ویهند
برکنار راست اباسین و مجرای عظیم اندوس یعنی برساحل شمالی آن بفاصله پنج میل از اتک و چهار میل در جنوب غربی قریه لاهور آثار باستانی شهری موجود است که اکنون آنرا هند گویند و بقایای دیوار های کهن و حصار روستاییان پشتو زبان در آن زندگانی دارند و کشاورز انند .این شهر مخرب باستانی در طول ۷۲ درجه و ۲۷ دقیقه شرقی و عرض ۳۴ درجه ۲ دقیقه شمالی واقعست که جنرال کننگهم درجغزافیای قدیم هند (ص ۵۱ ) و هم گز ترصوبه شمال غزبی هند
( ص ۱۵ ) آنرا همان ایمبولیما Embolima مؤرخان اسکندر پنداشته و گویند که اکنون شکلی ازهمین نام در قریه امبر دومیلی شمالی هند موجود است و درهمین ایمبولیما بود که اسکند بر دریای اباسین پل بست و به وادی پنجاب طرف تکسلا گذشت و ازین بر می آید که این شهر مهم درعصر اسکندر و بعد از آن در آغاز قرون مسیحیی موجود بود و ازین راه بسوی هند از دریای سند میگذشتند و معبر مشهور بود که اکنون معبر آن بطرف جنوب هند دراتک واقع گردیده و این جای را ازعصر جلال الدین اکبر معبر قرار داده اند و درعصر انگلیسی پلی بر آن ساخته اند که گذرگاه راه آهن و عراده هاست.
درعصر اسلامی چون مسلمانان بدین سرزمین رسیدند این شهریکه اکنون آنرا هند گویند از طرف مؤرخان بنام ویهند نامیده شده و هنگامیکه هیونتسنگ زایر چینی دراول دسمبر ۶۳۰ م = ۹ هـ از راه ننگرهار بدین شهر رسید نام آنرا –یو-تو-کیا-هن –چه U.TO.KIA.HAN.CHA نوشت و ما میدانیم که همین جهانگرد در راه بازگشت ازهند بتاریخ ۲۵ دسمبر ۶۴۳ م = ۲۳ هـ از دریا سند به سواری فیل گذشت و طوریکه خودش درسی –یو-کی و بهند بر سر راه بزرگ تجارتی هندوکابل وخراسان افتاده و شهر بزرگ تجارتی بود چنانچه در عصر اسلامی بعد از سنه ۳۰۰ هـ هم همین شهرت را داشت و مولف گمنام حدودالعالم در سنه ۳۷۲ هـ گوید: که کالای بازرگانی هندی از مشک و گوهر و جامه های گرانبها در آن تجارت شدس و مسلمانان در اندک بود و هم از راه دریای سند به اندوستان تجارت و کشتی رانی داشتی . و بهند در تاریخ افغانستان بدین سبب اهمیت فراوان دارد. که چون کابلشاهان از فتوحات صفاریان و غزنویان و مسلمان شکست خورده و از کابل بر آمدند بدینجا پناه آوردند.
و ویهند پایتخت ثانوی ایشان گشت و بنابرین بوریحان بیرونی در کتاب الهند و یهندرا بر غرب آب سند پایتخت قندهار (گندهارا ) شمارد .که تا پشاور چهارده فرسخ ( هر فرسخ مساوی چهل میل) فاصله داشت و کلهنه مورخ کشمیر در راجه ترنیگینی آنرا بنام ایوده بهنده ذکر کرده و فرشته آنرا بتهنده نوشته است که با نامهای قدیم نزدیکی میرساند.
