در بیان مراجعت سردار صاحبان
در بیان مراجعت سردار صاحبان [قندهار] از هرات بی نیل مقصود و در عرض راه غارت نمودن شهزاده سطان خلف شهزاده کامران را و جنگ نمودن با او
شبدیز (۱) قلم مشکین رقم در طی منازل این مدعا چنین تیز رو بیان میگردد که: در سنه یکهزار و دو صد و سی و هشت هجری، هر گاه سردار صاحبان، باین همه فریب بازی، از تسخیر هرات مایوس و مراجعت فرمای قندهار شدند.
در اول نزل عالیجاه گلزار خان که عم سالو خان بود، اورا بسبب عداوت و عناد سالو خان، باوجود[خدمات] مالیه ستانی هرات و غیره، همه را نسیا منسیا (۲) نموده، در عین سواری، سواران سردار صاحبان، بموجب حکم، از چهار طرف بر عالیجاه گلزار خان جلو ریز شده، گلزار عزت و تمکین اورا بر باد دادند. کسی از سواران شال از سرش برداشته و کسی شمشیر از کمرش خلاص نموده. و کسی تفنگچه ها و کسی قبا و چوغه (۳) از برش بیرون آوردند. در یک پیراهن و
-----------------------------------------------------------------------
(۱)شبدیز=شب رنگ و اسپ سیاه خسرو پرویز خ-غیاث]
(@) یعنی فراموش
(۳) چوغه یا چوخه= نوعی از قبا ست.
زیر جامه (۱) ازاسپش فرود اورده و بازویش بریسمان بسته، بر استر(۲) لگد پران [اورا] سوار نموده، تا بقندهار آوردند؛ و بدست ستم عالیجاه خدا نظر خان ماما سپردندف تا مبالغ کثیر ازو حصول نماید.
سرداران مذکور چون داخل سبزوار شدند، وفت نصف لیل بود، که یک افغان [اچکزئی] نزد سردار صاحبان امده گفت : شاهزاده سلطان علی معۀ خوانین و قدری لشکر، معۀ صندوق های خزاینف که همه مملو از (۱) طلاست، بجهت گرفتن پیش روی سرداران داخل سبزوار گردیده، جمع آوری لشکر می نمودند. [لیکن] چون از جمعیت لشکر و توپخانه و غیره سردار صاحبان واقف شدند تاب مقاومت نیاورده رفته در کوهستان فروکش شده اند.
سردار صاحبان هرگاه نام خزاین و فرار شاهزاده مذکور شنیدند، همانوقت سردار شیردل خان بجمعیت پانصد سوار جرار [کرار] خوش اسپه، بطریق چپاول، برهنمونی افغان مذکور چون شهباز تیز پرواز، بوقت سحر که نسیم سحری، غنچۀ صبح را در تبسم آورده بود، خود را دران سر زمین رسانیده. در انوقت شاهزاده و خوانین مذکور معۀ لشکریف همه بخواب آرام رفته بودند. سردار موصوف اولا بر چوکی سواران (۲)
----------------------------------------------------------------
(۱)الف:همه مهر ها و طلاست .
(۲)الف: سرداران.
آنها که بر شوارع مامور بودند رسیده، و از قضای کردگار [سواران] نوم، بر حصار جان سواران چوکی، استیلائی اورده بودف که از غفلت خواب خبری نداشتند.
سردار ممدوح، سواران چوکی مذکور، اسیر و دستگیر نموده، اسپان و اسلحۀ انها غارت کرده، بعد گرفتار چوکی مذکور، سواران موصوفف چون گرگ در پی صید شاهزاده و خوانین مذکور درمیان کوهستان متفرق و متلاشی گردیده. آخر چند سواران بر خیام شاهزاده مذکور افتادند. شاهزاده و خوانین مذکورف یکبارگی چشمها از خواب بیخبری کشاده دیدند که: چه نحو صورت دارد؟. هرگاه سواران چپاول ملاحظه نمودند، هوش و حواس باخته، مضطربانه به چشم خواب آلوده، بر سر کوه بپای فرار، افتان و خیزان بالا میرفتند، و سواران دست به یغمای اسباب شاهزاده مذکور دراز کردند.
هر گاه شاهزاده مذکور به سر کوه رفته دید، که سواران چپاول[قدر] قلیل [است] حیف دانسته
هماندم معۀ خوانین مذکور از کوه فرود امده، بمقابلۀ سواران مذکور پرداختند.
بعده از منزل سبزوارف چنگ تحرک در نوا اورده، روانۀ قلعۀ فراه گردیده. درین اثنا خبر قندهار رسیدکه: عالیجاه سمندرخان، چند روز بنواختن چنگ جنگ و محاصرۀ قندهار پرداخته، و چند هزار مبلغان، بصلاح صواب نایب گل محمد خان از سردار مهر دل خان گرفته، بچنگ تصرف خود اورده روانۀ مکان مالوفه گردید.
