32

حکایت ۱۵

از کتاب: روضة الفریقین

.عتبة الغلام  گوید: شرم گرفتم از دندانهای خود، از طعام خوردن . طهارت جای اندازه خواجه بر کف خواجه می نهد. خواجه بنگرد ، تا آشنایی وی بطهارت جای بیشترست یا به مسجد؟ آمد شد وی بطهارت جای بیشترست یا به مسجد ؟ درشی چندین بار به طهارت جای میشود و نخواهد که کسی بداند. هیچ در شب بمسجد شود، چنانکه بخواهد که کس نداند؟

این مسخن نرسد. بمقصود باز آیم :

اول حکم در شدن در پوشش بگوییم ، باز حکم صحرا یاد کنیم . چه حاجت در پوشش شدن از برای حاجت را زیادت بود از صحرا . اگر خواهی که تعظیم دین در سینه کس معاوم کنی و بدانی چون در خانه وی شوی ، در طهارت جای وی نگر ! خرابی طهارت جای وی، از خرابی سینه وی خبر کند. بدان مقدار که دین را در سینه وی قدر بود ، در طهارت وی پیدا شود. آنچه دیگران تکلف در نشست گاهها کنند تا فراخ باشد و نیکو باشد ، اهل ایمان، تکلّف در طهارت جای کنند ، تا مرد پاک در آید، و پاک بیرون آید .

و از آداب وی است که چون در طهارت جای خواهد شدن ، باید که جامه زیادتی از سر برکشد و بنهد . و هر چیزی که با وی بود ، که بران چیز نام خدا بود ، چون زر و سیم و تعویذ از خود جدا کند. و اگر بر انگشترین نام مصطفى بود ، از انگشت بیرون ،کند و سر پوشیده باید که دارد و پای برهنه در نیاید ، وخاموش باید که باشد . و در همه مواضع مستحب است بر است ابتدا کردن جز به چهارجای : یکی در طهارت جای شوی ، و یکی در وقت موزه بیرون کردن و نعلین بیرون کردن ، و در حال استنجا کردن ، و در وقت بیرون آمدن از مسجد ، و دست به بینی درار کردن . باید که در طهارت جای شدن ، بخلاف بیرون آمدن بود . چون در طهارت شوی ، ابتدا بپای چپ کنی ! و چون بیرون ،آبی، پای راست نخست بیرون نهی ! و هر خدمتی که از میان برسو بُوَد بدست راست باید که کنی ! مگر که خدمت بینی . و هر خدمتی که از میان فرو بود ، بدست راست باید کرد. وبوقت قضا حاجت ، جامه از خود بلند برنباید داشت ، و آنگه باید کشاد خود را که بزمین نزدیک آید . و مستحب آنکه پیش از کشادن عورت بگویی: اللهم إني أعوذبک من الخبث والخبائث و خدا بر ابزبان یاد نباید کردن. و چون بنشینی تکیه بر پای چپ باید کردن. و در پوشش بهر صفتی نشینی روا بود . اگر روی سوی قبله بود، بایست . اعتماد بعضی اینست . و در موضعی که غسل آرد و طهارت کند ، بول نباید کرد، که بود که وسواس بار آرد ، و چون از طهارت جای بیرون آید باید که بگوید : غفرانک غفرانک و بگويد : الحمد لله الذى اخرج عنى ما أذاني وامسکُ على ما ينفعنى.


فصل

چون بصحرا باشی سنت آنست که از مردمان دور شوی تا چشم کسی برتو نیفتد و بنایی باید طلب کردن ، دیواری یا درختی که بروی میوه نبود . و خود را که کشاید باندازه ضروب کشاید چه هیچ جا از پرستنده خالی نیست. وروی و پشت از قبله نگاه باید داشت ، وروی در آفتاب نباید کرد ، و بماه هم نباید کرد ، چه با آفتاب و ماه فرشتگان آید موکل بر آسمان . و اگر کسی سلام گوید ترا بنادانی ، جواب لازم نیاید چه آنکس حق خود ضایع کرده بود و تو معذور آبی ! و تا سامان بود برزمین سخت نباید نشستن ، که بیم بود که پول بدو باز آید. وگر چاره نبود، نخست زمین را نرم باید کردن تا بول باز نجهد . و برگذر باد نباید نشست . وگر سامان نبود ، و احتراز نتواند کرد از باد، سر قضیب بر زمین نزدیک باید داشت و از سوراخ حذر باید کرد، چه بود ما واي جن یعنی جای پری باشد، ایمن نتوان بود از زخم ایشان و از جایی که نشستگاه مردمان بود ، حذر کند، وز رهگذر نیز همین . و بر کرانه حوض آب حذر کند. وگر در طهارت جای بود ، در انجا خوی نیفگند و برچاه آب نیز همین و اگر چیزی نیز از حلق براید، برراه مسلمانان نیفگند ، و گر افگند باید که بخاک بپوشد تا چشم کس بران نیفتد . هر چه که مسلمانانرا از آن كراهيت بود ، ازان احتراز کند.

و در وقت قضا حاجت با سامان بود ، نه سُرفد ، وباکسی حدیث نکند، و در آب بول نکند . و اگر تنحنح  کند، در وقت استبرا کند نه در وقت بول. و بر پای بول نکند مگر بحال ضرورت و چون از بول فارغ شد، خویشتن را بمالد، تا اگر چیزی در راه گذر مانده بود ، بیرون آید.


