111

ادبیات فنی و ادبیات ملی

از کتاب: ادبیات دری در نیمه اول سده بیستم ، بخش دوم
28 September 1987

اشعار واجد موضوعات تو که تعبیرات و اصطلاحات تازه و غیر مروج دار شعر نیز داشت در برابر شعر قدیم قرار گرفت و سراج الاخبار در دفاع از شعر جدید مقاله هایی چاپ كرد كه اينک برای خوب روشن شدن پرخاش این دو شعر نو و کهنه یکی از آن مقاله ها را که سیراب از طنز و نیشخند است نقل ميكنيم . اين مقاله در واقع مرامنامه شعر دوره روشنگریست: "حسب حال ما حال ما بين شعر طرز جديد وشعر طرزعتيق : عتيق - بسیار عجیب است که در شما هیچیان لطافت و نزاکت شعریه دیده نمیشود. به این لفظهای غلیظ و کلفت (تحصیل) و یا (معارف) و یا (بگذشت و رفت) و (وطن) و (فیض خلق حسن) و از همه بدتر (زغال سنگ) روسیاه که از شما بر سر و برخود زده اید سراسر خود را از شناخت بر آورده ايد بلكه يک لکه ایست که بر دامن پاک شعر نهاده اید. حالا آنکه موضوع شعر و بنیاد شعر بر گل و بلبل، برخط و کاکل برباده و ساده، بر رندی و قلاشی، بر موی کمر ، بر قد سرو، بر انار پستان ، بر عناب لبان ، حتی بردیوانگی و بیابان گردی وضع و بنا یافته. هزار افسوس که شما از این همه پیرایه ها و آراستگی ها خود را محروم ساخته به کلمه های ثقلت بخشی که در خور مدرسه ها و ملا ها و دود چراغ خوردن ها می باشد آغشته ساخته اید و از همه عجب تر که به این همه ثقلت و غلظت خود نام تانرا (شعر) هم گذاشته اید!

جديد آه برادر ! چه بگویم : قسمت بد من را به این حال در آورده من هم به همان لطافت ها و نزاکت ها آراسته و پیراسته بودم . آستینم رگ گل و دستم از سایه رنگ حنا در شور و غلغل بود از برگ گل ترازو ساخته در یک طرف آن نسیم سحر گهی را که یا بوی زلف یار معطر بود میگذاشتم و در دیگر طرف آن جوهر لطیف روح خود را گذاشته وزن می کردم . در موی کمر آنقدر می پیچیدم که به عدم میرسیدم . در نقطه دهن آنقدر محو میشدم که هیچ میشدم قدم سرو بسیار درازی بود که از حد کمر به قدریک مو بار یک شده بودورویم ماه شب چهارده بود که مانند يک سینی گرد بقلاوه پزی مینمود. ابروانم دو کمانی بود که بزرگی دایره قوس قزح در پیش آن از خجالت رنگ می باخت . چشمانم دو ترک قاتل کمان بدست خونریز و بدمستی بود که بسیار دلها و جگرها را خورده بود. مژگان هایم خنجرهای جگر شگافی بود که به قلابهای برگشته یک دكان قصابی مشابهت میرسانید که دل جگرها بر آن آویخته شده باشد. و یا آنکه به سیخ های دکان کبابی میماند که دلها را به آن در کشیده کتاب میکرد . دوزلف عنبرینم چون دو مار سیاه پرز هری که از يک سروی آویخته شده بود به نظر میخورد .

کرا یا را که نزديک شود ! خالم يک حبشى لبگرده بینی پهن روسیاه و دهنم بقدر چاه زمزم و يا يک چشمه آب بقایی بود ! چه خوش قسمت دهن و قلمونی داشتم که گاهی غنچه و گاهی ،نقطه، گاهی چشمه و گاهی عدم گاهی هیچ می شد! افسوس افسوس که از آن لطافت و نزاکت ها هیچ چیزی برایم نماند. عتيق - آیا چرا این چنین شد ؟

جدید - مپرس برادر! زمانه بدست زمانه !...

عتيق - واه ! این مسأله را به زمانه چه تعلق شعر هر وقت شعر است که اساس آن بر حسن و جمال معشوقه و عشق و محبت ساده و باده بنا یافته زمانه هیچ وقت بر شما جبر نمی کند که شما آنچنان جوهر نفیس خودرادر سیاهی های زغال های سنگی آلوده سازید.

