32

در بیان رفتن لشکر افواج بحر امواج

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان رفتن لشکر افواج بحر امواج سرکار انگلیسه بهادر طرف خراسان

باتفاق اولیای دولت و شاهزاده محمد تیمور 

اسکندر قلم، که مالک هفت اقلیم سخنوریست از چشمۀ حیوان مداد سیه فام چنین بر ولایت خراسان بیان نگارش میدهد که: هر گاه عالیجاه سکندر برنس صاحب بهادر از کابل مراجعت نموده، داخل لودیانه گردید، تمام صورت حال خراسان به پیشگاه اولیای دولت، از اتفاق امرای خراسان بیان و گذارش نمود، و در فکر تجهیز سامان و لشکر بنا بر تسخیر ولایت خراسان ساعی شدند.

چنانچه بتاریخ سوم ماه نومبر سنه هژده صد و سی و نه [۱۸۳۹] عیسوی مطابق بیست و پنجم ماه شعبان سنه یکهزار و دو صد و پنجاه و پنج (۱۲۵۵] هجری مقدسه، افواج سرکار انگلیسه بهادر، از شاه جهان آباد برامده. هر گاه قطع ثلاث منزل نمودند، از قضای تقدیر رب قدیر، لشکر بیماری هیضه و طاعون، بر حصار وجود افواج عساکر انگلیسه بهادر هجوم و استیلا آورده. چنانچه پانصد نفر از افواج مذکور، درین لطمه طعمۀ کام نهنگ اجل گردیدند. مابقی افواج از ترکتاز لشکر ازوبک طاعون رهائی یافته، سالما داخل فیروز پور شدند، که درین اثنا لارد اکلند(۱) بهادر شانزده رجمنت (۲) و دیگر هفتم گورها سرخ پوش، و سوم رساله ترک سواران از گوره و از دویم رساله کالی(۳)، و دیگر سوم رساله (۴) از بیست و دویم پلتن و ششم توپخانه، و دیگر چهارم رساله سکندر صاحب بهادر معه سپه سالار کماندر چیف جنرال فین(۵) صاحب بهادر در مقان

------------------------------------------------------------------------- 

(۱)رک : تعلیق نمبر ۳۴

(۲)در انگلیسی یک گروه نظامیان مسلح و مجهز است. ک : رجمت 

(۳)گوره باصطلاح هند لشکریان انکلیسی را گویند یعنی سرخ و کالا یعنی سیاه لشکریان هندی را میگفتند.

(۴)رساله اصطلاحا بمعنی دستۀ سواران مجهز و مسلح نطامی است.

(۵)ک:ج: جنرال بستین صاحب [؟] الف: جبرنیل پستن صاحب [؟] ولی درینوقت سپه سالار کل هند جنرال فین بود، که امور لشکر کشی افغانستان را بر عهد داشت و بعد از ان قیادت لشکر اندس که بر افغانستان را بر عهده داشت و بعد از ان قیادت لشکر کماندر انچیف سپرده شده بود. رک تعلیق نمبر ۳۴. مؤلف درینجا اشتباه کرده زیرا کپتن پوستین  در سال ۱۸۴۱ ع شکارپور را دیده بودف که گزتیر سهکر ص ۵۲ راجع به شکارپور شرحی را ازو نقل میکند شاید پوسیتن مذکور یکی از منصب داران فرعی انگلیس در شکارپور بود، که مولف اورا سپه سالار شمرده است.

اما یک نفر کاپتین که نام وی پتیسن بود نیز درین قشون کشی حضور داشت، که موهن لال از کویته بمعیت سر الکسندر برنس و مستر سمپسن و همین پتیسن بدربار قلات رفته بود وی به قوای نیزه دار نمبر ۱۶ تعلیق داشت.

[-حیات امیر ۲-۱۸۷]

(بقیه بر آخر صفحه ۳۶۷) 

فیروزپور رونق افزای شدند. در این ضمن مهاراجه رنجیت سنگهـ 

---------------------------------------------------------------------- 

(سلسله پاورقی صفحه ۳۶۶)

شاید مولف را با نام این شخص خلط و اشتباه روی داده باشد.

چنین بنظر می آید که ماخذ این فصول کتابسیت بنام تاریخ افغانستان، که بزبان اردو ازطرف میر اشرف علی بانی مجمع الاخبار ترتیب و در سنه ۱۲۶۱هـ ۱۸۴۵ع در بمبئی طبع شده. نویسندۀ یک حصه این کتاب سید فدا حسین عرف نبی بخش سنه ۱۸۳۹با لشکر اندس همراه بود، و در تمام این لشکر کشی از فیروز پور تا سندهـ و کابل شرکت داشت و مشاهدات خود را نوشته و در دهلی بعد از سال ۱۸۴۲ طبع کرده بود. میر اشرف علی عین نوشتهای فدا حسین را گرفته و بران دوباره جنگهای وزیر اکبر خان از روی یک ترجمه اردوی تاریخ منظوم افغانستان [غالیا ظفر نامه ابو القاسم دهلوی ] که شیخ ذوالفار الدین سجونپوری باردو کرده بودف و هم از روی اطلاعات جراید ایزداتی نموده، و تاریخ افغانستان را با احوال سندهـ در ۳۴۰ صفحه متوسط چاپ کرد.