بات في بيان الاستنجا والاستبراء

ادب کرده (ئی) باید تا کسی را ادب کند. رسول میگوید : ادبنِي رَبِّي ، فأحسن تأديبى  . وقال الله تعالى : وجادلهم باللتي هي أحسن. رسول را علیه السلم ادب گفت، با بیگانگان در آموخت . لاجرم چون بامت رسید گفت : انما انالكم مثل الوالد، فاذا ذهب أحدكم الغايط فلا تستقبل القبلة ولا تستدبيرها ، وَليَستنج بثلالة أحجار. رسول گفت : من شما را بجای پدرم در شفقت . پدر مر فرزند را چیزها در آموزد ، تا آن كودک بران برايد و عادت كند

رسول گفت: شما همه اطفاليد ، و من شما را بجای پدرم و پدران فرزندان طفل را از نجاست نگاه دارند. مرا بر شما شفقت پدریست. چون بقضا حاجت شوید، سه سنگ طلب کنید ، تا چون فارغ شوید ، بدان سنگها خود را پاک كنید ، اگر چه آب دارید، آنگاه آب بکار داردید! 

انبیا این خلق را بطهارت جای شدن آموخته اند، نه ببازار شدن و بخانه های سلطانان شدن و ایشانرا فضل  گفتن . دهانی که ازو مدح فاسقان براید، در معنی بتر از مخرج معتاد بود . هر چه از ان مخرج بیرون آید ، به آب پاک شود ، و چون دهان بدروغ گفتن آلوده شد، به آب پاک نشود.

قال الله تعالى : فيه رجال يحبون ان يتطهروا ، والله يُحب المطهرين. مخرجی را که گذرگاه حدث است، خواجه را بر پاک داشتن آن مدح می کند . زفانی را که از برای راست گفتن آفریده است ، بدروغ گفتن و بفحش گفتن و بغیبت کردن بالایی ، رضا دهد ؟

تا مخرج از حدت پاک نبود، بحضرت مناجات کردن دستوری نبود، تا زمان پاک نبود، حدیث وی گفتن مسلّم نبود . 

آدمی گریزگاهی طلب کند، تا از کار بگریزد .شریعت همه راه ها بروی فرو گرفت تا نتواند که از کار بگریزد. هیچ جا. هیچکس را عذرگاهی نگذاشت گفت: آب نیابید سنگ بجای آب بکار دارید و گرسنگی نیابید کلوخ، و گر کلوخ نیابید ، هر چه در معنی کلوخ بود بکار دارید و این فسحت مر این امت را از شرف نبوت حاصل آمد . اگر آب یابد و سنگ قناعت کند روا بود، چون نجاست از معدن معتاد فراز تر نشده بود. و اگر نجاست گرد برگرد مخرج پراگنده شده بود و منبسط شده ، سنگ بکار داشتن کفایت نبود. مگر روایتی از ابو حنیفه رحمه الله که وی :گوید کفایت بود آن چه را زیادنی آلودگی تبع آن موضع مخصوص بود ، چنانک آن موضع حکم پاکی گیرد، این نیز بحكم تبعیت پاک داريم. حکم این مخرج سهلترست بآب و خاک و سنگ پاک شوند ، فاما دل آلوده بخصومت مردمان ، و زنان آلوده بوقیعت مسلمانان ، بآب پاک نشود .

اصحاب سلطان ، زندگان را میبیازارند و چیزی همی ستانند . مسکینان ، این دانشمندان ، در مردگان وقیعت میکنند و زندگانرا می رنجانند تا درمی برسر کرمی ، از گنده پیری و از تره فروشی ستانند عوانی  بمسلمانان و مسلمانی نزدیکترست که مذهب کبری  بمسلمانی و مسلمانان . قال عليه السلم : المسلم من سلم المسلمون من لسانه ويده  .

 فصل

اگر از مقعد خون آید یا ریم بجای نجاست استنجا روا نبود بكلوخ ، بقول بعضی ، چه رخصت در غایط و بولست . وگر استنجا کند ، خواهی بکلوخ و خواهی باب، باید که خود را در ندزدد، که اگر خود را در دزدد و مقعد را مسترسل ندارد نجاست در چینهای وی ماند چون خویشتن در هم کشد، آب بوی نرسد ، نجاست زیادت شود ، پاکی بحاصل نیاید .


فصل در بيان كيفية الاستنجا

اول سنگ طلب کند یا کلوخ سخت ، و آنگه آن سنگ را بدست چپ گیرد و بر صفحه جانب راست مقعد بنهد بر موضع پاک ، و از موضع پاک براند تا بموضع نجاست رسد . و آنگاه آن سنگ را میراند با گردانی چنانکث هر جزوی از سنگ، جزوی از نجاست می رباید، بی آنی که بجای دیگر نقل کند نجاست .

و سنگ دیگر برگیرد و بر جانب صفحه دست چپ نهد بر موضع پاک ، و ميراند بتدریج ، و جز و جزو از نجاست می رباید بسنگ ، بی آنی که نجاست بجای دیگر نقل کند باید بدان موضع رسد، که ابتدا کرده بود و سنگ برگرد حلقه برارد . وگر بسه سنگ پاک نشود چندان بکار دارد که یقین شود پاکی و اگر اثری بماند عفو بود و ختم بر طاق کند .


فصل

استنجا از بول ، همچنان بود که از غائیط . باید که برسه موضع مختلف، خود را پاک کند . گر بیک موضع دو تا بمالد ، نجاست زیادت شود و پاکی بحاصل نباید . و چون خواهد که سنگی استنجا کند، فرج را باید که بدست چپ گیرد ، و سنگ را بردست راست و باید که دست راست با سنگ بجنباند، تا بدست راست استنجا کرده نیاید ، و تا سامان بود ، دست راست را از فرج نگاه دارد . و گرسنگ در میان دو پای نهد، فرج بدست چپ گیرد ، وسر احلیل برسه موضع مختلف بمالد .


فصل في الاستبراء

استبرا آن بود که بعد از فارغی بول کردن ، ممکن بود ، که چیزی در گذرگاه بول بمانده بود ، گامی چند بباید رفت تا آنچه مانده بود بصحرا آید . و رگکیست میان دو آليتين که مجری بول است. اگر بانگشت برفق آن رگک را بمالد ، آنچه در راه بود، زود بصحرا آید.

