32

حکایت ۲۶

از کتاب: روضة الفریقین

حسن بصری رحمه الله، پس حبیب عجمی نماز کرد. حبیب الحمد درست نخواند ، حسن آن نماز قضا کرد . حسن بخواب دید ، که گوینده می گویدی: که ای حسن ! همه نمازهاء تو موقوف بود بدین نماز ، که پس حبيب گزاردی همه را رقم قبول کشیدیم این نماز را قضا می کنی؟ اعراب زبان با لحن  دل سود ندارد .

حسن اعراب زبان راست کرده بود لحن از زبان بیرون برده بود، وحبيب لحن از دل بیرون برده بود . در هر دهنی زبانی بیابی ، ولیکن در هر سینه دلی نیابی ! زبان از بهایم و طیور دریغ نیست ، بهمه کس دهند، لیکن دل بهرکس ندهند . دلی باید که آفتاب عشق بود برو تافته. آفتابرا دو صفت است : تابش و سوزش . هر چه داغ لم يكن مكاني دارد بسوزد . آفتاب عشق ، با محدثات همان کند که آفتاب فلکی در ماه تموز با یخ زمستانی کند هر که جز این باشد ، امی باشد در حضرت ، و رچند قاریست با خلق . هر کرا سرمه اغیار در چشم کشیدند ، زبانش از گفت با خلق گنگ شود :


شعر

دل بشستم ز هر چه دانستم               نامه و نام تو زبر کردم



یکی در نماز امی بود، و یکی بیرون نماز با خلق امی بود . علم عینی در علم کسبی تعبیه است : من عميل بما عليمَ وَرَتْهُ اللهُ علم مالم يتعلم مردی پیش رسول آمد و گفت: یارسول الله اني لا استطيع ان احفظ شيئاً من   الفاتحه ولا شيئاً من القرآن فعلمنى ما يجزئينى عن الفاتحه في الصلوة ؟ فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : قل سبحان الله إلى آخره . فقال : هذا الله فالى؟ فقال عليه السلم : قل في آخر صلوتک : اللهم ارحمني وارزقني وعافني فانصرف الرَّجُلُ وكان يُقلب يديه ، فقال النبي عليه السلم : ملاء يديه نوراً . بگوى ، با رخدایا ! بر من رحمت كن، و روزی بر من فراخ گردان و هر چه من کردم از سیآت ، از من عفو کن می رفت و هر دو دست میگردانید از شادی . پیغمبر گفت : آن هر دو دست وی پرنورست . برامتی و اجبست آموختن اگر قدرت آموختن دارد و تقصیر کند در آموختن و نیاموزد ، هر نمازی که کند و کرده باشد ، همه قضا باید کرد . بمذهب امام شافعی هر که الحمد درست نداند ، او حرفی درست نتواند گفتن او امی است امامی را نشاید .


فصل

روا بود که کافری در مسجد شود تا موضع تعبد مسلمانان به بیند ، دلش نرم گردد و میل کند به اسلام. چون در مسجد حرام و حرم هر چه گیرد برگرد مسجد بود، حرم بود ، و مسجد درمیان حرمست، و کافرانرا نشاید در حرم گذاشتن به هیچ نوع ، نه با مان و نه بغیر امان بفتوى قرآن: انما المشركون نجس ، الآيه .

و فرق نیست میان اهل کتاب و غیر اهل کتاب و گر در شوند، بعنف بیرون باید کردن . و گر مرده بود ، از گور برباید کشیدن و بیرون انداختن. و روا بود که در مسجدهاء دیگر در شوند، این شرف خاص مسجد حرام است .

دلیل برانکه : شاید در مسجدهای دیگر در شدن ، پیغمبر عليه السلم لشکری فرستاده بود بقبیله بنی حنيفه ، وثمامة بن أثال الحنفى  در آن وقت رئيس قبيله بنی حنیفه بود، او را بگرفتند و بیاوردند ، و در مسجد رسول ، برستون بستند آن شب ، تا دیگر روز رسول علیه السلم ،بیرون آمد، او را بدید گفت : هيه يا ثمامة ما عندک ؟ همان چه چیزست نزدیک تو یا ثمامه ؟ چنانکه ما گوییم : خود را چون می بینی درین حال ؟ چون تمامه سخن رسول بشنید گفت : يا رسول الله ! ان اردت المال فسل تعطه ، وإن منفت مننت على شاكر، وإن قتلت قتلت دادم . گفت: بارسول الله ! گر مال خواهی مال هست بخواه ، و (گر) قصد کشتن داری کردن هست ، و گر آزاد می کنی ، زبان شکر هست .

