ۱۶۰ م و از بقایای اخلاف کانیشکاه شهنشاه بزرگ کوشانی افغانستان ف که درین کتبیه بحروف یونانی دو بار کرل رنگ (کرل رنگ) آمده  و نام یک منصب لشکری خانوادگی بوده ۳

۱ایرانشهر مارکوارت ۵۲

۲ساسانیان ۱۷۸ ببعد

۳ما  در زبان دری  ۸۱ و ۱۳۳

ماریک یکی از علمای معاصر فرانسه این کمه را یکی لقب نظامی مرکب از (کرا) یعنی لشکر+درنگ خوانده ، و هیننگ عالم انگلیسی گوید: که این کلمه عین همان کنار رنگ فارسی و مرکب از کنار + درنگ است که لقب حکمران ایالت مجاور شهنشاهی کوشانی بود، یا لقب حکمران یک ولایت سرحدی ۱.

منهاج سراج جوزجانی در باره قلج ارسلان سلجوقی می نویسد: که کنار فرنجه از و مالش بسیار یافتتند. ۲ جمع این کمه در فارسی کناره های پادشاهی بود، که حکم سرحدی را عرب ملوک الاطراف گفتندی، و کنارنگ را بضمۀ اول ماخوذ از لغت کنارک بمعنی سرحد شمرده اند ؛ که در هر مرز کنار رنگهای بوده و از زمان قدیم این منصب موروثی سرحد داری و حکومت مرزی را داشته اند. فردوسی در بارۀ کنارنگ اشعار زیاد دارد، که از همه ان همین معنی سرحد داری بر می آید مانند:

وزان بگذری رود آبست پیش             که پهنای اورا دو فرسنگ بیش

کنارنگ دیوی نگهبان او                  همه نره دیوان بفرمان او

در بارۀ شجاعت و دلیری کنارنگ گوید:

کدامست گرد کنارنگ دل              بمردی سیه کرده در جنگ دل ۲

و نیز بقول فردوسی کنارنگ مرو، ماهوی نادمداشت که پیشکار شبانان (کوچیان) بود:

کنارنگ مرو است ماهوی نیز                  ابالشکر و پیل و هر گونه چیز

کجا پیشکار شبانان ماست                       برآورده دشتبانان ماست ۴

در مقدمۀ قدیم شهنامه تألیف محرم سال (۳۴۶هـ۹۵۸م) که نمونۀ قدیم نثر دریست، 

۱ژورنال آزیاتیک پاریس شماره سال ۱۹۵۸ م و بولتین تحقیقات شرقی لندن ۱۹۶۰ م 

۲طبقات ناصری ۱/۳۱۲

۳سبک شناسی بهار ۱/۴۲۸

۴تعلیقات برویس و رامین از مینارسکی ۴۲۷

و آنرا ابو منصور بن احمد معمری بنام یکی از رجال معروف خراسان ابو منصور محمد بن عبدالرزاق نوشته ، در نسب نامۀ نویسندۀ این  مقدمۀ منثور ، نام کنارنگ مکررا می آید و از ان معلوم است که بنام کنارنگ در اوایل اسلام ، درینطرف خراسان رجالی شهرت داشتند، و طبری در حوادث سال ۳۱هـ۶۵۱م این نام را بشکل کناری مرزبان طوس آورده ۱ و همین نام را بلاذری در ذکر فتوحات خراسان کنارنک می آورد. ۲ که در نسخه های خطی بشکل کنازنگ مرزبان طوس محرف شده است ۳ و همین نام است که ابن خرداذبه آنرا بشکل کنار (کنارنگ) ملک نشاپور ضبط کرده است. ۴

چنانکه میدانیم تا حدود قرن پنجم هجری ، حفظ سلسله های انساب ، میان دهقانان و موبدان و اهل بیوتات خراسان رواج داشت، و در هر یک ازین خاندانها، راجع به اجداد ایشان روایاتی در میان بود، که نسل به نسل حفظ می شد( عین همین حالت اکنون در بین پشتونها موجود است) و برخی از ان اتفاقا در بعضی کتب محفوظ مانده است، و از ان جمله روایاتست در باب کنارنگ جد ششم ابو منصور محمد بن عبدالرزراق که در مقدمۀ شاهنامۀ ابو منصوری می بینیم و در سابق به آن اشاره شد.