و استیرا خوار نباید داشت ، تا سوال بلند نشود. چه بیشتر عذاب گور از ناپاک داشتن شلوار بود از بول . قال الشيخ : در بخارا از مذکری شنیدم، که او از گازری حکایت کرد که  گفت: سه سالست که من درین کارم ، درین مدت مرا هیچکس وصیت نکرد که این جامه من باید که نمازی بود. چه همه وصیت آن کردند، که باید سپید بود ، و هیچ شلوار ندیدم که پاک بودی از نجاسات .


فصل الغسل 

قال الله عزوجل : وإِن كُنتُم جنبا فاطهروا.

قال الشيخ : جنابت دو نوع است. جنابت عام ، از راندن شهوت . و جنابت خاص از آشنایی با خود هر کرا از خود یاد آید جنب شود . هر کرا از بهشت یاد آید طهارتش تباه شود. چه بهشت اگر چه عزیز است آخر محدث است ، و یادکرد محدث حدث است در طریقت .


جملگی غسل که بر مرد وزن واجب شود هفت است :

اول: که حشفه بحشفه بازآید ، فرج در فرج آدمی غایب شود بمقدار حشفه

یا زیادت .

دوم که منی بیرون آید بشهوت . :

سوم: در حق زنان ، که خون منقطع شود. 

چهارم: که چون زن بار نهد، که خون بیند یا نه بیند.

و پنجم: که چون نفاس منقطع شود . 

و ششم : که آدمی بمیرد.

و هفتم : که نجاستی بتن مردم رسد و نداند که بکدام موضع رسیده است؟


مسئله

دو مرد و زنی در سفر بودند. مرد را جنابت رسید، وزن از حیض پاک شد .و آن مرد دیگر بمرد ، و آب چندانی است که یکی را کفایت می بود و بس . بکیه صرف کنند؟


جواب

اگر آب ملکیت یکیست. مالک بآب خویش اولی تر . و اگر آب مباح است بمرده صرف کردن اولی تر ، تا بر کمال طهارت او را دفن کنند. و اگر آب خود مشترک بود، اولی اتر که بمرده صرف کنند، چه ایشان توانند که در حصه خود تصرف کنند، بمرده مانند فاما مرده از تصرف معزول است. لاجرم ایشان حصه خود بمرده ایثار کنند ، وخود تیمم کنند بدانکث اسراف آب در غسل و طهارت منهی است ، در خبرست : شرار امتی الذين يسرِفون فى الماء وخيار أمتى الذين يتوضؤن بالماء اليسير. ودر غسل همه اندام چون یک اندام است، لاجرم ترتیب لازم نیاید، بقول آنکه بترتیب لازم است. قال : و از جمله سنتها در غسل ، یکی مرده شوی را گفته اند که چون مرده را بشوید، غسل ،آرد و چون خواهد که بشوید نخست طهارت آرد مرده شوی . چه حدیثی رواتست : من غسل ميتاً فليغتسل مقصود از آوردن این مسئله درین موضع، از بهر حرفی است و آنست : که قومی برین قول تشنیع کرده اند و گفته : که مسلمان پلید نیست . اگر کسی طهارت دارد، دست بخوک و سگ دراز کند، طهارت تباه نشود ، بشستن مرده چرا باید که غسل واجب آید؟


جواب

اگر دست بسگ مرده کند طهارت مستحب نیست و مرده شوی را طهارت

مستحب است .

جواب دیگر اینکه شرع بر عقل راست نتوان کرد ، عقل را در فرمان شرع می باید بودن نه شرع را در فرمان عقل روا بودن و نبودن بر شرع گردد نه بر عقل . شرع هر چه خواهد کند .

عقل پاکی در محل نجاست واجب کند. شرع بیاید و طهارت بر محل پاکی فرماید و محل نجاست عفو دارد . عقل وبال جنابت برجانی نهد و غرامت برجانی واجب کند. شرع و بال از جانی بردارد و غرامت برغیر جانی نهد.

وابوحنیفه خون شهید را خون نمی دارد . تا میگوید اگر شهید در آب افتاد آب پلید نکند ، و اگر کسی او را برپشت خود نهاده نماز کند با جامه خون آلوده ، نماز روا میدارد. و اگر جامه بردارنده آلوده گشت ، که نمازش روا نبود . وگر سباعی از چیزی آب خورد، آب مهجور بود ، وگر گربه خورد ، مهجور نمی دارد ، و گر چه وی سبع است. و بقهقه در نماز ، طهارت تباه می دارد. اگر حدث است ، چرا بیرون از نماز حدت نیست ؟ دانستیم که اعتبار بشرع است نه عقل.


فصل

قال : حكم حدث در جنابت بیفتد بقول شافعی . تا اگر جنب نیت برداشتن جنابت کند در غسل نیت طهارت کردن از وی بیفتد . و اگر نیت غسل جمعه ، یا به نیت غسل عيد ، غسل آرد ، بدان غسل نماز آوردن نشايد بقول وی . و از جنابت بیرون نیاید و از حدث نی ، اگر جنب بود یا محدث.


فصل

محدث را نشاید دست بمصحف دراز کردن . ولكن بغلاف بشاید پسودن خريطه و مانند وی. وبقول شافعی نشاید دست بر خریطه نهادن و بر صندوقی که دروی مصحف بود مگر در حال ضرورت ، که در سفر بود و آب نیابد و خاک نی ، آنگه معذور بود .

وگر حمالی باری بردارد، که درو جامع قرآن بود ، درحال حدث . اگر بداند که در وی مصحف است، برندارد ، اولی تر بود . 

