دروازه چرمگران، ارگ، خاکریز ارگ قلعه
چاه های خس پوش
تزک بابر اولین اثریست که در سال ۹۱۰ هجری قمری یعنی ۴۶۵ سال قبل ما را به برخی از جزئیات بالاحصار آشنا میسازد همانطور که در صفحات قبل دیدیم، ۱۴۲ سال قبل از بابر امیر حسین و تیمور لنگ هم بالاحصار را در محاصره افگندند ولی متاسفانه مأخذ از دادن جزئیات در آن وقت ساکت بود. کلمه "قلعه" البته در مأخذ اسلامی قرن چهار هجری هم آمده و از آن تذکر دادیم. کلمه "ارگ" بار اول جلب نظر میکند از دروازههای بالاحصار هم بار اول به یکی از آن ها بنام "دروازه چرمگران" بر میخوریم "خاکریز ارگ" هم بار اول موضوع خندق دور بالاحصار را بمیان می آورد "چاهای خس پوش" جزء تعبیه های جنگی است که مقیم ارغون و دفاع کنندگان حصار در نقشه های تدافعی خویش به حفر آنها اقدام کرده و قراریکه در ذیل دیده میشود بعضی از امرای بابر در آن سرنگون شدند. برای اینکه از اصل مأخذ بسیار حاشیه نرفته باشیم، اینک آنچه خود بابر در ین مورد نوشته از روی ترجمه بابر نامه موسوم به "تزک بابری" (۳۰) نقل میکنیم :
"... در آن محل جوانان شوخی کرده تا دروازه چرمگران تاختند. اندک مردمی که برآمده بودند، به جنگ ایستاده نتوانسته گریخته در میان قلعه درآمدند. در خاکریز ارگ در پهلوی بلندی از مردم کابل بسیار به تفرج برآمده بودند. همینکه گریختند گرد بسیاری شد و از بالای بلندی افتادند در میان دروازه و پل بر بالای پشته بلندی و از میان راه زمین را ،کافته کوه ،ساخته خس پوش کرده بودند. سلطان قلی چناق و بعضی جوانان در وقت تاختن افتادند از طرف برانغار یک دو جوانی با چندی که از میان (کوچه باغ) برآمده بودند یک دو شمشیر با هم انداخته، رد و بدل کردند چون به جنگ فرمان نبود بهمین مقدار برگشتند. مردم قلعه بسیار ترسیده دلگیر آمدند مقیم امرا را در میان انداخته به بندگی آمدن و کابل سپردن را اختیار نموده به توسط باقی بیگ چغانیانی آمده، ملازمت نموده، ما هم در مقام عنایت شفقت شده، دغدغه و توهم را از خاطرش رفع کردیم. مقرر شد که فردای آن با تمام نوکر و سوار و مال و مهمات خود برآمده، قلعه را بسپارد. مردم که به خسرو شاه متعلق بودند، مردمی بودند که به بی سری و دست اندازی اموخته بودند بجهت برآوردن کوچ مقیم جهانگیر میرزا و ناصر میرزا امرای کلان و انچکیان را تعین کردیم که مقیم را با مردم که تعلق به مقیم اند، با مال و مهمات ایشان از کابل برارند و از برای مقیم در تیبه یورت مقرر کردیم. صباح آن میرزایان و امرا به دروازه رفته هجوم و غوغای خلایق را بسیار دیده، به من کس فرستادند که تا شما نیائید، این مردم را کسی منع نمی تواند کرد. آخر خود ساز شدم. چهار پنج کس را به تیر زده یک دو کس را پاره فرمودم. غوغا کردن پست شد. مقیم با متعلقان خود سالم و سلامت رفته در تیبه فرود آمدند. در اواخر ماه ربیع الآخر الله تعالى (ج) بفضل و کرم خود کابل و غزنی و ولایت اورا بی جنگ و جدال میسر و مسخر کرد"(۳۱)
دروازه چرمگران اولین دروازه بالاحصار که در تزک بابری ذکر شده، دروازه ئی بوده در سمت مشرقی بالاحصار و این مطلب در جای دیگر در موقعی که بابر از شهر کابل سخن میراند واضح تثبیت .میشود زیرا میگوید : "شرقی اولانگ سیاه سنگ است در میان دروازه چرمگران و این اولانگ واسطه گورخانه قتلق قدم است." موقعیت سیاه سنگ در حصص شرقی بالاحصار واضح است. دروازه چرمگران حتماً همان دروازه شرقی بالاحصار بوده که بعد ها بنام دروازه شاه شهید شهرت یافته است. گورخانه قتلق قدم عبارت از گورستانی بوده که بدور زیارت شاه شهید افتاده است پلی که در پارچه فوق الذکر تزک ذکر شده پلی بوده که بعد ها بنام (پل مستان) شهرت پیدا کرده است، زیرا پیش روی دروازه چرمگران یعنی دروازه شاه شهید قرار داشت. خس پوشک هائی که به امر مقیم ساخته شده بود در زمینهای سمت شرقی خارج بالاحصار بین دروازه و پل مذکور وقوع داشت و حین یورش بعضی از امرای بابری منجمله سلطان قلی چناق در آن سرنگون گردید (کوچه باغ) را پیشتر شرح دادیم، زمین های پیش روی دهمزنگ و معبر دهمزنگ که شکل کوچه دارد، شامل آن بود.