تا جاییکه از روی اسناد تاریخی ثابت است: لشکر کشی نخستین عرب از راه کابل بر وادی گندهارا، لاهور نزدیک ویهند در سنه ۴۴ هـ بوسیله مهلب بن ابی صفره فارس الفرسان صورت گرفته که بلاذری آنرا شرح داده است و او گوید چون بعد ازین در سنه ۱۵۲ هـ = ۷۶۹ م مسلمانان ویهند پایتخت قندهار را فتح کردند بتخانه قدیم آنرا برکندند و بجای آن مزگتی ساختند و بموجب این سند تاریخی باید گفت که نخستین سلطه اسلام و مسلمانان برین شهر در همین سال (۱۵۲ هـ )باشد که نخستین مسجد بر سرحد هند قدیم بنا شد و نوایی حی علی الفلاح از آن بگوش مردم بت پرست آن شهر رسید ولی بعد ازین تا عصر سبکتگین در دست حکمرانان محلی باقی ماند.
و مسعودی درحدودی ۳۰۳ هـ ۹۱۵ م گوید:که پادشاه اقندهار (گندهارا ) بنام جهج (چچ ) بروبهند حکم میراند. که نام چچ تا اکنون برضلع هزاره کنار شرقی دریای سند و متصل وبهند بشکل چچ هزاره اطلاق میشود مقدسی در احسن التقاسیم (ص ۴۸۰ )گوید: که ویهند قصبه بزرگ تر از منصوره است و بستانهای تازه و خرم فراوان دارد و انهار و اشجار و میوه ها و نعم و نرخهای ارزان آن مشهور بود و حتی سه من عسل را بدر همی فروختندی و نان و شیر آنرا برین قیاس باید کرد.
درختان جوز و بادام و خرما و کیله اطراف شهر را احاطه کرده بود و هوای گرم داشت، بناهای آن ازین خرما و چوب بود.که خطر حریق همواره در آند بودی درعصر غزنویان که رفت و آمد لشکری و تجارتی بسوی هند بسیار بود وبهندهم بر شهراه آن واقع بود این شهر را مؤرخان و جغرافیانویسان آن عصر فراوان یاد کنند و البیرونی درکتاب الهندو و قانون مسعودی از آن ذکرها دارد و درکتاب الجماهر (ص ۲۳۶ ) گوید که آب سند بر وبهند قصبه قندهار گذرد و چون درینجا از ریگ آن زر شویی نمایند پس آنرا نهرالهذهب (دریاچۀ طلا ) گویند.
ویهند در ازمنه مقارن ظهور اسلام در دست کابلشاهان بود و چون این مردم آیین بودایی و برهمنی داشته اند پس میتوان گفت که مردم ویهند نیز متدین بهمین کیش بوده اند و چون درسنه ۱۵۲ هـ مسلمانان بست شکن بدین شهر رسیده اند بتکده بودایی را از بین برده مزکت را بکیش اسلامی ساخته باشند.
از همین وقت ببعد است که رسوم و اداب اسلامی با فرهنگ و ثقافت عربی درین شهر رواج یافته و رفت و آمد مردم خراسان با آن جاری بوده است.
آنچه مؤرخان قدیم دربارۀ ویهند نوشته اند به مختصر آن در بالا اشاره شد ولی این شهر نزد جغرافیا نگاران ما بعد نیز شهرتی داشت چنانچه رشیدالدین وزیر آنرا بنام مغولی قره جنگ یاد کرده و پیش از او شریف الادریسی در سنه ۵۴۹ هـ درکتاب نزهة المشتاق گفته بود: که پایتخت قندهار (گندهارا ) شهری بزرگست و پرنفوس که مردم آن ریشهای دراز دارند و بدان مشهور اند.
رویهای گرد و لباس تکانه دارند گندم و برنج و غله جات وگوسفند و گاو در آن فراوانست سکنان ویهند گوشت گوسفندان مرده را میخورند ولی از خوردن گوشت گاو محترزاند و با شاه کابل جنگ کنند.