و اگر بر دارد گفته اند از اصحاب شافعی که باید که روا بود. چه مقصود برداشتن بار است . مصحف تبع است مقصود نیست .

و اگر نارسیده پساود مُصحف را بی طهارت . بقول بعضی از اصحاب شافعی روا نداشته است، چنانک نماز بی طهارت . و بعضی روا داشته اند، چه حرج دیده اند درین . و بحديث آمده است : رفيع القلم عن القلب بخلاف نماز . نماز را وقتیست معین ، توان طهارت فرمودن، تا عادت گیرد.

فاما قرآن خواندن را وقتی معین نیست ، لاجرم روا داشتند . و اگر کتابی است که در وی آیات قرآنست ، بعضی روا داشته اند سودن آن کتاب بحال حدث. و نباید آیات قرآن را بر چوبی نقش کردن ، یا برجامه نماز یا غیر جای نماز. و نشاید با جامع سفر کردن در دیار کفر . ونشايد بكافر فروختن، و گفته اند : که مذهب ابوحنیفه شاید . و نامه نوشتن باهل ذمت ، و آیات قرآن درو تعبیه کردن ، تا معجز قرآن به بینند ، و باسلام میل کنند و عجز خود به بینند از معارضه کردن .

و بخبر است که رسول عليه السلم بقيصر نامه نبشت ، و وی ملکث روم بود ، و وی را دعوت کرد باسلام و این آیت در آن نامه نبشت : قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة ... الآيه .

مسئله

اگر کسی را در مسجد احتلام افتد ، نه باید که در و قرار گیرد ، زود باید بیرون رفتن . و اگر شب بود ، وازخوف چیزی نتواند بیرون رفتن ، تیمم کند در حال ، تا عاصی نشود . و اگر رهگذر آب در مسجد بود و جنبی را نماز خواهد از وقت فوت شدن ، رخصت بود گذشتن ، تا نماز فوت نشود ، وليکن تيمتم کند اولی تر ، و آنگه دراید .

باب غسل النجاسه

قال عليه السلم : إِذا وَلَغ الكلب في اناء احدكم ، فاغسِلُوهُ سَبعاً ، وعفر الثامنة بالتراب . شافعی بظاهر حدیث گرفته است ، وعلماء ما به سه بارشستن پاک دارند و بخاک حاجت نباشد . و تأویل حدیث آن گویند ، که سگ چیزی آلوف است و عادت رفته بوده است باقتناء آن  این حدیث بدین طریق بیان کرد ، تا زجر افتد .

اما اهل طریق گویند : چون برسیدن دهان سگی ، حکم اناء اینست تا آنکه انا را در ان ولوغ سگ اختیار نیست ، پس دلی که دوستیء مخلوق در پذیرد وقرار دهد، هفتادبار آن دل را باید شست بآب خجالت و بخاک تواضع در بايد غوليد  ، تا باشد که پاک شود.


مسئله

خمر چون سر کا شود بی علاج ، باتفاق پاک بود ، وخنب نیز پاک . پس اگر بعلاج سرکا کنند ، بقول شافعی پاک نبود .

مسئله : خاکستر سرگین و دود وی پلیدست بقول شافعی . وگر روغن پلید سوزند ، دود وی نیز پلید گفته اند. و تنوری که بسرگین تافته بوند و خاکستر وی بن تنور گرفته ، نان وی پلید بود بنزد ایشان .

مسئله : وگر بخمر خمیر کند و نان پزد نشاید خوردن . واگر فروشد بیع روا بود بقول ابو حنیفه رحمه الله . چنان که روغن موش افتاده و مرده . ولكن خبر باید داد . و اگر خبر نداده بود خبر یافت ورا اختیار بود . وبقول شافعی نشاید فروختن ، چنانکه نشاید خوردن .



باب التيمم


فصل

بباید دانستن که حق تعالی هیچ جوهری نیافرید عزیز تر از آب وخاک . وگر هيچ جوهری بودی در مملکت ، عزیزتر از آب و خاک ، آدم را علیه السلم وذريت او را از آن جوهر آفریدی این دو جو هر را بیافرید، و از عرش تا ثری  بردامن این دو جوهر بست . اسرار غیب ، درین دو جوهر تعبیه کرد . قال الله عزّ ذكره : انى خالق بشراً من طين فاذا سويته ... الآيه.

دریک جوهر سکون تعبیه و در یک جوهر حرکت تعبيه . بقاء عالم در سكون یکی تعبيه وحيات عالم در حرکت دیگری تعبیه . و این عالم را ، و آن عالم را بردامن حرکت این دو جوهر بست. گر همه سکون بودی بی حرکت ، هیچ منفعت نبودی، وگر همه حرکت بودی بی سکون ، سرغیب پوشیده بماندی و تعبیه قدرت آشکارا نشدی.

هر دو جوهر را جمع کرد، هر دو ضد را با یکدیگر جمع آورد، میان ایشان الفت و موافقت پیدا آورد ، آب با خاک بیامیخت صفتِ حرکت خود بگذاشت و صفت وی گرفت . خاک با آب بیامیخت، خاک خود را بآب داد اجزاء پراگنده خودرا برو جمع کرد ، اسم دوبی از میان ایشان برداشت، اسم آبی از آب برداشت و اسم خاکی از خاک بیفتاد. خاک گفت : بی تو سر خود آشکارا نکنم. آب گفت: من بی تو قرار نگیرم . چون میان ایشان این الفت پیدا آمد، این همه تعبیها درین عالم از زیر دامن ایشان بیرون می آید .

