اوضاع سند وولایات جانب شرقی افغانستان در اوایل عصر عباسیان
در قسمت چهارم فصل سوم اوضاع ولایت سندر در تحت ادارۀ گماشتگان بو مسلم شرح دادیم, که وی موسی بن کعب را بران سرزمین والی گردانیده بود، و مشار الیه در سنه ۱۴۰ عازم بغدا گردید، و در ۱۴۱ هـ در انجا بمرد ۱ و حکمرانی سند به پسر نالایقش عینیه بن موسی باز ماند ، چون وی لیاقتی نداشتی ، بین قبایل عربی خانه جنگی آغاز شد ، و فتنه های عظیم برپا گردید، تاکه منصور خلیفه عباسی یکی از سرداران معروف خود عمر بن حفص مشهور به هزار مرد را با عقبه بن مسلم به سند فرستاد ، و چون قوای ایشان در سنه ۱۴۲ هـ به سند رسیدند، عیینه در خود تاب مقاومت ندید و از منصوره گریخت تا که در رخج (قندهار کنونی ) کشته شد۲
هزار مرد چندین سال در سند اقی ماند ۳ و درینوقت عبدالله اشتر علوی یکی از افراد خاندان ابوطالب که در مقابل عباساین مدعی خلافت اسلامی بودند از بصره به سند گریخت ، و هزار مرد اورا به پیش یکی از راجگان مزر های سند که دوستدار آل نبوی بود فرستا، و از همین هنگام اساس حرکت شیعیان آل ابو طالب در سند گذاشته شد. ۴
۱-طبری۶/۱۵۲ و الکامل ۵/۳۸۷
۲-تاریخ یعقوبی ۲/۳۷۳
۳-در تاریخ یعقوبی دوسال و در ابن اثیر تا ۱۵۱ هـ است.
۴-ابن اثیر ۵/۲۸۱
در سنه (۱۵۱هـ) هزار مرد از حکمرانی سند به افریقا گماشته و بجای او هشام بن عمر و تغلبی به منصورۀ سند آمد، تاریشۀ نفوذ علویان و عبدالله را ازین سرزمین برکند ، و او در همین سال سفیسح برادر خود را فرستاد، تا عبدالله اشتر را در یکی از شکار گاهها سند یافته و در جنگی اورا بکشت و چون سرزمین سندرا از طرفداران آل ابو طالب پاک کرد، دستۀ کشتی های جنگی را در مهران (دریای سند) تعبیه نمود، و لشکر بحری را بقیادت عمر وبن جمل بسوی نارند(ساحل غربی گجرات) فرستاد، و خودش به مرزهای هند توجه کرد، و قندابیل ( گنداوه کنونی ) و ملتان را تا کشمیر بدست آورد، و برادرش بسطام بن عمرورا بر منصوره حاکم گماشت. چون هشام به ملتان رسید تا کشمیر بدست آورد، و برادرش بسطان بن عمرورا بر منصوره حاکم گماشت چون هشام به ملتان رسید و آن شهر را بعد از جنگی گرفت کشتی هارا بطرف شمال در دریای سند سوق داد، و به شهر قند هار (ویهند) مقابل اتک کنونی رسید، آن شهر را بکشود و معبد بد (بودا) را بر انداخت و بجای آن مزگتی را بنافرمود، در عهد او بلاد سند آبادان شدند، و مردم اورا دوست داشتند و ادارۀ امور را به نحو حسن انجام دادف و مرزها را نگهبانی نمود۲ تاکه در سنه (۱۵۶هـ) خلیفه منصور ولایت کرمان را هم در تحت ادارۀ او در اورده بود ۳
هشام در سنه (۱۵۷هـ) باهدایای بی نظیر سند بحضور منصور رسید، و بعد از کمی در عراق بمرد، و بجایش معبد بن خلیل تمیمی که مردی نیکو کار بود، برسند والی شد۴ وچون در سال (۱۵۸هـ۹ منصور بمرد، والمهدی پسرش خلیفه شدف معبد در سند بود، ولی وی در سنه (۱۵۹هـ) از جهان رفت ، و مهدی در عوض او روح بن حاتم مهبلی رابرسند والی گردانید و نامه های بنام رای سند و مهراج فور هند فرستاد و ایشانرا به فرماندبر داری خویش فرا خواند۵ و معلومست که این
۱-ابن اثیر ۵.۲۸۳ وطبری ۲/۲۹۰
۲-فتوح البلدان ۵۴۴و تاریخ الیعقوبی ۲/۳۷۳
۳-ابن اثیر ۶/۵
۴-تاریخ یعقوبی ۲/۳۷۲و طبری ۶/۳۰۲ و الکامل ۶/۵
۵-یعقوبی ۲/۳۹۵
رای وفور در سرزمین های شرقی سواحل دریای سند حکمرانی داشته اند.
بعد از (۱۶۰هـ) از دربار بغداد والیان متعددی به سند مقرر شده اند، ولی درینجا مردم بومی خانه بدوش ز ط (جت) همواره شورش داشته و اوضاع را مغشوش میساختند ، بنابران در (۱۶۴هـ) المهدی غلام خود لیث بن طریف را برای سرکوبی زط فرستاده و در سنه (۱۶۵هـ) از بصره لشکر قوی را به یاوری لیث برسند سوق داد، تا که وی به تصفیه شورش ز ط موفق امد و این مردم به اطرف بپراگندند۱
چون المهدی در سنه (۱۷۰هـ) در گذشت و دورۀ هارون الرشید آغاز یافت، سالم یونسی بجای لیث برسند حاکم شد، ولی درین هنگام خانه جنگی طوایف نزاری حجازی و قحطانی یمنی که همه تازیان نو وارد بودند، در سند جاری بود، به اصلاح آشوب اوضاع مغشوش، والیان متعدد از دربار هارون امدند، که یکی به اصلاح آشوب موفق نشد، و بالاخر در سنه (۱۸۴هـ) داود بن یزید مهلبی که از خاندان حکمرانان قدیم آل مهلب و مردا استوار و نیرومندی بود برسند گماشته آمد. داود تمام شورشیان قبیلوی تازیان را یکی بعددیگر از بین برد و منصوره را بدست آورد وامن کلی را حکمفرما ساخت ، و مخابرات ورفت و آمد و روابط تجارتی و علمی سند را بادر بار استحکام بخشید( که ما در آینده شرح خواهیم داد) داود با موفقیت و حسن اداره تا بیست سال بر سند حکم راند و درین مدت مالیات فراوان را به دربار بغداد از سند می فرستاد، و هنگامیکه در سنه (۲۰۵هـ) بمرد، و پسرش بشر بن داود جانشین او گردید قبول کرد، که سالی الف الف (یک ملیون ) درهم را به دربار مامون بفرستد۲
وقایع ما بعد سند بدوره یی تعلق دارد که طاهریان در خراسان استقلال می یابند، و بنابرین بقیۀ حوادث سند را در جلد دوم کتاب به نوبت خود شرح خواهیم داد.
۱-یعقوبی ۲/۳۹۸
۲-طبری۷/۱۵۹و الکامل ۶/۱۴۹