32

العاشر اسکندر

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۵ ، بخش کیانیان
01 January 1280

بن فیلقوس رومی ، و بروایتی نسبت او چنین یافته شد که ثبت افتاد: سکندر بن فیلقوس بن مرمس بن هردس بن میطون بن رومی بن اقطو بن نویان بن یافت بن سرجون بن رومیه بن شرط بن نوفل بن رومی بن الا صف بن التفق بن العیص بن اسحاق النبی علیه السلام ( ۲ 

در کنیت او اختلاف بسیار است ، بعضی گفته اند : او را ذوالقرنین از برای آن گفتندی : که بخواب دید ، که هر دو گوشۀ آفتاب را بدست خود گرفته بودی و بعضی گویند : برای آنکه او دو گیسو داشت . و بعضی گویند : که در جنگی بر یک نیمۀ او زخمی آمد هلاک شد، حق تعالی او را زنده گردانید ، دیگر بار بر نیمۀ دیگر زخمی آمد بمرد . و بعضی گویند : بر سرد و شاخ داشت اما آنچه او را سکندر نام به چه سبب بود ؟ بعضی گویند : داراء بزرگ دختر فیلقوس پادشاه یونان را بخواست. چون به عجم آورد، از آن دختر بوی ناخوش می آمد او را بنزدیک پدر باز فرستاد، آن دختر حامله بود، او را دارو کردند به گیاهی 

______________________________________________________________________

 (۱)اصل هیصد ، طبری : ۸ صد هزار . ( ۲ ) کذا فی الاصل ، طبری ( ۲ : ۹ ) : اسکندرابن مطریوس . و یقال ابن مصریم بن هرمس بن هردس بن میطون بن رومی بن لیطی بن یونان بن یافت بن ثوبه بن سرحون بن رومیه بن نرنط بن نوفیل بزروفی بن الاصفر بن العیص بن اسحاق 



کیانیان طبقه(۵) (۱۴۹)


که آنرا اسکندر گویند. چون پسر آورد، اسکندر نام کردند ، و به حقیقت او پسر دارای اکبر بود. 

علما ء تفسیر و قصص در تفسیر آیت « یسلونک عن ذی القرنین » ( ۱ ) چنین آورده اند: که او بندۀ صالح بود مرخدای را عزو جل . و مهتر خضر و مهتر الیاس علیهما السلام هر دو وزیر او بودند، و لشکر نور و ظلمت در فرمان او بود. اول سفر بجانب مغرب کرد، و مدت یکسان مملکت تمام مغرب بگرفت و از انجا بجانب شرق آمد، و تمام آن مملکت بگرفت، و زمین هند و چنین در ضبط آورد، و از چین بجانب جنوب رفت ، و سد یا جوج و ماجوج بساخت و صورت آن حال در قصص نابی ( ۲ ) آورده است : که امیر المومنین الواثق بالله در خواب دید : که سد سکندر بیفتاد ، دیگر روز سلام ترجمان را بفرستاد تا برود و خبر سد بیآورد، او را پنج هزار دینار سرخ بفرمود ، و ده هزار درم سنگ نقره ، و صد اشتر توشه ، و پنجاه مرد باو نامزاد کرد، هر یک را یکساله مواجب و یک هزار درم سنگ نقره انعام داد و فرمان بجانب اسحاق و اسماعیل امیر ارمینیه ( ۳ ) بنوشت ، از انجا بملک سریر     ( ۴ ) و از انجا بملک اللان و از انجا بملک ( ۵ ) خزر و از انجا راهبر بدادند شست و شش روزه راه رفتند ، تا بزمینی رسیدند سیاه و بوی ناک . ده شبانروز در ان زمین برفتند ، بعد از ان بشهر های خراب و حصار های کهنه رسیدند ، که آن جمله از دست یا جوج و ما جوج خراب شده بود. مدت بیست و هفت روز در ان خرابی برفتند نزدیک سد سکندر . در پیش آن کوه حصار ها بود، در انجا خلقی عربی زبان و بعضی فارسی زبان . ایشانرا مساجد و خواندن بود. چون بدانجا رسیدند او را اعزاز کردند ، بنزدیک سد بردند . چنین روایت میکنند : که میان آن دو کوه 