روزهای اخیر ربیع الاول سال ۹۱۰ هجری قمری
خروج مقیم ارغون از بالاحصار و رفتن او به تیبه
فتح بالاحصار به دست بابر
روزهای اخیر ربیع الاول سال ۹۱۰ هجری قمری است نزدیکی زمستان هوای کابل را سرد ساخته ولی باز هم با برآمدن افتاب هوا گرم میشود. مقیم ارغون که در ۹۰۸ از بی کفایتی و صغرسن عبد الرزاق میرزا پسر الغ بیگ استفاده کرده و بالاحصار را با امارت کابل اشغال کرده است هنوز دو سال را پوره نکرده و وضعیت او متزلزل .است زیرا عبدالرزاق میرزا در لغمان مترصد احراز مجدد مقام و موقعیت خود است و مردم کابل و اطراف هم او را هنوز به درستی نشناخته اند. مقیم انتظار داشت که کمکی از بیرون بالاحصار و از دورتر ها به او خواهد رسید و به بهانه مذاکرات چند روز حمله آخری بابر را به تعویق انداخت. ولی بلاخره امید او به سنگ خورد و تسلیم شد در داخل و خارج بالاحصار هیاهو و غوغای بزرگی بلند است. غوغای داخل اضطراب انگیز است از بیقراری و تشویش و ترس جان مقیم ارغون و خانواده و امرا و طرفداران او که در محاصره افتده اند حکایت میکند غوغای خارج معرف هیجان و جوش حمله و شوق گرفتن قلعه و ارگ است.
تعداد همراهان بابر که حین عبور از آمو دریا از دوصدوسه نفر تجاوز نمی کرد، زیاد شده چندین نفر از همراهان قدیم و رفقای سابق او در شمال هندوکش به او پیوست شده اند. تسلیم خسرو شاه و دسته معیتی او به این تعداد افزوده است. اسیر شدن (شیرکه) در حوالی گلبهار و تسلیم شدن جمعیت او رقم دیگری به همراهان بابر افزوده است مردم کابل برای سیر و تماشا به تعداد زیاد به دور دیوارهای بالاحصار گرد آمدهاند مقیم آماده برآمدن از بالاحصار است و چون موافقه شده است که با خانواده و همراهان و مال و اسباب خارج شود بار و بونه زیاد در داخل بالاحصار، عقب دروازه چرمگران جمع شده ولی دروازه هنوز مسدود است. در آغاز کار خود بابر شخصاً حاضر نشد که تسلیم شدن حریف را ببیند. چون میدانست که نفر خسرو شاه که تازه تسلیم شده اند به چور و چپاول عادت دارند، فلهذا از احتیاط کار گرفته برادرانش جهانگیر و ناصر میرزا را تعیین نمود تا حین خروج مقیم و تسلیم دادن بالاحصار خارج باشند و از وقوع پیش آمد های ناگوار جلوگیری کنند چنین ترتیب گرفته شده بود که مقیم و خانواده او را در (تیبه) برده و موقتاً در آنجا نگهداری کنند با اتخاذ همه ترتیبات لازمه چون موقع موعود فرارسید همهمه و غوغای عظیمی در پیرامون دروازه چرمگران بلند شد و جهانگیر میرزا چون دید که کار به آسانی سر براه نخواهد شد، به خود بابر خبر داد تا شخصاً حاضر شود. او قهراً منجر به کشتن چهار پنج نفر گردید. هرج و مرج، جوش و خروش غوغای طرفین و هنگامه سیر بینان شهر آرام شد و بلاخره دروازه چرمگران باز شد مقیم ارغون با متعلقانش بیرون برآمد. او را به طرف تیبه بردند و بابر با همراهانش داخل بالاحصار کابل گردید. چون در نگارش این اثر همیشه وقت بوقت نوشتههای خویش را با گرفتن متون زینت بخشیده،ایم اینک اینجا چند سطر علامه ابوالفضل علامی را از جلد اول اکبر نامه اتخاذ میکنیم:(۳۲)
"... حضرت گیتی ستانی فردوس مکانی تنسیق ولایت بدخشان فرموده متوجه کابل شدند و دران وقت محمد مقیم پسر ذوالنون ارغون کابل را از عبدالرزاق میرزا ابن الغ بیگ میرزا ابن سلطان ابوسعید میرزا که عم زاده حضرت گیتی ستانی فردوس مکانی میشد گرفته .بود طنطنه نهضت رایت اقبال شنیده متحصن شد و بعد از چند روز امان خواسته با مال و اسباب به قندهار پیش برادر خود شاه بیگ رخصت یافت و کابل در اواخر ربیع الاول سنه ۹۱۰ بدست اولیای دولت ابد پیوند درآمد."