ازین هر سه کدام اختیار کنی هست. اما از بسته داشتن فایده نیست . رسول  کریم بود، عفو کردن دوست داشتی گفت : اطلقوا ثمامة . ثمامه را رها کردند . تمامه خلق رسول بدید و کرم وی ، آن بنزدیک بموقع افتاد، از انک او بروزگار، جفا بسیار نموده بود لشکر اسلام را . تمامه بيرون ميرفت چشمه یی دید، جامه بیرون کرد، و در آب شد و غسل آورد و بنزديک رسول آمد و مسلمان شد و بقبیله خود بازشد و اهل قبیله را باسلام دعوت کرد، تا بیشتری از قبیله وی مسلمان شدند، بدان یک رفق، که رسول با وی کرد، تا بدانی که هیچکس بر نیکویی زیان نکند بدین خبر دانستیم که کافر را در مسجد شاید شدن و شاید بودن که رسول با اصحاب عتاب نکرد و گرروا نبودی ، عتاب کردی . 



مسئله ردت

چون باسلام باز آید مرتد ، نماز و روزه و قطع وحدود ، و آنچه بدین ماند، همه بروی بود بقول شافعى . ويقول علماى ما نبود . الاسلام نحت ما كان قبله . این زمان که با سلام باز آمد ، جریده نو کرد .

شافعی گوید: جنایت سبب عقوبت بود نه سبب سقوط عقوبت . قیاس کردن بكافر اصلی درست نیاید از انکه وی احکام نه پذیرفته ، و مراد وی آنست که وی برحق است وزین قبل از وی جزیه پذرفتنی است، و اگر امان خواهند ، امان شاید داد ، و مرتد را نشاید داد امان ، و جزبه نشاید ستدن . و درین چه شما می گویید ، فتح باب معصیت است و تعظیم شرع از دلها برداشتن است.

مردی بود خليعُ العذار گوید : امروز هر چه خواهم کنم آنگه در آخر عمر

ردت،آرم و باز مسلمان شوم . اگر کسی مسلمانی را بعمدا بکشد، او را تهدیدست بعذاب مؤبد . اگر اسلام بعد از ردّت این عقوبت از وی می بیفگند ، بایستی که اسلام حالی خود سبب منع این عقوبت بودی، که مانع از عقوبت اسلام است، و اسلام درحال موجودست. و این مرد پیش از ردت مأمور بود بنماز و روزه و احکام . وی بردت ، حرمت اسلام برداشت ، به هر چه کرد مستوجب زیادتِ عقوبت بود ، نه مستوجب تخفیف. شرع این کارها برذمه وی مقرر گردانیده بود و وی قبول کرده . از عهدۀ این احکام بیرون نتواند آمدن جز به ادای آن . چنانک وجوب حقيقت بود ، ادا حقيقت بود . چه حقیقت جز به حقیقت برنخیزد .


باب سجود السهو


قال عليه السّلم : رفيع عن أمتى الثلث... الخبر . سهو هر كسى لايق حال وی بود . یکی را سهواز سیاست سلطان بود، خوف بروی مستولی بود ، نه داند که در چه حالست از هیبت و یکی از نواخت سلطان ، حال وی بروی پوشیده شود ، و یکی را از غفلت وی نداند که کجا استاده است و چه می کند ؟ سهو هر کسی از انجا بود که او بود. سهو سلطان از آن بود، که او دران بود، و سهو بازرگان، از آن که او در آن بود ، بود ، و سهو دهقان همین تا مرد در کدام مقامست؟ نماز معراج خداوندان دلست . ایشانرا در نماز چیزها کشف شود . این امت ، امت کشف اند. هیچ امت را این مرتبت نبوده است که این امت را  امتان پیشین را افتادی ، معذور نبودندی. مفتی مملکت چنین فتویٰ کرد که : رفع عن أمتى الخطأ والنسيان . تا خواجه این منت برخود به بیند ، که خداوند با وی چه فضل کرده است ؟

هر چه برامتان دیگر دشوار بود ، برین امت آسان گردانید : بعثت بالحنيفية السَّمْحةِ السَّهْلة. مهتر را علیه السلم شربت کران داد ، جسم او را خلعت داد گفت: وجعلت قرة عيني في الصلوة . حجاب از دیده دل وی برداشتند، هر که  با این دیده ظاهر در نماز شود ، اورا گویند : در سنگ نگر! که ظاهر جز ظاهر نه بیند. دل غیب است ، جزغيب نه بيند. بسیار کس در بوستان و دماغ او را از بوی گل خبر نبود . مرد خواهد که فرزند طلب کند، بی آنکه او را غسل باید کرد. این بیماری در معالجت طبیب در نیاید . مرد خواهد که بیدل در نماز شود، خواهند که اسرار غیب برو کشف شود . این بیماری معالجت نپذیرد . 


کسی که در بند لقمه مانده بود ، او را بمراعات دل کی رسد؟ و از نماز جز برآمدن و فروشدن نداند.

