سپهبد نریمان
چو از شهر جز خاک چیزی نماند
نریمان دگر روز لشکر براند
به بتخانه بود فغفور چین
نهاده سر از پیش بت بر چین
فولکلور عمر ضحاک هزار سال را تخمین میزند - فریدون و گرفتن مجدد تخت و تاج پیشدادیان بلخی - "آمل" در یکصد و بیست میلی شهر مرو ، سر راه عمومی خراسان "آمل" خراسان غیر از "آمل" بحیرہ خزر - نامه فریدون به سیستان برای گرشاسب و نریمان = رسیدن گرشاسب و نریمان در ظرف یکهفته از "آمل" بطرف شبرغان و بلخ بامی شه نیمروز - سپاه زابل - درفش با "پرند" یعنی تصویر شیر - پنجا هزار سوار و چهل هزار پیاده - از ماوراء النهر بسوی توران زمین ، چاچ ، ختن ، ختلان ، سمرقندوسینجاب گرشاسب و نریمان با نامه نزد خانان توران - خواستن باج و خراج - هم نوائی خاقان با گرشاسب - پرچم بنفش با "پرند" شیر بدست نریمان - زابل زبان - جنگ گرشاسب با فغفور چین - کشته شدن "جرماس" و (قلا) از طرف چین - جنگ با سالاران چین = آمدن فغفور به جنگ نریمان کشته شدن پسر فغفور - گرفتن شهر "فغنشور" ویرانی شهر "جندان" پایتخت فغفور چین - آماده شدن شخص فغفور به جنگ - قبول شدن باج و خراج - مراجعت فاتحانه گرشاسب و نریمان بجانب آریانا .
همان سال ضحاک را روزگار
دژم گشت و شد سال عمرش هزار
بیامد فریدون به شاهنشهی
وزان مارفش کرد گیتی تهی
چو در ترج شاهین شد از خوشه مهر
نشست او بشاهی سر ماه مهر
نشستنگه (آمل) گزید از جهان
بهر کشور انگیخت کار آگهان
بر آرایش مهرگان جشن ساخت
بشاهی سر از چرخ مه بر فراخت
در سواحل چپ جیحون تقریباً درصد و بیست میلی شمال شرقی "مرو" در جائیکه شاهزاده خراسان از راه جیحون بسمت بخارا و ماوراء النهر میگذشت ، شهر (آمل) وقوع داشت . در زمان یاقوت "آمل" را امویه نیز میگفتند و احتمال میرود که اسم "رود آمو"
ازین جا نشئت کرده باشد . "آمل" در قرون وسطی معروف به "آمویه" بود .
هکذا بنام (آمل) شهر در کناره های سواحل شرقی بحیرهٔ "خزر" وجود داشت که کشتار گاه اسیران سیاسی دولت پارس محسوب میشد :
فرستاد مرکاوه را کینه خواه
بخاور زمین با درفش سیاه
دگر نامه ای ساخت زی سیستان
به نزد سپهدار گیتی ستان
ز فرخ فریدون شه کامگار
گزین کیان بنده کردگار
به گرشاب کین جوی کشور گشای
جهان پهلوان گرد ز اول خدای
فریدون چون ضحاک را بر انداخت و خود شبر تخت نیاکان نشست نامه ای به گرشاسب نوشت که با نریمان یکجا بیاید که وظیفه جدیدی برای شان سپرده خواهد شد .
مزن جز بره دم بر آرای کار
بیا و نریمان یل را بیار
بنور و زو دل ده سپاه مرا
بیارای بر چرخ گاه مرا
که باید تر شد همی سوی چین
چو کاوه شد او سوی خاور زمین
همه ره همی راند و که می برید
بیک هفته نزد سپهبد رسید
سپهدار کشور چو نامه بخواند
بر آن نامه زرو گهر بر فشاند
مکن بر در بندگی بند سست
که فرمان شاه این رسید از نخست
به لشکر بپیمای توران زمین
ستان باژ خاقان و فغفور چین
بدو داد منشور شاهان همه
که باشند پیشش بفرمان همه