دختر بابر، گلبدن بیگم در رساله کوچک و بسیار موجز و دلچسپ خود چنین میگوید : (۳۳)
"در آن وقت تحکم کابل محمد مقیم پسر ذوالنون ارغون که پدر کلان ناهید بیگم بود، داشت، کابل را بعد از وفات الغ بیگ میرزا از غبدالرزاق میرزا گرفته و آن عبدالرزاق مذکور عموزاده پادشاه بود پادشاه به دولت کابل آمدند ، دوسه روز قلعگی شد و از چند روز بعهد و قول کابل را به بندگان حضرت پادشاه سپرده با مال و اسباب خود به قندهار پیش پدر خود رفت و فتح کابل در اواخر ماه ربیع الثانی ۹۱۰ بوده"
کابل از نظر بابر، قلعه کابل، قلعه شاه کابل
تنگی انورین، تنگی ده یعقوب، جوی ویس اتکه
بابر همان طور که مرد شمشیر ،است صاحب قلم هم میباشد این شهزاده آواره و فاتح تهی دست را مرد متفکر شاعر با قریحه و نویسنده توانا هم میتوان خواند. چند صفحه مختصری که راجع به کابل و موقعیت جغرافیائی و تجارتی آن نوشته، فکر کنجکاو و نظر بصیر او را معرفی میکند این پارچه تزک بابری اولین متنی است که در حدود ۴۶۴ سال قبل معلومات قیمتداری راجع به بالاحصار کابل، نفس شهر و گرد و نواح آن میدهد و بار اول یک سلسله نام جاهائی را متذکر میشود که در مأخذ بعدتر تکرار آمده تا امروز اکثر آن از بین نرفته است. و اینک اصل متن:(۳۴)
گلکنه، کول کلان، چشمه خواجه شمو،
چشمه خواجه خضر، چشمه خواجه روشنائی
خواجه عبدالصمد، گشتگاه مردم کابل
عقابین ارگ کابل، سیه سنگ، سونگ قرغان
اولانگ چالاک، اولانگ کمری، اولانگ دیورن
اولانگ تیبه، اولانگ کوش نادر، باد پروان
کابل تجارت خانه، میوه های کابل، هندوکش
هفت راه، خاواک، طول، بازارک، سراب، بارندی
پروان، هفت بچه، خنجان، کوتل قبچاق
سرخاب، اندراب، شبرتو
"کابل از اقلیم چهارم است در میان معموره واقع شده است، شرقی لمغانات و پرشاور و هشنغر و بعضی از ولایات هند است غربی او کهستانها است که کرنو و غوودران کهستان است شمالی او ولایت قندوز و اندراب است، کوه هندوکش در میان است جنوبی او فرمل و نغر و بنو و افغانستان است. مختصر ولایت است، طولانی افتاده، طول او از مشرق بطرف ،مغرب اطراف و جوانب او تمام کوه است. قلعه او به کوه پیوست است در میان غرب و جنوب غرب قلعه یک پارچه کوه خوردیست در قلعه آن کوه چون شاه کابل عمارت کرده بود، این کوه را شاه کابل میگویند ابتدای این کوه از تنگی انورین است تا تنگی ده یعقوب تمام میشود. گرداگرد او یک فرسنگ بوده باشد. در دامنه این کوه تمام باغات است. در زمان عم من الغ بیگ میرزا ویس اتکه در در دامنه این کوه یک جوی برآورد. باغاتی که درین دامنه است تمام با این جوی معمور است. پایان آب گلکنه نام محله ایست خلوت گوشه هاست بسیار لوندی آنجا کرده شده بود. بطریق مطایبه این بیت خواجه حافظ را تفسیر داده خوانده میشد :"
" ای خوش آنوقت که بی پا و سر ایامی چند
ساکن گلکنه بودیم به بد نامی چند"
"در جانب جنوب قلعه و شرقی شاه کابل یک کول کلانی ،افتاده، گرداگرد او بیک میل شرعی نزدیک میشود و از شاه کابل به کابل رویه سه چشمه خورد برآمده، دوی از آن در نواحی گلکنه است. بر سر یک چشمه خواجه شمو نام مزاریست و چشمه دیگر قدمگاه خواجه خضر است این دو گشتگاه مردم کابل است. یک چشمه دیگر روبروی خواجه عبدالصمد است، خواجه روشنائی میگویند. از شاه کابل یک بینی گاهی جدا شده آمده، عقابین میگویند. از اینها جدا یک کوه خوردی افتاده، ارگ کابل بربالای این کوه است."