سردار صاحبان از سماعت این نغمۀ دلکشاه، چنگ خوشی و خرمی در بزم آرزو، بنوا آورده، بقطع منازل داخل قلعۀ فراه شدند. و مبلغ دوازده هزار روپیه سردار صاحبان [را] که در حین رفتن جانب هرات، در دریای فراه غرق شده بودند.غواصان و شناوران جمع نموده، بکشیدن مبلغان مذکور حکم دادند. چیزی مبلغان کشیدند، و چیزی در قعر دریا فرو رفته. سرداران باقی مبلغان مغروقه، بموجب تقسیم، حکما از رعایای فراه تحصیل کردند(۲).
---------------------------------------------------------------------------
(۱)ک:وا گذشته.
(۲)الف: در حیز ایصال آوردند.
بعده چنگ عزیمت شهزاده کامران، در بزم خیال خاطر در نوا آورده، مستعد جانب قلعۀ لاش شدند، و میرزا ابو القاسم خان بجهت جمع آوری سرسات (۱) و غیره سامان مامور نمودند. از انجا که در عین تیارگی (۲)قلعۀ لاش نغمۀ ناخوش،، بگوش سردار صاحبان رسیده، که از گوشمای نوازندگان ساز قضا و قدر تار عمر سردار محمد عظیم خان، از قانون حیات گسسته. سردار صاحبان بشنیدن این نوای اندوه افزای، چنگ ماتم داری در نوای آوردند(۳) و عزیمت لاش، بشگون نامیمون دانسته، و میرزا ابوالقاسم خان را واپس طلبانیده، و دو عرابه توپ کلان که در قلعۀ فراه افتاده بودند انها را به زور باروت شکستانده تکه تکه نموده، بر شتران بار نوده، بطریق استعجال تمام روانۀ قندهار، که در عرصۀ هفت یوم از قلعۀ هرات بتاریخ بیست و پنجم ماه ذیحجة الحرام سنه یکهزار و دو صد و سی هشت هجری [۱۲۳۸هـ] رونق افزای قندهار شدند، ودر حمام ها رفته، و بحوض عشرت نشسته، و از طاس (۴) آب صحت بر سر خود انداخته، و کیسه فرحت بر اعضا مالیده، و سنگ راحت بپای زده، و چرک منافرت را پاک و صاف
-------------------------------------------------------------------------
(۱)سرسات یا سیورسات= مواد غذائی و سامان لشکری که از مردم جبرا فراهم اوری شود.
(۲)تیاری یا تیارگی= تهیه سامان و تجهیز.
(۳)رک : تعلیق نمبر ۲۲
(۴)الف: طاس انتعاش، آب.
نمودهف از مواید خوان رنگین و فواکهات شیرین بهره ور و شیرین کام بوده، هم آغوش شاهد کامرانی قندهار شدند. و چند روز این رسالۀ سفر هرات و فریب بازی محمد خان کوهی مابین خود مطالعه می نمودند، و از هرات افسوس میخوردند.
-۳۴-
در بیان رفتن سردار شیردل خان طرف کابل
و گرفتار نمودن حبیب الله خان خلف مرحوم [سردار] محمد عظیم(۱) خان و جنگ نمودن با سردار دوست محمد خان و بعد مصالحه نمودن و تمام دولت مرحوم محمد عظیم خان را بدست آوردن و باز داخل قندهار شدن
مغنی قلم خوش رقم، در نواختن این نغمه، خوش الحان می گردد که: در سنۀ صدر هرگاه سردار صاحبان در عرصۀ شش ماه از هرات مراجعت نموده، داخل قندهار گردیدند.
بعده یکی از سرداران بجهت عزا پرسی مرحوم سردار محمد عظیم خان در فکر رفتن کابل شده، که درین اثنا مراسلۀ عالیجاه حبیب الله خان، خلف مرحوم [نزد] سردار صاحبان قندهار و رود اورده. دران مندرج بود که: " سردار دوست محمد خان بفریب دنیای دو روزۀ بی اعتبار، مجنون وار فریفتۀ جمال لیلی مال و اسباب مرحوم پدرم گردیده، با ما، در مقام عناد و معرکه آرائی است. و بجهت رفع این فتنه و فساد، یکی ازان سردار صاحبان، بزودی متوجۀ [این طرف] کابل شود، که آتش عناد، روز بروز اشتعال پذیر است".
---------------------------------------------------------------------------------
(۱)ک: محمد اعظم[؟]
سردار صاحبان، بعد دریافت این مضمون مابین خود رسالۀ مشورت را مطالعه نموده، رفته رفته فهرست رسالۀ شجاعت و جوانمردی، سردار شیردل خان معۀ یکهزار سوار جرار شیر بیشۀ جلادت و جنگ، در اخر ماه صفر سنه یکهزار دو صد و سی و نه هجری روانه کابل گردید.