اجرا و مشاهده خلق ، بردامن الفت ایشان بست ، تا مادام آب از خاک دور بود ، وخاک از آب دور بود ، میان ایشان مخالفت ،بود هیچ نوری نبود در عالم . خلق را بمجرد آب اُنسی نبود و بمجرد خاک آسایشی نبود. بحكم مخالفت ایشان بنمود ترا ، که نمره دینی و دنیایی در جمع است. هر کجا پراگندگیست ، همه وحشتست آب بخاک رسيد تواضع نمود، خاک بآب رسيد، تواضع نمود. ببركات تواضع ایشان ، عالم مزین شد. آب را بحیله بر بالاکشید ، میل همه در فرود افتادن بود. و خاک را اگر بالاکشی، روی در نشیبی دارد. هر دو صفت تواضع دارند. جوهر آتش صفت تکبر دارد . اگر کسی در جایی بمثل آتشی کند ، دود وی بر آسمان شود، خودرا بخلق بنماید که بمن آییت. از هستی خود خبر کند دل آدمی برمثال آبست و نفس آدمی برمثال خاکست . درین نفس آتش  شهوت تعبیه است. همواره از آسمان دل برین نفس ، آب رحمت می بارد ، و آتش شهوت فرو می نشاند، تا برکات طاعت پیدا میآید، و ثمرت دینی آشکارا میشود ، و به باران رحمت ، غبار وساوس از گل توحید فروشسته میشود، و از هر عضوی از اعضای بنده مؤمن ، نور طاعتی پیدا میآید. چنانک در وقت بهار ، از هر خاکی تخمی که درو بود، سر بر میزند بیاران بهاری . از نفس همچنان سر بر می زند .

وگر در دل آب حیات نباشد، از اعضا هیچ ثمرت حاصل نیاید . چون معلوم شود ، که میان خاک و آب موافقت است و آب نبود ، خاک بخليفتي وی پیدا آید، و فتوی صاحب شریعت بدین ناطق است : التراب كافيک ولولم تجد الماء عشر حجج و سود در آب و خاکست که دوستانرا مهربانی کند بنزهت و نعمت ، و دشمنانرا قهر کند که ابلیس را از آتش آفریده است خبر دهد مولی' تعالى ازو : خلقتني من نار وخلقته من طين. و آتش را که کشند، بآب و خاک كشند ، ورسول میگوید: إذا حان وقت الصلوة يُنادِى من الملايكة : يا أمة محمد ! قوموا إلى النَّارِ التي اشعلتموها فأطفئوها بالوضوء والصلوة  بفتوى نبوت معلوم شد ، که آبی که در طهارت بکار داری ، صولت آتش بنشاند. مردی عظیم باید که وی بدرگاه آب و خاک تواند رفت کسی باید که در لباس حرمت و تعظیم ، بدرگاه آب و خاک رود . چه هر ذره از خاک و هر قطره از آب، صاحب سری اند. امینی باید تا سر غیب بروی آشکارا کند.

خواجه ستوروار، بدرگاه آب و خاک رود ، تا حاجت خويش از آب و خاک برارد . خواجه خاك را از برای حدت کردن دارد. و آب را از برای نجاست شستن دارد. هر مرکبی را که بدر سرای معصومان و صدیقان فرستاد ، تا بدان مرکب بحضرت عزت شوند. همان مرکب را بدر سرای تو فرستادند، که بیا ، بحضرت آی!

ترا این شرف نه بس؟ حق این مرکب چنین گذارند ، که تو میگزاری؟ قال تعالى : رجال يحبون ان يتطهروا. مردان خواند آنها را که میان این دو جوهر جمع کند در لطافت . آنها که آب را با شکر جمع کنند و بشربتی بخورند ، مرد نخواند . آنها را که آب با سنگ جمع کردند در ازالت حدث، ایشانرا مرد خواند . اگر بشرح این فصل مشغول شویم از مقصود بازمانیم، اشارتی کردم تا تو منت حق در خود به بینی ، که کار بر تو آسان کرد ، هیچ امت را تیمم مباح نداشت و ترا مباح داشت . و آن روی ناشسته ترا با شسته دیگران برابر داشت . بنگر ! تا شکر این نعمت چون گذاری ؟


مسئله

مقتدی آب دید ، و وی متوفی است، نمازش نباه شود بقول ابوحنيفه . وبقول شافعی وزفر تباه نشود . وكذلک : اگر متوضیان اقتدا کرده اند برمتیممم و بعضی ازین متوضیان موضع آب میدانند بنزدیک ، و امام و متيممان نمی دانند . برین کس که میدانست بقول ابوحنیفه رحمه الله نمازش باز آورد نیست . و بقول ابو يوسف وزفر و شافعی باز آوردنی نیست .


مسئله

اگر آب طلب ناکرده تیمم کرد ، بقول ابوحنيفه روا بود . و بقول شافعی روا نبود . و همچنین از نایر خویش نخواست و تیمم کرد و نماز کرد ، و اگر رفیق وی آب از وی منع نمیکند ، باز قضا یابد. واگر بخواست و نداد ، باز قضا نباید کرد. نمازش موقوف بود براجابت و منع رفیق وی . واگر در نماز باز همراه آب بیند، چون از نماز فارغ شود و بخواهد ، حکم همین است . اگر بدهد نماز باز آوردنی است ، واگر ندهد باز آوردنی نیست و اگر بعد از تیمم قافله پدید آمد، بقول آنکه طلب کردن شرطست نشاید نماز کردن به آن تیمم .


مسئله

اگر متیممان آب یافتند، چندانکه یک تن را کفایت بود وبس . و آب مباح

است همه را تیمم تباه شود ، بحکم آنکه کسی از کسی بدان اولی تر نیست همه بر  یکسانند. و همچنین اگر کسی گفت: دارم شما را ،آب هر کرا می باید طهارت کند ، و آب باندازه یکتن است ، تیمم همه باطل شود. پس اگر یک تن را معین کند، آن همین کس تباه شود و بس . اگر گوید دارم، این آب بشما بخشیدم، بقول ابوحنیفه ، تیمم هیچکس تباه نشود . از انکه این بخشش درست نیفتاد چه قسمت پذیرست . و بقول ابو یوسف و شافعی و محمدحسن درست بود ، ولیکن هر یکی را چندان نیست که طهارت تواند کرد، لاجرم تیمم برجای بود .


