32

کیکاوس بن کیقباد

از کتاب: تاریخ گردیزی (زین الخبار) ، فصل کیانیان ، بخش طبقه دوم
05 January 1968

چون کاوس بپادشاهی بنشست هفت کشور بگرفت.همه پادشاهان آن روی زمین ، زیر فرمان ۴ او بودند ، و سیرتهای نیکو گرفت ، و برمردمان معاملت کرد ، و نیکو رفت ، و رسمهای نیکو آورد، و شهری بنا کرد از روی مشرق و آنرا کیکرد ۵ نام کرد، و هفت شهر دیگر بنا کرد، و سمرقند را او ۶ بنا کرد ، و سیاوش تمام کرد. و بزمین مازندران رفت . و حرب کرد باسمربن عنتر،۷ بیشتر از سپاه کیکاوس بمردند و بروی جادو ۸ کردند و او را بگرفتند، و اندر چاهی باز داشتند با طوس بن تور۹ و گیوو بیژن فرندان گودرز کشوادگان ۱ و همه چشم ۲ کیکاوس نابینا و دختر سمر سوداوه ۳ چون کیکاوس را بدید خویشتن بروی عرضه (۱۰) کرد که اگر مرا بپذیری من ترا ازین محنت خلاص آرم کیکاوس اورا بپذیرفت و عهد کرد: که چون برود اورا با خویشتن ببرد. پس خبر ایشان به رستم بن دستان رسید و رستم بادوازده هزار مرد مسلح تمام بر اشتران نجیب ۴ نشستند از سیستان برفتند و بیابان بگذاشتند و از ره دریا بمانزدن ۵ ابری برآمدد و این محبوسان چنان نابینا شدند که شب از روز نشناختند. و رستم شمشمیر انر نهاد، و بسیار از ایشان بکشت و حصار بستد و آن همه قوم را کور بافت  متحیر گشت .سوداوه گقت: جگر ان جاودان بسایند و آب آن اندر چشم ایشن کنند چنان کردند ، همه چشمهاشان روشن گشت و به ایران باز آمدند.

و کیکاوس ولایت سیستان و نیمروز و کابل و زابلستان و رخود۲ مررستم را داد، و هر چه از هندوستان بگیرد اورا باشد و برین جمله اورا منشور داد و عهد کرد. و کار کیکاوس بر نظام همی رفت ف تا ابلیس اورا از راه ببرد، و قصد آسمان کرد و صندوق ساخت و زیران و سالاران اورا پند دادند فرمان نبرد و برهوا رفت اندر صندوق و از آنجا فرود افتاد و دردمندشد و از آن کرده پشیمان شدف و جامۀ درشت پوشیدف و بر پلاس دزررشت ۳ نشست و هیچ نیز نخندید و سوی آسمان ننگریست و گوشت نخورد و مجامعت نکرد و بسیار بگریست بران کردهای خویش و از آن پشیمانی خورد فراوان.

 پسراوسیاوش بخرد و آهسته و هشیار بود (۱۱) و سخت خوبروی بود، روزی سوداوه اورا بخویشتن خواند. سیاوش اجابت نکرد پس سوداوه پیش کیکاوس گفت : او مرا بفساد ۴ بنزدیک خویش خواند . کیکاوس مرسیاوش را کشتن فرمود، تا آتشی عظیم بر افروختند و سیاوش اندران شد و بسلامت بیرون آمد، و هر چند که چنان بود، غضب از دل کیکاوس بیرون نشد، و خبر آمدن افراسیاب بحرب ایرانیان به کیکاوس رسیید، سیاوش را بحرب او فرستاد به اشارۀ طوس نودر۵ و چون سیاوش بر حرب گاه آمد، افراسیاب صح جست به سیاوش صلح کرد، و آن فساد کنش نیست۶. و چون کیکاوس بشنیدف سیاوش را بدان ملامت کرد، و از وی نپسندید۱ پس سیاوش بخشم برفت و نزدیک افراسیاب شدف و افراسیاب اورا بپذیرفت و نیکو داشت و دختر خویش فرنگیس۲ را بزنی بدو داد، و صد فرسنگ از ولایت خویش بدو داد.

چون کار او نیکوشد ترکانرا از وی حسد آمد، پس کرسیوز تحریش ۳ کرد میان وی و میان افراسیاب تا دل بروی متغیر گردانید و همی تضریب ۴ کرد؛ تا افراسیاب اورا بیاورد و بفرمود تا اندرطشت زرین ، گلوی سیاوش ببریدند و چون خبر بایران رسید جهان بشورید۵ و سران ایران بشوریدند و میان ایران و توران تعصب و فتنه افتاد تا بدین غایت هنوز اندرانند.