بعد ورود کابل ف سردار موصوف اولا با سردار دوست محمد خان، همدم خوان اتفاق گردیده، و عهد و پیمان ساخته یکدل شدند. بعده از روی مصلحت مابین خود گفتگوی زرگری (۱)نموده امده، بعالیجاه حبیب الله خان، خلف مرحوم مذکور، بجای خود سلسه، اتحاد و اتفاق را صورت انتظام داده، در صورت دوستی و اتحاد اورا گرفتار ساختهف تمام مال و اسباب از دولت کشمیر بچنگ آورده، عالیجاه حبیب الله خان بچنگ اسیری روانه قلعۀ عالیجاه خدا نظر خان ماما نمودند، که درانجا بچنگ حبس گرفتار بوده باشد. وخود سردار شیر دل خان در کابل متوقف گردیدهف بغیر دولت کشمیر، خیال ریاست کابل و گرفتاری سردار دوست محمد خان [هم] در سرگرفته، چنانچه روزی سردار شیردل خان، مجلس ضیافت برای سردار دوست محمد خان ترتیب داده، طلب سردار ممدوح نمود.
چون سردار دوست محمد خان، از آفت ضیافت مذکور بیخبر بود، هرگاه معۀ عمله خواص خود داخل مجلس گردیده، بعضی از امرای مجلس، نغمۀ گرفتاری، بگوش سردار ممدوح
---------------------------------------------------------------
(۱)الف:گفتگو از سرگرمی نموده.
رسانیدند. هماندم ترک مجلس نموده برخاسته، روانه بجای خود گردید، در بنای ضیافت مقابله و مجادلۀ سردار شیر دل خان ساعی گردیده. تا چند مدت فیمابین سرداران ممدوحف ضیافت جنگ و جدال برپای بود. تا انکه سردار پردل خان، از چنین ضیافت معرکه آرائی آگاه شده از قندهار سرعت سریعه خود را بر خوان ضیافت جنگ و جدال سرداران رسانیده، بچند مواید(۱) مواعظه و نصایح، رفع تلخ کامی نفاق سرداران ممدوح مینمود.
سردار شیردل خان، بعد عنان تابی سردار دوست محمد خان، معۀ چند خواص خود، در اندرون کابل رفته، دست اتحاد در معانق(۲) سردار دوست محمد خان انداخته، از ضیافتهای یکدیگر مخاطب گردیده، از مواید خوان یکرنگی و برادری خودها، شیرین کام گردیدند، ودر چمن موافقت و یک وجودیف بسان گل شگفته (۳)، خندان میشدند.
---------------------------------------------------------------------------
(۱)مواید=جمع مایده بمعنی دستر خوان است.
(۲)از ماده عنق بمعنی گردن است.
(۳)الف: گل گل شگفته
گویا غبار کینه و فساد بر دامن حال سردار صاحبان ممدوح نه نشسته بود. چند ایام سردار شیر دل خان و سردار پردل خان در کابل به بوستان سرای (۱) سردار دوست محمد خان بتماشای گوناگون گلهای کابل که گفته اند:
گل بکابل، باده در شیراز رنگین می شود
زلف در ایران، کمر(۲) در هند پر چین می شود
چون ولایت کابل را حق تعالی، از شه فرد دیوان ولایات آفریده است، سردار صاحبان نضارت (۳) بخش دیده فرحت و انبساط بودند. از اقسام اقسام اطعمه، و انواع انواع فواکهات محبت لاکلام یکدیگر، شیرین کام بوده، طرفین بکام دل رسیدند.
سردار شیر دل خان غنیمت کشمیر مرحوم سردار محمد عظیم خان[را] عظیم غنیمت دانسته، غنیمت ریاست کابل، در تحت تصرف سردار محمد خان، بمد نظر نگاه یکه جودی (۴)غنیمت تصوریده، از گلزار خدمت سردار دوست محمد خان، دسته دسته گلهای مهر و محبت بدست آورده، بحصول گلهای رخصت، از دار الفردوس کابل، رخ نهاد قندهار گردیدند.
-----------------------------------------------------------------------
(۱)بوستان سرای= باغ معروفی است در کابل، که اکنون مقبره امیر عبدالرحمن ووزارت معارف در انجاست متصل ارگ شاهی و ده افغانان.
(۲) الف: مگر در هند.
(۳۹نضارت=تازگی و زیبائی [المنجد]
(۴)الف: نگاه وجودی.