بسیار کسانند درین مسجدها، که ابلیس ایشانرا عبده وخامه میزند، و بسیار کسانند درین بازارها، که فردوس اعلا در آرزوی قدم ایشانست. مهتر را از مقام کشف بمقام امرآورد ، اردیدش بمقام قدم آورد ، آنجا که دیده بود، قدم نبود ، دیده برقیدم تاختن آورد ، او را بر بود ، و بر سر دو سلام داد ، ذوالیدین رضی الله عنه از رسول سوال کرد: اقصرت الصلواة ؟ چنانکه آمده است رسول از یاران پرسید که چنین هست که ذوالیدین میگوید ؟ گفتند : بلی . نماز تمام کرد و سجده سهو آورد . آن آورد . آن سهو وی رحمت خلق بود، آن خلعتی بود، که بواسطۀ وى بخلق فرستاد ، وما ارسلناک إلا رحمة للعالمين. و قال : انما انا رحمة مهداة آن مهتر عين عصمت بود ، او را بسهو منسوب كردن، ترک حرمت بود . حق تعالی' نظری کرد در کار بینوایان این امت سهو امت را بردامن سهو وی بست. ، بحقیقت آن نه سهو بود آن دو تیر رحمت بود که بواسطه کمان نبوت بکسانی فرستاد از امت که ایشان بیخ آرزو از سینه خود بر نکنده باشند ، و عشق دنیا در دل ایشان آویخته باشد و از جام ،اخلاص، شربت یقین نوش نکرده باشند . مهتر گفت : هرگاه که خصم قصد شما کند ، این دوتير ناوک كه از جعبه ما رفت نگاه دارید، بر چشم وی زنید! تا هزیمت شود . حق تعالی همه شادیها در تکبیر اول تعبیه کرد و همه حسرتها در سلام تعبیه کرد. چون بنده در نماز شود ، ابلیس خواهد که شادی مناجات کردن، بر بنده منغص گرداند. جریدۀ سوداها در پیش او دارد بنده از سوداهای خود خبر یا بدگوید : ابليس بمن راه یافت خجل شود، و ابلیس شاد شود گوید شادی وی بود، منغص گردانیدم حق تعالی این دو سجده سهو بفرمود تا شادی بنده بر حال خود بماند، وابليس عليه اللعنه سر در دامن حسرت کشد و بهزیمت شود . باز آییم بنظم سخن: سجده آوردن در نماز از بهر سهو ، سنت است ، واجب نیست. بهمه حالها ابلیس را از سهو تو، شادیست، گوید: از درگاهت بینداختم . این دو سجده نگاه دار ! چه میگوید سجدتا السهو من عمل الشيطان . هر چند که وی ازین سجده هزیمت شود لیکن جهد باید کردن که ابلیس در حال تو نیاموزد که تو از دست او نرهی. درویشی از کسی نواختی بیند، بدرخانه وی معتکف نشیند عبدالله بن مسعود بن مسعود گوید : روزی رسول علیه السلم در نماز چهارگانی به

به پنجم برخاست ، ما تسبیح گفتیم ننشست و باز نیامد . ما چنان گمان بردیم ، که در نماز چیزی حادث شود . چون سلام داد، خبر دادیم در حال دو سجده بیاورد و گفت : لوحدث شيء " لانبا تكم ، انما انا بشر مثلكم ، اذا نسيت فذكروني. این حدیث براصل ابو حنيفه راست نیاید، تأویل باید گفتن .


مسئله

اگر تنها گزاری بلند خواند در نماز نرم خواندنی یا نرم خواند در نماز بلند خواندنی. گفته اند سهو واجب نيايد برقول ابوحنيفه رحمه الله.


مسئله

اگر کسی تشهد میانه بر ناخوانده برخیزد، باز آمدنی نبود در فریضها ، واگر بداند که باز آمدنی نیست و همچنین بباید بقول شافعی رحمه الله نمازش تباه شود . چه فریضه بماند بی ضرورتی وگر پیش از انکه راست گشتی بازگشت ، اگر سوی قیام نزدیکتر بود ، سهو آرد ، وگر سوی زمین نزدیکتر بود اینجا چنین میگوید که سهو نیارد ، و از خواجه امام برهان همچنین حکایت کردند که اختیار وی اینست.


مسئله

اگر مقتدی سر از سجده برداشت به پنداشت آنکه امام برآورده است ، باز باید گشتن و سر باز نهاد تا با امام موافقت کند. سراگر بعمد برداشته بود ، یا دانستن که امام هنوز برنداشته است ، بقول امام شافعی باز آمدنی نبود ، تا اگر باز آید بقول وی نمازش تباه شود .


مسئله

اگر مصلی پیغامبری را جواب دهد در نماز خویش از چیزی که او بپرسد، نمازش تباه نشود . هكذا ذكر الشيخ ابوالرجا.


فصل

مرد بود که ورا سهو در نماز افتد در زیادت و نقصان ، ومرد بود كه ورا سهو در روزی افتد .