حال خوف
سالک هر چه بیشتر بخدا عارف شود ترسش از خدا بیشتر خواهد بود زیرا خوف متولد از معرفت است و خوش را سه درجه است :
اول خوف عام از ستوت خداوند می ترسند نه از روی معرفت صحیح و مشابه به خوف کودکان می باشد .
دوم خوف ممدوح و پسندیده ف خوف معتدل است که هم از معاصی باز میدارد و هم بر طاعت تحریص میکند .
سوم خوفی معدل رجاء باشد زیرا خوف اساسا کمال محسوب نیست زیرا عارف کامل از خوف و رجاءبی نیاز است زیرا خوف و رجاء شان کسیست که از پایان کار بیخبر است در حالیکه عارف از راه و رسم منزلها باخبر است و از خوف و رجا فراغت دارد .
هست زاهد را غم پایان کار تا چه باشد بال او روز شمار
عارفان ز آغاز گشته هوشمند از غم و احوال آخر فارغند
بود عارف را غم خوف و رجا سابقه دانش خورد ان هر دو را
دید که سابق زراعت کرد جاش او نمیداند چه اید بود جاش
عارف است و باز رست از خوف و بیم های هوی را کرد تیغ حق دونیم
بود او را بیم و امید از خدا خوف فانی شد عیان شد ان جا
خوف طی شد جملگی اُمید شد نور گشت و تابع خورشید شد *۲۵۸