138

بار گاه اختران و در بار سلطان

از کتاب: سرود خون

ابوریحان و محمود غزنوی 


خسرو گشور گشای شیر گیر

بت شکن محمود سلطان کبیر 

داشت بز می شام، در هندوستان 

از حکیمان شاعران روشندلان

دید هر سو شیخ بوریحان نبود 

صاحب فکر فلک جولان نبود

داد فرمان تابیارندش ببار 

بر نشانندش ببزم افتخار 

بند گان در جستجو پرداختند 

جایگاه شیخ را نشناختند

در سراغ شیخ در صحرا شدند

در مقام کار وی آنجاشدند

یافتندش چار زانو برزمین

هر دو چشمش خیره بر چرخ برین

پیش دست وی کتاب و خامه ئی

کهنه تقویمی نگارین نامه ئی

بر زمین خطها کشیده بی شمار 

شکل های بریمین وبریسار 

رمزهای مبهمی پیچیده ئی 

خط خطی بردور هم گردیده ئی 

گه به پهنای فلک در جستجو

گه بخود گردیده گرم گفتوگو

شیخ را گفتند سلطان جهان

شاه فاتح خسرو گیتی ستان

داده فرمان تا بدر گاهت بریم

در شبستان شهنشاهت بریم

گفت: گویید از کمینه خاکسار 

نزد سلطان بزرگ تاجدار 

هست امشب در رواق آسمان

رنگ دیگر جلوه آرا اختران

کوکب نومی نماید در نظر 

از مدار سابق اندک دور تر 

آنچنان محوم درین فروجلال 

کاین جهان ناید مرااندر خیال 

پس چسان آید بیاد من چسان

بزم سلطان پیش بزم آسمان