این روایت ادریسی مربوط به عصر غزنویان است که کابل را فتح کرده بودند و مردم ویهند با بقایای کابلشاهان درمقابل ایشان میجنگیدند و مراد ادریسی از شاه کابل پادشاهان غزنه و آل ناصر اند و یهند با این شهرت گذرگاه قدیم دریای سند بطرف هند بود.هنگامیکه لشکر کشایان ازخاک افغانستان از راه های کنر و باجور با مجرای دریای کابل و یا خیبر میگذشت بدین بندر گاه میرسیدند و در انجا بوسیلۀ کشتی یا فیل میگذشتند.
وبی بنظر می آید که در حدود ۶۰۰ هـ این شهر و بندرگاه مترک بود زیرا چنگیز به تعقیب خوارزمشاه از بندر دیگر بنام نیلاب که درحدود ۲۰ میل جنوبی ویهند واقع بود گذشت و طوریکه در سیرت خوارزمشاه و تواریخ گویند،افراد خانواده و لشکریان باقیمانده خورازمشاه هم در آنجا غرق دریای فنا شدند.
چنین بنظر می آید که شهر تاریخی ویهند آخرین آبادی خویش را در زمان مقارن خروج چنگیز طی میکرده و با یغمای چنگیزی از بین رفته باشد زیرا بعد ازین گذرگاه اتک شهرت میابد وویهند متدرجأ از بین میرود.وبقول کننگهم درجغزافیای قدیم، نصف این شهر را دریای سند می برد .که تاکنون از ریگهای کنارهای دریا سند درین موقع زرشویان مسکوکات قدیم را مییابند و این امر بروسعت شهر دلالت دارد و بقایای دیوارها و باروه های قدیم شهر تاکنون در بین بناهای جدید قریه هند باقیست.
در سنه ۱۹۲۴ م هیت باستان شناسی هند موقع شهر قدیم ویهندرا دیده و چنین راپوردادند.که این همان شهر است که مؤرخان اسکندر و دیگران آنرا بال الهند شمرده اند. وشعاع محیط شهر قدیم آن تا دو میل میرسد و محیط دیوار آن ۱۴۰۰ گز است و برمیانه هر ضلع مربع آن یک دروازه داشت که جمله چهارده شود.ولی اکنون دروازۀ جنوبی آن بکلی ناپدید است.در حالیکه آثار و علایم درهای ثلاثه دیگر مشهود است و در ودیوار های حصار و بنیاد های آن مصالح ساختمانی قدیم دیده میشود و دروازه های آن از اجرهای کوچک پخته بنا شده و بقیه دیوار بحالت ویران موجود است.
در سنه ۱۸۹۴ م از دیوار یک چاهی درهند سنگ نبشته یی را به قطع ۲۵۰۱۶ انچ یافتند که اکنون درموزۀ پشاور موجود است.
برین سنگ چنین نوشته اند: "بنا هذاالبر الفقیه ابوجعفر بن عبلدالجبار محمد الجوزجانی فی ذی القعده سنه اثنی و تمانین اربعما من هجرة النبی علیه السلام ".
ازین سنگ نبشته توان دریافت که در حدود (۴۸۲ هـ ) زبان و ادب عربی برین شهر نیک چیره گشته بود و هم مردم وعلمای شهرهای خراسان در آن سکونت داشته اند.زیرا فقیه محمد از فقیهان جوزجان شمال افغانستان بود.
نکتۀ دیگریکه ازین سنگ نبشته استباط توانکرد اینست که درینوقت آثار فرهنگ قدیم هندی از شهر ویهندرخت بربسته و بجای آن فرهنگ عربی و خراسانی ایستاده بوده .زیرا این سنگ نبشته سال ۲۴۳ هـ را بزبان و رسم الخط کوفی عربی و رسم الخط سره دانا گری سنسکریت در وادی توچی وزیرستان یافته اند.که بقا و حیات کلتور قدیم و زبان و رسم الخط سنسکریت را درین سرزمین در اواسط قرن سوم هجری نمایندگی میکند.