جديد - زمانه شما را نمی گویم زمانه خود را میگویم! من عصر و زمانه

يک عصری است که در همه چیزها تغییرات و تبدلات کلی واقع شده است. در این عصر قد در از سرو و عرعر مانندی را که ده پانزده برابر قامت طبیعی بشر باشد و آن سرو، دو لیمو یا دو انار بار آورده باشد و مارهای سیاه پرز هر از دو طرف آن آویخته شده باشد. و يک روی چون مجمع گردی را که در میان آن دو کمان و یا دو جعبه تیر یا دو پنچه سیخ های دکان کبابی و يک حبشي و يک غنچه و دو عناب و يك سبب و يک چاه وغيره گذاشته شده باشد و این سینی بريک بياض در از حبیبی وضع شده بر تالاق آن درخت سرو مانده شده با شد هیچ کس نمی پسندد! شما هزار شکر بکشید که مانند من عاجز بد قسمت به این عصر قدر ناشناس نیامده آید. در این وقت آرایشها و پیرایش های حسن و جمال ها پیکه داشتیم و شمه یی از بسیار و نمونه یی از خروار آن بیان شد به پشیزی هم نمی خرند. بلکه (مادر آل) گفته میگریزند يک كتاب معدن شناسی زغال سنگ را که کار ازان گرفته شود از دوازده هزار کتابهای بیست هزار بیتی و صدهزار بیتی ما بیچاره ها بهتر ومقدس تر می شمارند یک دقیقه که در راه حل كردن يک مسألۀ فن ماكينه وياكيميا و يا حكمت و یا هندسه و امثال آن صرف کنند از هزار سال به ما و شما پرداختن را افضل و احسن میدانند چه فکرهای واهی و چه خیال های باطل !

جدید - چه باید کرد ! اگر واهی باشد و اگر باطل همین است که شدنی شده، چار باید زیستن ناچار باید زیستن . 

عتیق - آه چه بگویم برا ا در ا دل مرا بر حالت کباب کردی . دانستم که به چه سبب به این تبدیل قیافت و این تناسخ پر آفت مجبور شده ای ! خدا مردمان عصرت را عقل بدهد و چشمهای بصیرت شان را باز کند تا حق را از باطل ولازم را از غیر لازم و نافع را از مضر تفریق دهند. 

جديد - آمين ! ... انتها دربارۀ این مقاله چند نکته قابل تصريح !

۱- شعر که بیانگر و اقعیتهای عینی و ذهنی است ، با دگرگونی زندگی

خوامخواه دگر گون میشود.

۲- شعر باید سودمند باشد و برای زندگی سازی بدرد بخورد. 

۳- موضوعات وواژه های شعری جاودانی نیستند، بلکه همگام با تغییر

زمان تغییر می پذیرند.

۴- آنچنانکه تقلید کشنده شعر است نو آوری همگام با سیر زمان شعر

را بارور میسازد، اما جداً قابل توجه است که این شعر به اصطلاح جدید

با تخیل و تصویر سازی کمتر سرو کار داشت و از زبان فشرده انعکاسی

ویژه شعر و دیگر مفاهیم اصیل شعری دور بود و با دست های بی اعتنا به میراث کهن شعر دری پیریزی میشد بهر صورت مقاله مذكور وداعیه یی با بعضی از ارزشهای ادبی قرون وسطی بود ، که فشرده مطالب آن در منظومه "بگذشت و رفت" محمود طرزی نیز بیان شده است. در این منظومه این بیت ها قابل توجه است :

وقت شعر و شاعری بگذشت و رفت

                                               وقت سحر و ساحری بگذشت و رفت 

وقت اقدام است و سعی و جد و جهد 

                                               غفلت و تن پروری بگذشت و رفت 

عصر عصر مو تروریل است و برق 

                                                گامهای اشتری بگذشت و رفت... 


محمود طرزی وقت چنان شعری را سپری شده می پندارد که همسنگ سحر است و از نگاه شاعر در تعبیر سحر تمام ارزشهای شعری كلاسيک فراهم است و در آن گویا رد سنت گرایی و تقلید است. با بیان نیاز مندی تازۀ زنده گی محمود طرزی تأکید میکند بر آنکه شعر باید پاسخگوی تقاضاهای این زمانی زنده گی باشد . ادبیات فنی که بخشی از شعر طرز جدید بود چنان اشعاری را میگفتند که در آن صنایع و پدیدههای صنعتی ستایش میشد . محمود طرزی غزل های خود را که در وصفت برق و راديو و تيلفون وريل وزغال سنگ وغیره سروده بود جمع کرد و به شکل مجموعه بی به چاپ رساند. نامش را "ادب در فن" یا "محمود نامه" گذاشت. این اثر گویا به پاسخ و "محمود نامه" ، کتاب سوم از پنج کتاب که برای سواد آموزی در مدارس و مکاتب خانگی از آن استفاده میشد ترتیب، شده بود. محمود طرزی در مقدمه با توجه به نقش آموزشی و پرورشی ادبیات محمود نامۀ پنج کتاب را گمراه کننده خواند. از شماره ۲۰ سال ششم سراج الاخبار ستون جديد "ادبیات ملی " در جریده گشایش یافت که پروگرام آن بعداً چنین تشریح شد : سر لوحه ما چه چیزها بکار دارد . 

