التاسع دارا بن دارا
چون داراء اکبر از دنیا نقل کرد، داراء اصغر بر تخت نشست، مردی با حشمت و بزرگ بود، او را ملک یونان خراج دادی ، بر قراریکه پدر او داراء اکبر را . چون سکندر فیلقوس در رسید، ملک روم را بکلی ( در ) ضبط آورد، و آن خراج باز گرفت، و نزدیک دارا نفرستاد. دارا رسولی نزدیک او فرستاد، و چوگان و گوی و یک قفیز ( ۲ ) کنجد . بمعنی آنکه : عدد لشکر من بمثل این کنجد بیرون از شمار است. چون رسول به اسکندر رسید بفال گرفت : که این گویزمین است، و چوگان نصرت من در ان باشد و کنجد چرب و لطیف . و رسول خود با رسول دارا بفرستاد، و یک قفیز شنبلدان ( ۳ ) فرستاد . یعنی آنچه عدد لشکر من بیش است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)روایتی: داراب اکبر . ( ۲ ) قفیز: پیمانه مقدار دوازده صاع و هر صاع هشت رطل گویند. معرب کفیز است ( غیاث ) . ( ۳ ) اصل: سنبدان ولی شنبلدان خواهد بود، که مفرد آن شنبلد است بروزن بد منش بمهنی خردل .
کیانیان طبقه(۵) (۱۴۸)
همه تلخ اند و تیز. برین جواب دارا لشکر ساخت ، با سیصد هزار مرد عزم روم کرد، و سکندر نیز لشکر ساخت با هشتصد ( ۱ ) هزار مرد ببلاد جزیره آمد، بروایتی شش ماه و بروایتی یکسال با هم جنگ کردند سکندر دو پهلوان را که از لشکر دارا بودند، در خفیه مالی فراوان وعده کرد، تا در مصاف دارا را زخم زنند . پس در امدند و زخم کردند ، از اسپ در افتاد، سکندر را اعلام دادند به تعجیل نزدیک او آمد، و از اسپ فرود آمد و بنشست، و سردارا را از خاک بر گرفت، و روی او را از خاک پاک کرد، شکر ایزد تعالی گفت ، که این حرکت از من و از لشکر من نبود، اکنون التماس تو چیست ؟
دارا گفت: سه چیز التماس منست : یکی آنکه دختر من روشنک را در حباله خود آری . دوم آنکه کشندگان مرا بکشی . سیوم آنکه : دین مرا خوار نکنی و اکابر عجم را عزیز داری هر سه التماس دارا قبول کرد و در گذشت.