السادس سلطان جلال الدین محمد ایل ارسلان
که او را سلطان شاه گفتندی، پادشاه جلد و تا زنده بود، چون نوبت تخت خوارزم به برادرش رسید، میان او و برادر او مکاوحت ظاهر شد، از خوارزم بطرف خراسان آمد، و از خراسان بطرف غور آمد، و بخدمت سلطان غیاث¬ الدین محمد سام پیوست، سلطان غیاث¬ الدین و ملوک غور او را اعزاز کردند و میان سلطان تکش و سلطان غور عهد مستحکم بود، و بعضی از خراسان تعلق با مراء غز گرفته بود، و بعضی به بندگان سنجری ، و بعضی بحضرت فیروز کوه و بامیان . و با برادرش مصاف شد، سلطان شاه از غور مدد التماس نمود تا خراسان از برادرش و امراء غز مستخلص کند و بجهت او خالی کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ( ۱ ) در ترجمه راورتی مستغاث مکرر نیست . ( ۲ ) اصل و پ : منهاج سراج . راورتی : سراج الدین منهاج، که صحیح همین است ، زیرا منهاج سراج نام خود مولف است. ( ۳ ) اصل: سلطان علی الدین . ( ۴ ) پ : محمد ندارد ، راورتی : محمد بن ایل ارسلان.
خوارزمشاهیان طبقه(۱۶) (۳۰۲ )
ابن الخطیب بفیروز کوه آمد، و روز جمعه خطبه کرد، و در اثنا ء خطبه این لفظ بگفت، در حضور سلطان غیاث الدین محمد سام انار الله برهانه که: یا ایها الغیاث المستغاث ، المستغاث ( ۱ ) من التکش الطاغی الباغی. و در وقت بازگشتن ابن الخطیب، پدر این داعی مولانا سراج منهاج ( ۲ ) رحمة الله علیه در حدود مکران وفات یافت، و در ان معنی از حضرت خلافت ناصر لدین الله فرمانی رسید که : و اما السراج المنهاج فقد وقع فی الطریق اجره علی الله و رحمة الله علیهم اجمعین
سلطان تکش را با خطا عهد مستحکم بود، و ثقات چنین روایت کرده اند: که پسر خود سلطان علاء الدین محمد ( ۳ ) را وصیت کرده بود : که زینهار با کفار خطا خصومت نکنی ! که اسلام در سر کار تو شود ، همچنان شد : که آن پادشاه عادل گفته بود، و از وی درین معنی چنین روایت کنند که گفت: قیامت دو خواهد بود، یکی آن وقت که خدای تعالی وعده کرده است، دوم آن وقت که من از دنیا نقل کنم، بسبب فتنه کفار. سلطان تکش سالها ملک راند و در گذشت، و السلام.