______________________________________________________________________ قرآن ، الکهف ۸۳ .    ( ۲ ) کذا – پ : بانی ( ر : ۴ (۱) 

 (۳)اصل: ارمینه .   ( ۴ ) این نام در اصل درست خوانده نمی شود حک شده ، بقرار تصریح یاقوت از روایت سلام باید سریر باشد: نخر جفا من سر من رآی بکتاب منه الی اسحاق بن اسماعیل صاحب ارمینیه و هو بتفلیس . . . فلما و صلنا الیه قضی حوا یحنا و کتب الی صاحب العریر ، و کتب لنا صاحب السریر الی ملک الکلان ، و کتب ملک اللان الی فیلا نشاه و کتب فیلا نشاه الی ملک الخزر ( معجم البلدان ۵۲ ج ۵ ) سریر بقول یاقوت کشور وسیعی است بین اللان و باب الا بواب که یکراه به بلاد خزر و راهی به ارمینیه دارد ، و عبارت از هژده هزار قریه موهسا راست.( ۵ ) اصل: السلان و حرز 





کیانیان طبقه(۵) (۱۵۰)


پانصد و پنجاه گز کشادگی بوده، و آن دو کوه همچنان بود که دو دیوار . سکندر در میان آن دو کوه از بار هاء آهن بعوض خشت روی و مس ، و بعوض گل سرب بر هم ( ۱ ) ریخته ، و بلندی دیوار تا سر کوه برده . و بر یک طرف دیوار نزدیک کوه دری نهاده در بلندی صد و پنجاه گزعرض آن ، و قفلی نهاده و از زمین تا قفل پنج گز بلندی . و زنجیری ده گز طول آن ، و یک گز عرض آن قفل و مفتاح یک گز و نیم ، در زنجیری هشت گز بسته از قفل آویخته . آن کلید را دوازده دندانه نهاده هر یک در غلظ دسته جوازی ( ۲ ) . این جمله را بدید ، و آن مهتر حصار ها هر آدینه پیش آن در آید ، باده سوار، و آن دبوسهای ( ۳ ) آهنین بدان در میزنند تا آن قوم یاجوج و ماجوج چنان دانند ، که لشکر آنجاست. و چنین روایت میکند صاحب قصص : که از وقت رفتن تا باز آمدن دو سال و هشت ماه بود حق تعالی ذوالقرنین را چنین توفیقی کرامت کرد، و ممالک تمام دنیا او را مسلم گردانید، و اطراف دنیا بگرفت و بزمین عراق و ایران ملوک طوایف نصب کرد، و در ظلمات بجانب شمال عالم در رفت و بیرون آمد، و هم در عراق فوت شد، و ملک بدست او چهارده سال بود ( ۴. 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 (۱)اصل: بعوض خشت و روی و مس بعوض گل سرب . پ : کلمه بر هم ندارد 

 (۲)اصل: علظ دست جوازی . پ : مانند متن.  غلظ سطبر یست و جواز بروزن گداز ها ون چوبین باشد. فرخی راست :      ای بگو پال گران کوفته پیلا نرا پشت                          چون کربخی که فرو کوفته باشد به جواز 

هکذا معصره است که بدان روغن حبوبات کشند ، خسرو گوید : 

جای تنبول همی خوردی گنجارۀ تلخ                            پرز گنجاره دهانش چو جواز روغن 

                                                                            ( فرهنگ انندارج و برهان قاطع ) 

اما دست اصل همان دسته است که یاقوت هم عینا چنین نگاشته : « مفتاح . . . طوله سبعه اذرع له اربعه عشر دندانکه اکبر من دستج الهاون » ( معجم البلدان ۵۲ ج ۵ ) . 

 (۳) دبسوس : گرز آهنین ( برهان ) .  ( ۴ ) روایتی : ۱۲ سال)