مسئله

دو تن آب یافتند باندازه یکتن . اگر یکی طهارت کند ، و دیگری براثر تیمم کند . پس اگر آن آب را یکی ازیشان بکار نابرده و آن خویش ناکرده تیمم کند درست نیاید چه کسی از یشان برین آب اولی تر نیست. این ساعت هر دو واجد ماءند.

مسئله

اگر آب بخریدن می باید ولیکن سیم نیست ، تیمم کند . پس اگر کسی مرورا بهاء آب می بخشد ، اگر قبول نکند آن ، شاید قبول ناکردن و تیمم درست بود . پس اگر آب بخشند ، قبول کردنی است که اگر قبول نکند و تیمم کند درست نیاید . از انکه بقبول آب چندانی منت ،نباشد که عادت رفته است که آب از کس بازندارند. و بآب بخیلی کم خواهند . از انکه اصلش براباجت است. آبرا چنین وصف کرده اند : اهون موجود واعز مفقود. از بسیاری که بود قیمتی ندارد . و چون روی در پوشد ، کس قیمت وی ندارد .

باز در پذرفت زر وسیم منت باشد از انک رایگان کم یابند، و از آسمان فرو نبارد و بذات خود از زمین برنیاید. و اگر باجل میفروشند ، و ویرا در شهر خویش مال هست ، باید خریدن و تیمم وی معتبر نیاید .

و اگر آب دارد چندانک طهارت را بس بود، بعد از دخول وقت ، ویرا طهارت باید کردن بدان آب ، و نشاید بخشیدن . مگر که خود هلاک بود آن كس. و اگر بخشند ، تا مادام در دست آنکس است، هنوز بکار نبرده است ، تیمم وی معتبر نیاید . و اگر بخشیدن پیش از وقت بوده است و تسلیم کرده بدانکس، تیمم درست آید .

و اگر آب میدارد ولیکن از بهر خوردن دیگرانرا میدارد که در عیال وی نیستند، تیمم وی درست نیاید. بخلاف آنکه از بهر کسانی دارد ، که در عیال وی باشند . و اگر در  بیابان خمی آب یابد برراه نهاده. بدان طهارت نباید کردن . چه ظاهر آنست که مرخوردن را نهاده باشند آن . طهارت رانی .

غسل روز آدینه سنت است، لیکن چنان باید که روزافتد و مستحب آن بود، که بدان غسل نماز آدینه گزارده آید. و اگر پیش از سپیده حاصل آمده باشد، آن غسل معتبر نبود . واگر بعد از ادای جمعه حاصل شود، آن غسل معتبر نبود باتفاق . باز اگر روز عید غسل ، پیش از سپیده افتد ، روا داشته اند ، بحکم آنک نماز بگاه کنند طهارت بر دو قسم گفته ایم : ظاهر و باطن ، طهارت ظاهر ، در تحت قلم فتوی مفتیان شرع دراید (و) مقدار آبی که در طهارت بکار شود و کیفیت وی . اما طهارت باطن در تحت قلم مفتیان شرع نیاید. مرید را بود. که در هر دمی حدثي افتد. هر چه رقم حدث دارد که بر خاطر مرید بگذرد، او را از آن حدث افتد . اورا ازان استغفار و توبه باید کرد ، و خود را از ان غرامت پاک باید کرد و اگر خودش یاد آید، او را جنابت افتد. فتوي طهارت مریدان از پیران رود . قال الله تعالى : وما أمروا إلا ليعبدوا الله مخلصين له الدين. 

خلاص در اخلاص باز بست نه در شستن روی ، و آب بسر فروریختن و زبان جنبانیدن . اخلاص عمل دل است نه عمل ارکان، طهارت ظاهر بی طهارت باطن مرد را بمنزل نرساند.


كتاب الحيض

الحيض وطهرها

دانستن این علم، مهم خلق است بر زنان و بر مردان . برزنان تا شویان را خبر کنند و خویشتن کشیده دارند و رغبت ننمایند بعرضه کردن خود بر شویان نگاه دارند از بند ازار ایشان .

و گر بدانند که ایشان معذوراند از طاعت داشت. شویان و مردان مرایشانرا معذور ندارند و دست درازی کنند، با حلال داشت کافر شوند ، و قرآن مجید خبر می دهد که : فاعتزلوا النساء فى المحيض . هر که نص قرآنرا خلاف کند با حلال داشت ، کافر شود . قال الله تعالى : ويسألونک عن المحيض، قل هواذى فاعتزلوا النساء في المحيض.

این خطاب با مصطفی است صلى الله عليه وسلّم . يا محمد! اگر از تو سوال کنند 

از آنچه بنات آدم بدان مبتلااند . قل هوازی ، بگوی یا محمد با قوم که در آن حین که رنگی لباس ایشان بگردد، دست تصرف از بند ازار ایشان کشیده دارید، تا آنگه که رنگ لباس ایشان بپاکی بدل شود حتى يتطهرن، چون پاک شدند و غسل آوردند فأتُوهُنَّ مِن حيثُ أَمَرَكُم الله  تصرف کردن را معلق کرد بدو چیز : بانقطاع دم و باغتسال . گاه بنده را در ملک تصرف اثبات کرد و گاه از تصرف منع کرد ، تا بنده در بند بندگی باشد، گوش بفرمان دارد ، آتش شهوت خود را از اختیار خود مدد بدهد . در یک محل گاه حل ثابت کنند و گاه حرمت . تا بنده اختیار خویش در باقی کند. چه هیچ نباتی که از سینه فرزند آدم سر برزند، شومتر از اختیار نیست