شمس فخری اصفهانی درین باره در حدود ۷۴۴هـ۱۳۴۳م می نویسد: 

«کنارنگ حاکم ملکی را گویند و مرزبان نیز گویند نظیر از خودوی : 

کمینه بنده ات هر جا که باشد        بود انجاز اقبالت کنار رنگ » ۶

قبل از شمس فخری این کلمه از طرف اسدی طوسی نیز بمعنی صاحب طرف و مرزبان  ضبط شده بسند این بیت فردوسی :

۱طبری۳/۲۸۸۶

۲فتوح البلدان ۴۰۶

۳مقدمه قدیم شهنامه در هزارۀ فردوسی ۱۴۷

۴المسالک و الممالک ۳۹

۵حماسه سرایی در ایران ۸۷

۶معیار جمالی ۲۸۶ طبع طهران ۱۳۳۸ ش 

ازین هر دو هزگر نگشتی جدا 

کنارنگ بودند و او پادشا

در سلسلۀ اجداد امام اعظم ابو حنیفه که بقول ابن ندیم از اهالی کابل بودند و نیز نام کنارنگ ذکر شده است. ۲ و اگر این روایت درست هم نباشد، تنها شهرت و اعتبار این نام را از ان میتوان فهمید و ثابت است که برخی از مرزبان یعنی حکمرانان نواحی مستقل خراسان را کنارنگ میگفته اند. بگفته پرو کوپ۳ مورخ بیزنتی منصب کنارگ در برخی از خاندانها ارثی بوده است . بمرزبان ناحیۀ ابر شهر یعنی شمال نشاپور، کنارنگ میگفتند ، چون یزدگر سوم ساسانی از بیم تازیان به خراسان گریخت، به حکمران طوس متوسل شد، که اورا نیز کنارنگ میگفتند.

در فهرست های القاب حکمرانان مستقل ، حکمران نشاپور را کنار و حکمران طوس را کنارنگ گفته اند ثعالبی در غرر اخبار ملوک الفرس تصریح میکند، که مرزبان طوس کنارنگ بوده است. در حوادث نظامی دورۀ ساسانی گاهی باین نکته بر میخوریم که شهنشاه ساسانی فلان کنارنگ را بمیدان جنگ فرستاده  است، و ازین پیداست که کنارنگان مشاغل نظامی هم داشته اند. در بارۀ گشنسب داد که از اعیان در بار کوا پادشاه ساسانی بوده صریحا نوشته اند، که وی کنارنگ بوده است. حمزۀ اصفهانی در شرح دیوان ابو نواس، مرزبان طوس و مرور را کنارنگ نوشته است. تنها مرزبانان نواحی سرحدی شرقی پارس را کنارنگ نمی گفتنند بلکه در نواحی دیگر هم این اصطلاح رایج بوده چنانچه اگر سفیر از ممالک دیگر بدربار ساسانی می امد در راه کنارنگان ولایات از و پذیرائی میکردند و شاید حکمرانان ناحیه خای کوچک را کنارنگ میگفتند، که فردوسی نیز در شهنامه بیست جا این کلمه را بمعنی مطلق حکمران اورده است. ۴

۱الفهرست ۲۸۴

۲مجمل صییحی ۱/۱۷۰

۳PROCOPIUS  مورخ بیزنتی قرن ششم میلادی.

۴تاریخ تمدن ساسانی ۱/۲۵۴ تهران ۱۳۳۱ ش 

درینگه منصب کنارنگ در افغانستان یک منصب نظامی بود، اشاره یی در شهر یار نامه سراج الدین عثمان بن محمد مختاری غزنوی ( حدود ۵۰۸هـ۱۱۱۴م) موجود است، که شامل جنگهای اخلاف رستم سیستانی و مربوط بسر زمین افغانستانست . 

و نسخۀ واحد خطی آن در موزه بر تانیه  موجود باشد. ۱

درین داستان منظوم که یکنفر شاعر غزنه انرا در دربار غزنه سروده داستانی از شاه هیتال (هیاطله) موجود است، که دران کلمۀ کنارگ به مفهوم یک منصب نظامی چنین امده است:

کنارنگ هیتال با شش هزار           بیامد برامد غو گیرو دار

چو از پیش برخاست بانگ و غریو           بجنبید از جاسپهدار نیو

کنارنگ غرید مانند دیو                 گرفته ره گرد فرخنده نیو ۲

تا عصر غوریان قلعه یی بنام حصار کنارنگ بین غزنه و بامیان واقع بود ۳، که از بودن این نام تا حدود ۶۰۰هـ۱۲۰۳م حکایه مینماید . و این کلمه در تاریخ اداری خراسان دارای مقام مهم و خاصیست که فرهنگ نویسان انرا به ضمۀ اول بمعنی مرزبان نوشته اند ۴ ولی چون در پلهوی (کنرنگ ( و سریانی (قنرق) و در یوانانی هم کنار گس به فتحۀ اول بود، و در اوستا و پلهوی کلمه کناره به فتحۀ کافست بنابران تلفظ آن همبه فتحۀ اول صحت خواهد داشت. زیرا در کتبیۀ بغلان شکل تخاری ان کرل رنگ هم به فتحۀ اول بوده است. 

از فحوای کتبیۀ بغلان این نکته هم ثابت می آید که کنارنگ از طرف پادشاه ( در دری تخاری: خودیگ ) تقرر می یافت و درین کتبیه نو کر نزوک با نام خود «کنارنگ از طرف» خودیوگ » نوشته است.

۱فهرست ریو ۵۲۴ ببعد

۲حماسه سرایی ۳۱۵ بنقل از یک نسخه خطی شهریار نامه

۳طبقات ناصری ۱/۴۶۱

۴فرهنگ شاهنامه ۲۲۳ طبع تهران ۱۳۲۰ ش