و سردار دوست محمد خان در دار السلطنۀ(۱) کابل، مستقر سریر ریاست و کامرانی گردیده، آنچه که منکوحات و غیر منکوحات، از طایفۀ ارباب طرب، از مرحوم بودند، همه را گل رخصت بدست داده، مطلق العنان نموده[شد] مگر یک زوجۀ از مرحوم سردار محمد عظیم خان، در حبالۀ نکاح خود آورده و عالیجاه حبیب الله خان را از قلعۀ عالیجاه خدا نظر خان ماما(۲) طلبانیده، و صورت دیوانگی و بیهوشی او دیده، که بسبب رفتن دولت کشمیر و خزاین پدرش، دیوانه گردیده بود، بمراعات سردارانه و برادرانه پرداختهف عنان توسن جهانگردی بدست اختیار اورده، که ولایت بولایت ، اوقات [عمر] نا پایدار را بگدائی بسر می آورد. و در وقت کامرانی دوازده هزار لشکر در پس عالیجاه حبیب الله خان سوار می شدند، و در حین سواری اسپ، کرسی زرین [مرصع] در زیر پای عالیجاه مذکور میگذاشتندف که بران پای گذاشته، بر اسپ و رکاب سوار میگردند، و عاقبت کار او بگدائی سر کشید.
از انجاست که بر نقش (۳) و نگار بیهوده دست گاه تعلقات دنیای بیوفا، هیچ اعتبار نیست، خصوصا رایحۀ این اخبار،
--------------------------------------------------------
(۱)الف: دار الجنة.
(۲)این شخص مامای سرداران قندهاری و از قوم سهاک غلجی بود
خواهر وی در حبالۀ نکاح سردار پاینده خان امده، و پنج نفر سرداران قندهاری از بطن وی پیدا شدند.[رک : تعلیق ۴].
(۳)ک: از انجا که بر نقش.
بمشام هر خاص و عام رسیده باشد، که دولت کشمیر(۱)، و بال جان است، بخانۀ هرکس راه یافته، زود خانۀ عافیت (۲) اورا خراب نموده. سردار محمد عظیم خان که دولت کشمیر بجور و تعدی جمع نموده بود، بعد وفاتش در طرفة العین (۳) بر باد رفته، بدست یغمای سردار شیردل خان افتاد، و خانۀ اورا هم برباد داد، و بزودی از دارالفنا بدار بقا شتافت(۴) و از دولت کشمیر بهره نیافت و پسران سردار شیردل خان هم دیوانه و کچکول گدائی درگردن دارند، ولایت بولایت میگردند(۵).
------------------------------------------------------------------------------
(۱)الف: دولت کیثر. (۲)الف: زود عاقبت اورا.
(۳)یعنی چشم زدن . (۴)رک : تعلیق نمبر ۲۳.
(۵)مؤلف درین کتاب چندین بار به نحوست اموال کشمیر اشاره کرده، و مرگ و ذت اولاد رنجیت سنگهـ و سرداران افغانی را شومی دولت کشمیر دانسته! که نمودار سویۀ تفکر و عقاید مردم آن زمانست. ولی گدائی سردار زادگان افغانی، مانند سردار حبیب الله خان و سلالۀ شیردل خان و غیرهم نتیجه عدم تربیۀ انهاست، که از جوانی در بزم نا هلان راه می یافتند، و به کشیدن دود چرس وخوردن بنگ و استعمال انواع کشته جات وافراط در شهوات، صحت و دماغ و جوانی و سرداری و خود را برباد داده ، و ثروت پدری را در راه عیاشی می نهادند. تا که بعد از ختم آن، با بدن ناتوان و دماغ غیر سالم دست به ملنگی و قلاشی میزدند. و ما صدها جوان سردار زاده را در حالت قاشی و ملنگی با وضع نیم دیونه دیده ایم آنهائیکه پول و ثروت کشمیر را نخورده بودند، نیز چنین شدند. و این نتیجه حتمی و لازمی همان طرز تربیه و بی پروائی است، که در خانوادهای بزرگان معمول بود و اولاد ایشان در اثر خبط دماغ، زبانهای کمر شکنی را بوطن و ملت رسانیدند. و مدت یک قرن کشور وسیعی را به خانه جنگی های خود تباه کردند!!!
حال دنیای دنی اینست:
زاهدی خواب رفت در فکری
دید دنیا چو دختر بکری
کرد از وی سوال: کای دختر!
بکر چونی، باین همه شوهر؟
گفت دنیا: که من بگویم راست
که مرا هر که مرد بود نخواست
هو که نامرد بود خواست مرا
این بکارت از او بجاست مرا
چون دنیا، بگذاشتۀ اتقیا، و برداشته اشقیاست، هر که طالب اوست ذلیل و اهل خبرت(۱) را این دلیل: -- قل متاع الدنیا قلیل—(۲).
---------------------------------------------------------------------
(۱)الف:اهل عزت.
(۲)قران النسا۷۷ج ۵ یعنی کالای گیتی نا چیز است!