خواجه هر گه از درگاه عزت بازماند ، ازان بازماند. عنان وی در دست وی نهادند ، تا دربند اختیار خود بماند. حق تعالى شحنه فرستاد زیر دامن سرپوشیدگان . تا عنان اختیار خواجه از دست خواجه بیرون کند و باز منشورش تازه کند و بسر ولایت باز فرستد تا خواجه هر کاری که کند بفرمان کند ، نه باختیار خویش . اینست مرتبه که آن قطره آب گلگون ، سرپوشیدگانرا نهاد ، مردانرا در هیچ حال معذور نداشت از خدمت فرو استادن . در حال شمشیر زدن و شمشیر خوردن نماز فرمود ، و سرپوشیدگانرا معذور داشت. بربساط ،عافیت، حق خدمت خود ازیشان فرونهاد و مردانرا بفرمود که شما نیز ما را موافقت کنید و ازیشان خدمت مطلبید . چون ما ازیشان ، خدمت درگاه خود طلب کنیم شما نیز حق خدمتِ خود طلب کنید ! قال عز ذكره : فلا تقربُوهُنَّ حتى يطهرن بنمود که هر که شایسته خدمت ما نبود، شایسته خدمت شما نبود . هر کرا ما معذور داریم از خدمت خود ، شما معذور دارید از خدمت خود و اگر کسی دلیری کند و ایشانرا معذور ندارد ، او را توبه باید کرد .

حق تعالی دو طهر شرط کرد در اباحت صحبت : یکی آنکه خون منقطع شود ، و دیگر غسل آرد ، و گر آب نیابد تیمم کند بمذهب شافعی . تا هر دو پاکی نبود، صحبت مباح نبود . وبمذهب ابو حنیفه رحمه الله، چون خون منقطع شود، مباح شود . هر که حانه وی ده بود ، پس اگر که ده بود ، روا نبود تا غسل نبود ، با نمازی بروی نام شود.


فصل

قال الله تعالى : فلا تقربوهُنَّ حتى يطهرن . گفت : قرب بی طهر نبود، قرب که حاصل آید ، نوکیل  ؟ درین ظهر حاصل آید. تا زمین را از وحشت خالی نکنی ، قابل تخم نیاید. کشاورزان چون خواهند که زمین را در کار آرند، نخست زمین را پاک کنند تا تخم ضایع نشود . قال الله تعالى : نساؤكم حرث لكم گفت : این تخم در صلب فرزند آدم امانت است و مرد مأمورست که این امانت بموضعی نهد که مأمور بود، وموضع موضع پاك بود تا میشوم نباشد بتفريط وتقصير. چون موضع ، قابل تخم نبود ، تخم ضایع شود ، بر مرد غرامت لازم آید بضايع کردن تخم ، و بخلاف کردن امر چندان صبر باید کرد که خداوند زمین خبر کند از پاکی زمین و زمین را معطر کند و منجر کند . و مفتیان شرع مأمورند : که گوش باشارت ایشان دارند . چون ایشان خبر کنند از پاکی خود، در مدتی که ممکن بود پاکی، قول ایشان معتبر دارند و قبول کنند. و چنانکه بر سر پوشیدگان واجبست احتیاط کردن، و دامن خود پاک داشتن ، بر مردان واجبست نگاه داشتن دست تصرف خود دران مدت . چه آن قطره آب گلگون ، با توقیع حرمت می آید ، و با منشور امرونهی و ها خط لا تعرض که کس را نرسد که برایشان ولایت راند .

آن قطره خون با صولتی میآید که مرخون شهدا را می گوید : تو داغ کسب داری و من داغ غیب دارم کسبی با غیبی برابر نبود . حشمت تو فردا پیدا آید ، وحشمت ما امروز نقدست شرع میگوید : ما خطاب نماز از تو برداشتیم، غازیانرا در حال قتال معذور نداشتند و ایشانرا بر بساط عافیت معذور داشتند. از شهدا خون میرود و شرع می گوید: نماز کن! خون حیض، شهدا را میگوید هر جا که ما می رویم، خلعت لاتعرض با ما میرود . 

فردا با تو کردی بکردیم ، امروز دستها از دامن ماکوتاهست . امید داریم که فردا نیز کوتاه باشد ، و ما خزينة احكام غيب ايم. احکام شرع را بردامن ما بسته اند. زیر دامن هر سر پوشیده آسمان شرع است. چنانکه در آسمان، صورت ماه و خورشید سفر میکند، منشور امر و نهی برخلق عرضه میکند صبح صادق می آید.

با تقاضاء امر ، غروب میآید با تقاضای امر ماه براید با تقاضاء امر . قال صلى الله عليه وسلّم : صُومُوا لِرُؤيته وأفطروا لرؤيته. این قطره بامسور مرماه را میگوید : بعلو مکان خویش غره مشو ، وبنور خویش فریفته مگرد! و برنگث من منگر ! چه بحشمت من نگر ! جنانک کلاه تكليف ، بوسیلت شما برسرها نهادند، کلاه تکلیف نیز بوسیلت ما برسرها نهادند. اگر شمارا طلوع و افول است، ما را ظهور وكمون است. هر حکمی که در طلوع واقول شما تعبیه است در ظهور وكمون ما تعبیه است. جنانک محاسبان بطلوع وافعال شما جریدها نو می کنند . قال الله تعالى : لتعلموا عدد السنين و الحساب  بظهور وكمون ما علما ، جريدهاء احکام نو می کنند . و چنانکیث احکام عزیز خود را بطلوع و افول شما معلق گردانیده است ، بظهور و كمون ما (نیز) معلق گردانیده است. و چنانکی طلوع ماه را ، این شرف آمد از حضرتِ رسالت که : صُومُوا لِرُؤيته، دستها را از تصرف کردن در لقمه ، باحماد تو معزول کرد ، قرآن مجید، دستها را از تصرف کردن در بند ازارها ، بظهور ما معزول کرد . قوله عز وجل : ولا تقربُوهُنَّ حتى يطهرن. آدمی را دو حال است : حال حيات وحال وفات . وحال حیات دو قسم است : يكى حال طهر ويكى حال حیض . حال طهر را احکام است على حده ، و آن دیگر را احکامی علی حده ، چنانکه در کتاب مسطورست .