امکان داردف که همین کتاب طبع ۱۸۴۵ ع یا خود کتاب فدا حسین حین نوشتن نوای معارک در دست عطا محمد بود، حوادث و اسمای رجال و غیره درین کتاب مطابق تاریخ افغانستان سابق االذکر است، که همین نام سپه سالار هند هم بصورت ممسوخ پسین یا لپتین در ص ۶ همین کتاب طبع شده. 

اما کلمه کماندر و کماندر ان چیف انگلیسی درین کتاب در 

(بقیه برآخر ۳۶۸)

و الی لاهور و صاحیزاده کهرک سنگه معه سی هزر فوج شایسته و بایسته مسلح و مکمل خوش اسپان خیزان و دوان برای گلزار ملاقات لارد صاحب بهادر لب دریا امده، لنگر انداز آرام شدند.

وقتیکه صاحبان عالیشان و اولیای دولت، در اضلاع بهاولپور رسیدند، والی بهاولپور اولا راه سرک خوب صاف تیار ساخته، که آن سر زمین از خس و خاشاک فتنه و فساد سارقین و غارتگران پاک ساخته بود. و دویما سامان از قسم غله هر اجناس و آرد [خشکه] هزار ها خروار و شکر سفید وقند سیاه و روغن زرد و برنج و بزها و گوسفندان و تخم مرغ و مرغان و غیره هزار ها موجود و مهیا کرده بود که از تحریر خارج است.

فی الحقیقه این چنین جسر نه افلاطون بسته و نه ارسطو عجب کار نمایان کار کرده بودند، که عقل افلاطون منشان، از دیدن ان حیران و فهم ارسطو طبعان از مشاهدۀ صنعت آن سرگردان (۳)! سوماک صاحبان عالیشان را ارادل تسخیر قلعه (۴) بهکر ملحوظ خاطر بود. و امیران خیر پور از شعبده بازی فلک نیرنگ باز غافل بودند که در پس پرده چه لعبت بازی(۵)  است و عالیجاه لیچ صاحب بهادر در شکارپور، جمع اوری 

----------------------------------------------------------------- 

(۱)بجای کلمه بمبئی در ک نقاط گذاشته اند.

(۲)ک : و اطراف از پی شمار سبب [؟]

(۳)این لشکر که بمناسبت گذشتن بر پل دریای سندهـ به " لشکر اندس" شهرت یافتهف بتاریخ ۱۰ دسمبر ۱۸۳۸ع از فیروز پور حرکت کرد.

(۴)الف: قلعل نو بهکر.

(۵) ک: در پس پرده در چه لعبت بازیست. الف: در پس پرده چه بازیست.

سرسات و سامان ساختن کجاوها و صندوقها و غیره می پرداخت. و برای نزول افواج عساکر، بیرون دروازۀ هزاری و هاتی (۱) شکارپور طرف مشرقف متصل ناله رایس واه (۲) جنگل شگافیها کنانیده در عرصه دو کروه میدان صاف مثل کف دست ساختند و مبلغان زر مانند بارش باران می باریدند هر که اینچنین زر افشانی میدید محو حیرت میشدند.

بعد از مدت معدوده (۳) اولیای دولت و عالیجاه ولیم مکناتن (۴) صاحب بهادرف معۀ افواج و توپخانه در حدود امیران خیر پور تشریف فرما شدند. عالیجاه میر زنگی خان و فتح محمد خان غوری از امیران خیرپور برای استقبال اولیای دولت و صاحب ممدوح معۀ تحایف (۵) نفیسه استیلام اولیای  دولتف بملاقات ولیم مکاتن صاحب بهادر مشرف و مسرور گردیده، 

------------------------------------------------------------------------ 

(۱)ک: هزاری دهاتی [؟] . الف: مانند متن. شهر شکاپور هشت دروازه داشت، از جملۀ ان دروازه هزاری و دروازه هاتهی مشهور بودند[-گزتیر سندهـ۷۹۱].

(۲)ک،ج: ناله بس واه [؟] الف: ناله ریس واه. شهر شکارپور از دریای سند دو نهر بزرگ دارد، که در جنوب ان نهر چوتا بیگاری و در شمال ان رایس واه جاریست [-گزتیر سندهـ۷۸۷] 

(۳)الف: معهوده.

(۴)الف: مکناش [؟] . ولی مکناتن صحیح است [رک : تعلیق ۳۵].

(۵)ک تحالف [؟].

(۶)الف: غالی .   (۷)ک : تشریف . الف: تشرف.

