138

مهر مادر

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی

 

پسر و مادری شدند اسیر

هر دو محکوم پنجه ی تقدیر

حکم شد از مراجع قانون

که تن هر دو را کشند به  خون

هر یکی را زنند باقمچین

هر چه خواهند لاعلی التعیین

مادر  پیر رازدند چنان 

که سروپا به خون شدش علتان 

بدن ناز کش نمود ورم

گشت هر عضو وی سیه زالم

لیک از فرط خشم آه نکرد

شکوه زان حالت تباه نکرد

تا پسر زیر تازیانه فتاد

کرد مادر هزار ها فریاد

برق آسا به پیکر فرزند

تن مجروح خویش را افگند

موی بر کند و بی قراری کرد

شور و فریاد و آه و زاری کرد

بود در آن میان یکی حاضر

گفت ای مادر از چه رو آخر

یکدم از درد خود ننالیدی

گر چه رنج از پسر فزون دیدی

لیک از درد وی شدی نالان

بر کیدی بر آسمان افغان

مادر نا توان جوابش داد

پاسخی سخت با ثوابش داد

گفت آن چوب ها که خورد تنم

همه بودند عاید بدنم

چوب فرزند بردل من خورد

بر دل مهر منزل من خورد

*** 

آن شنیدی که در زمان قدیم

تاجری داشت دستگاه عظیم

ثروت و عشرت فراوان داشت

هر چه میخواست خاطرش آن داشت 

عاقبت مرگ کوفت بر دروی 

قبر شد خانه خاک بستروی 

ماند از وی مشابه قارون 

سیم وزر از حساب ما افزون 

وارث این همه عمارت و جاه

کودکی ماند عمروی شش ماه

دو حرم نیز داشت هر دو جوان

هر دو خواهان آن زد و ایوان

آن یکی گفت طفل آن من است 

روشنی بخش دیدگان من است 

دیگرش گفت وی خطا گوید

همه دعوای نابجا گوید

این پسر نو بهار من باشد

میوه ی روزگار من باشد

عاقبت کارشان فناد به شرح 

هر دو دعوا کنان به اصل و به فرع

قاضی از هر یکی دلایل خواست

بینه بین حق و باطل خواست 

از دو جانب دلیل یکسان بود

حق  میان دوحنه پنهان بود

قاضی از حرف شان فناد به شک 

گفت باشد زهر دو این کودک 

میکنم حکم تا که طفل یتیم 

شود اکنون به تیغ تیز دونیم 

نصف کودک دهم به یک مادر 

نصف دیگر به مادر دیگر 

مال متروکه نیز نیمه کنم 

با تن طفل شان ضمیمه کنم

زن اول به حکم تن در داد

به رضا طفل را پی زر داد

 زن دیگر به ناله کرد آواز

ناله ی روح سوز قلب گداز 

گفت این طفل نیست فرزندم

من به طفل کسان چه دل بندم 

حیف از آن پیکر سپید چو سیم

که شود از جفای چرخ دو نیم

بدهیدش که طفل مال وی است

من خطا گفته ام حلال وی است 

داد فتوی ک مادرش این است 

مادر این است کاین گل آمال

ندهد در بهای حشمت و مال

دل مادر اسیر فرزند است

کعبه ی رحمت خداوند است