حيض زنان از زیر دامن ایشان پدید آید و حیض مردان از روی گریبان ایشان براید. چندین مرد حایض و از حیض خود خبر ندارند. زنان بينا بعيب خویش وبنقصان حال خویش و مردان نابینا به نقصان حال خویش . آن حیض سر زنانرا فرو شوید و آب پاک شوند و حیض که از گریبان براید نپالاید و بآب پاک نشود .


باب الصلوة

قال الله تعالى : وما أمروا إلا ليعبد و الله . قوله : ويقيموا الصلوة

ويؤتوا الزكوة. وقوله عز وجل : قد افلح المؤمنون ... الآيه . فتوی قرآن مجید اینست که رستند و جستند از عذاب من . این رستگان از عذاب کیانند؟ الذين هم في صلواتهم خاشعون آنها که در نماز با خشوع باشند. این خلعت فلاح بهر کسی نپوشند . قال الله تعالى : انه لا يفلح الظالمون مرد بايد که قدمگاه خود معلوم کند که کجا استاده است و باکی راز می گوید؟ صلى الله عليه وآله وسلم : العهد الذي بيننا وبينكم الصلوة  رسول گفت علیه السلم: عهد نگاه دارید ، وفای عهد بجای آرید! قال الله تعالى : وأوفوا بعهدى أوف بعهدكم مردم چون خواهد که بنماز ، حق عبودیت بگزارد و وفای عهد عبودیت بجای آرد ، چون تکبیر ،بگوید آن تکبیر از و صدق عبودیت درخواهد ، از قیام در حال افتتاح.

نماز آزمایشگاه مردانست، آن موضعی است که صد هزار و بیست و اند هزار پیغمبر معصوم ، خون معصوم خود ، بران موضع بریخته اند ، و زهره های صدیقان دران حال ، آب گشته است .


در آن حال که بنده کلمه کبریایی او جل جلاله، برزبان راند اگر این کلمه با نور صدق از سینه گوینده ، سوی زبان وی سفر کند ، در ملکوت ، کوسِ دولت او فروکوبند. واگر با ظلمت غفلت و کدورت بشریت، سوی زبان او سفر کند ، این کلمه او را مهجور کند گوید: کذبت ! کلمه گوید : ما بذاتِ خویش، عزیزیم . ما را بگفت تو حاجت نیست . قال الله تعالى : اذا جاءک المنافقون ... الآيه . چنانکه کلمه شهادت ، گوینده را قبول نکند ، چون نور صدق دل با گفت زبان مقرون نبود ، کلمه کبریایی که تعظیم دل با او همراه نبود ، گوینده را نیز قبول نکند.

چون کلمه تکبیر ، گوینده تکبیر را مهجور کرد، همه ارکان نماز ، او را مهجور کنند . بهر رکنی که برسد، آن رکن او را از خود می اندازد و می گوید که کی بود که از بی حرمتی تو بازرهیم . یک دل پر از بزرگی خلق آورده (ئی) و بزبان حدیث بزرگی وی میگویی شرم نداری از جلال و جمال وی؟ حق تعالی در هیچ عبادت آن مبالغت نکرده است که در نگاه داشت .نماز در قرآن چندین جای، حدیث نماز یاد کرده است و خلق را بر نگاهداشت تحریض کرده . قال الله تعالى : و ما كان الله ليضيع ايمانكم. نماز را در کسوت ایمان جلوه کرد، چنانک بی عذری دستوری نیست که کسی کلمه ایمان بگزارد ، بی عذری دستوری نیست که کسی نماز بگزارد وصاحب شرع ، درانحال که این عالم را وداع می کرد ، در آن نفس آخرین این وصیت کرد: الصلواة وما ملكت ايمانكم.

وصیت صاحب شرع مینگر ! تاچون بجای می آری؟ حق تعالیٰ معصومان آسمان را می جلوه کند : بل عباد مكرمون. وقوله : لا يعصون الله ما امرهم. در همه آسمانها بگردی، گرد مخالفت نه بینی در همه آسمانها کدورت معصیت نه بینی ، و ظلمت غفلت نه بینی! هر آسمانی را بنوعی از عبادت بیار است . فرشتگان آسمان اول در قیام اند .

و فرشتگان آسمان دوم در رکوع اند. و آن آسمان سوم در سجوداند . و آن چهارم در جلوس اند و پنجم در تسبیح وتحمیداند.

این همه عبادات آسمانیان جمله کرد و بهدیه بتو فرستاد ، تا تو بدان دو رکعت سودا آلود، با همه فرشتگان موافقت کرده باشی . همه عبادات آسمانیان در دو رکعت نماز جمع کرد و به بنده مؤمن ارزانی داشت. بنمود فرشتگانرا که کار عبادتِ بسیار ندارد . چه کار اقبال سلطان دارد نه خدمت بنده . قال النبي عليه السلم : لو علم المُصلى من يُناجى ما التفت. نماز عين حرمتست . سید علیه السلم چون در نماز شدى يُسمع من جوفه آزیز کازيز المرجل از سینه وی جوش می آمدی . خواجه در نماز شود ، همه گم شدهاش در نماز یاد آید.