و تحایف نفیسه نظر گذار نمودند، و در بجا آوری خدمات حاضر بودند. تا انکه اولیای دولت و صاحب ممدوح معۀ افواج از گذر سعید پور (۱) عبور دریا نموده، بتاریخ هفتم ماه ذیقعده (۲) سنه یک هزار و دو صد و پنجا و پنج(۱۲۵۵) هجری (۳)ف رونق افزای شکارپور گردیدند.

و سپه سالار کماندر چیف بهادر و غیره صاحبان واقعه لوهری بر لب دریا، منزل انداز بود، و تماشای امواج نشاط دریا می نمودند. و عالیجاه میر رستم خان والی خیرپور، در مکان ببرلوی که از لوهری فاصلۀ چهار کروه داردف معۀ لشکر بلوچان جلادت  نشان منزل انداز بود. از انجا که لفتنت لارد صاحب بهادر، که دانای زمانه، و در جلادت وبهادری یگانه بود، معه دو کس سرداران و پنجا سوار جرار جانب میر موصوف تشریف فرما گردیدهف علی الصباح میر ممدوح را از خواب غفلت بیدار ساخته، و آب سرد محبت را بر چشمان خمار آلودۀ او زده، هوشیاری نمودند، و از چرب زبانی روغن بلسان (۴) بر سراپای اعضای میر موصوف مالیده، اورا بهمراه خود گرفته، داخل لشکر فوج خود گردید.

کماندر چیف صاحب بهادرف بوقت سحر، تمام فوج را مسلح و مکمل ساخته و مانند قواعد صف بسته ایستاده کرده بود. و بعد از شمع افروزی ملاقات خلوتکدۀ میر میر صاحب ممدوح

---------------------------------------------------------- 

(۱)ب:سید پور .     (۲)درگ واقعات " شهر ذیحجه است.

(۳)بک ۱۲۵۴[؟]

(۴)کک روغن لسان.

را بانوار سخنان شیرین و رنگین منور و مسرور ساخته، بمیر موصوف فرمود: که فوج دریا موج را ملاحظه فرمایند، که چه امواج میزند!

تا مدت یکپاس بازار صحبت ما بین خود گرم نموده، بعده میر مذکور را سالما در لشکر خودش رسانیدند، و انچه که جواهر استعدادش بود، صاحبان ممدوح همه را دریافت نمودند، و در میزان دانش خود سنجیدند. بعد از دو پاس صاحبان لقمان حکمت و افلاطون صفت قلعۀ بهکر را خالی از لشکر امیران دیده، تسخیر بران کشاده و دو ضرب توپ و چهار کشتیبان (۱) برکشتی ها راکب نمودهف مامور قلعۀ مذکور نمودند، که از دریا عبور کرده، داخل قلعۀ بهکر شدند. و علم و نشانها بر برجهای قلعه منصوب نموده، طنبور سرور فتح و فیروزی در نوا اوردندف و قلعه را محل (۲) خواند و سامان مقرر نمودند.

امیران خیرپور در صورت گرفتن قلعۀ بهکر صورت مایوسی و ملال در آئینه خاطر  خود دیدهف چون قلعی (۳)در پیچ و تاب امده، لیکن بجز سوختن و ساختن دیگر چارۀ کار خود ندید. 

امیران خیرپور در صورت گرفتن قلعه بهکر صورت مایوسی و ملال در آئینه خاطر خود دیده چون قلعی در پیچ و تاب آمده لیکن بجز سوختن و ساختن و دیگر چارۀ کار خود ندید. و صاحبان فرنگ (۴) از روی کمال دانش افلاطونی، زود غبار مایوسی میر صاحب  ممدوح بعطای یک لک روپیه بع عالیجاه 

--------------------------------------------------------------- 

(۱)الف:کتان[؟]

(۲)در ک بجای این کلمه نقاط گذاشته اند.

(۳)الف: قلعه.

(۴)الف: فرهنگ.

فتح محمد خان غوری وزیر میر رستم خان از مرآت خاطر بر طرف نمودند، و بسبب مهم خراسان بدلجوئی میر ممدوح پرداخته و از خود راضی و رضامند نمودند.(۱).

-----------------------------------------------------------------------------------  

(۱)محمد حسین هروی در دفتر سوم "واقعات شاه شجاع" می نویسدکه : میران سند در اوایل این وقایع، خیال مقابله داشتندف ولی چون دیدند که عساکر انگلیسی از بر و بحر بر سندهـ فرود امده اند ناچار که عساکر انگلیسی از بر و بحر بر سندهـ فرود امده اند، ناچار به صلح و آشتی پرداختند و ۲۸ لک روپیه نقد را دادند.

قوماندان افواج انگلیسی ۱۵ لک روپیه انرا به رنجیت سنگهـ رسانیده و سیزده لک را بشا شجاع سپردند(واقعات ۱۱۴] اما فدا حسین گوید \ص۱۲] که در همین اوقات در جراید نوشته شد، که امیر حیدر آباد ۲۲ لک روپیه را گرفته و به انگلیسی راه داد.