۱- اقسام شعر در هر موضوعیکه باشد، قصايد مدحيه غزل های عاشقانه نشیده های وطنیه ، ترکیب بند، ترجیع بند، مخمس ، رباعی ، چاربیتی و غیره که از مردم خود وطن باشد خواه از شعرای گذشته وخواه از شعرای حال فارسی – افغانی.

۲- از اقسام نثر ، مکتوبهای ،ادبی ، علمی، اجتماعی و غیره مقاله های

که موضوعش عالم طبیعت باشد، فارسی - افغانی .

٣ - ضروب المثال - یعنی ضرب المثل ها بهر مضمونی که باشد و ضرب المثل شده باشد ، فارسی افغانی.

۴- فقرات حكمت آمیز مانند فقرات گل دسته حكمت و بعض فقرات

لطیفه آمیز با نزاکت ، فارسی – افغانی.

۵ - به لهجه وشیوۀ اقوام مختلفه وطن عزیز ما هر رقم شعری که باشد مثلا به لهجه هزارگی ، پنجشیری ، صرف کابلی شهری ، کندهاری، هراتی اوزبکی وغیره . و به لهجه افغانی اقوام مختلفه هر رقم غزل خوانی و چاربیت سرایی و غیره در این خصوص يک مقصد مهم داريم که نتیجه آن از فایده خالی نخواهد بود.

٦- فقرات تاریخچه عبرت آمیز که مختصر و مفید و به تاریخ خود

افغانستان تعلق داشته باشد .

چنانکه از مرام نامه و "ادبیات ملی" بر می آید خواست گردانندگان سراج الاخبار آن بود که اشعار ملل و اقوام مختلف افغانستان بزبان و و لهجۀ خود شان چاپ شود و بدین صورت زمینه پرورش ادبیات مليت های گونا گون فراهم گردد. در پهلوی آن سراج الاخبار معتقد هرگاه مسایل مبرم روز به لهجه و زبان اقوام مختلف در صفحات اخبار انعکاس یابد پیمانه نفوذ و کارگری آن بیشتر خواهد بود . چنانکه محمود طرزی در مقاله و "ادبیات ملی" این نکته را توضیح کرد و تأکید نمود که پیام شاعر به لهجه خودش زود تر به مردمش میرسد نسبت به آنکه ما هر موضوع امروز را با تعبیرات و واژههای شعری کهنه و زبان ادبی چندین صد سال قبل بيان كنيم. و برای تأئید گفته خود در برابر شعری از کلیم همدانی غزل هایی از صاحب داد کوهستانی ، خواجه محمد سالنگی وغزلی به لهجه هزارگی چاپ کرد. با چاپ این اشعار سراج الاخبار نخستين بار به زبان محاوره لهجه های گوناگون شکل نگارشی داد و آنرا ثبت کرد. محمود طرزی به تخلص افغانی ترانه هایی به لهجه کابلی سرود که شعرای جوان کابل از او پیروی کردند. یکی از آن جمله شعر امیر غلام حضرت انور بود که تخلص خو در ابعداً شایق و پس از آن شایق جمال گذاشت. وی در نامه یی به محمود طرزی می نویسد و حضرت صاحب امتياز مخلص نو از را از درگاه کریم کار ساز دائما سر افراز میخواهم. يک غزل به لهجه ملی در قيد تحرير آورده ارسال خدمت نمودم . لاکن با این ربط هم از سخن استاد تا شاگرد فرق بسیار است. مگر چون در این روزها تخلص انور را به شایق تبدیل کرده ام لهذا عرض تخلص را به واسطه این غزل خدمت آن معنی پناه ضرور دانسته به مطالعه آن تکلیف دادم فقط .

زیر عنوان "ادبیات ملی" چاپ ضرب المثل ها ، آغاز پژوهش ها در ادبیات م (فولكلور) بود که متأسفانه توجه محققان را جلب نکرد و ادامه نیافت و مقاله ادبی که در شمارۀ دوم مرامنامه "ادبیات ملی" یادشده است پدیده تازه یی در ادبیات دری به شمار میرود. این نوع ادبی موازی با ترجمه اشعار اروپایی در آغاز سده بیستم بوجود آمد و ادامه یافت.