" قلعه (۳۵) طرف شمال ارگ است این ارگ غریب مرتفع و خوش هوا جای واقع شده بر یک کول کلان و سه اولانگ دیگر که سیه سنگ سوگ قورغان و چالاک باشد، مشرف است و تمام اینها زیر پایند اولانگ ها در محل(۳۶) سبزی بسیار خوب مینماید در بهار باد شمال هرگز کم نیست باد پروان میگویند. در ارگ بطرف شمال او خانه های دریچه دار بسیار خوش هوا است. ملا محمد طالب معمائی در تعریف کابل یک بیت باسم بدیع الزمان میرزا بسته میخواند:"
"بخور در ارگ کابل میبگردان کاسه پی در پی
که هم کوه است و هم دریا و هم شهر است و هم صحرا"
"هندوستانی غیر هندوستان را خراسان میگوید چنانچه عرب غیر عرب را عجم میگوید. در میان هندوستان و خراسان براه خشکی دو بندر است، یکی کابل و یکی قندهار از فرغانه و ترکستان و سمرف رقند و بخارا و بلخ و حصار و بدخشان کاروان به کابل میآید و از خراسان به قندهار ld آید. در میان خراسان و هندوستان واسطه این ولایت است. سوداگران اگر به خطا و روم روند نهایت همین قدر سود بتوانند کرد. هر سال هفت هشت هزار اسپ بکابل می آید. از جانب هندوستان هم ،پانزده بیست هزار خانه وار(۳۷) کاروان می آید. متاع هندوستان برده و رخت سفید و قند و نبات و شکر و عقاقیر می آرند. بسیاری از سوداگران باشند که به ده سی و ده چهل راضی نباشند. متاع خراسان و عراق و روم و چین در کابل یافت میشود هندوستان خود بندر اوست، گرم سیر و سرد سیر هم نزدیک است. از کابل در یک روز آنچنان جای میتوان رفت که هرگز برف از آنجا بر طرف نمیشود مگر احیاناً تا آنچنان تابستان نیاید که برف نماند. میوه های گرم سیر و سرد سیر در توابع کابل بسیار است و نزدیک است، هوایش بسیار لطیف است. مثل کابل جای با هوا معلوم نیست جای دیگر باشد. در تابستان شب ها بی پوستین خواب نمی توان کرد در زمستان اگر چه برف بسیار می افتد اما سردی او مفرط نیست سمرقند و تبریز اگر به خوش هوائی مشهور اند اما سردی آنها مفرط است. از میوههای سرد سیر در کابل و مواضع کابل انگور و انار و سیب و زردالو و بهی و امرد و شفتالو و آلوبالو و بادام و چارمغز بسیار است. من نهال آلوبالو آورده کاراندم آلوبالوهای خوب شد و هنوز در ترقی بود و میوه های گرم سیر مثل نارنج و ترنج و املوک و نیشکر از لمغانات می آرند. نیشکر را من آورده .کاراندم جلغوزه را از نجراو می،آرند، بسیار می آید، در رواج کابل هم خوب میشود شهد خانه ها هم دارد، بغیر کوهستان غربی از طرف دیگر عسل نمی آید. بهی و آلوی او هم خوب میباشد. بادرنگش هم خوب است. یکنوع انگور میشود که آب انگور میگویند خیلی خوب انگور است. شراب های مست هم میشود و شراب دامن کوه خواجه خان سعید به تندی مشهور است. اگر چه حالا از روی تقلید تعریف کرده میشود."
"لذت می مست داند هوشیاران را چه حظ"
"زراعت او خوب نمیشود زراعت خوبش چهار دی و پنج دی است. خربزه او هم خوب نمی شود اگر تخم خراسان باشد فی الجمله بد نمیشود. در اطراف او چهار اولانگ خوب واقع شده طرف شمال شرق اولانگ سونگ قرغان است بر کابل دو کروه بوده باشد اولانگ خوب است کاه او به اسپ سزاوار است، کمی مگس دارد. طرف شمال غرب اولانگ چالاک است قریب یک کروه از کابل بوده باشد. اولانگ فراخی است اما در گرما مگس او اسپ را تشویش میدهد. غربی او اولانگ دیورن است اگر چه آنجا دو اولانگ است، یکی اولانگ تیبه، اولانگ (کوش نادر) و به این حساب پنج اولانگ در کابل میباشد. هر دو اولانگ از کابل یک فرسخ شرعی باشد، مختصر اولانگ ها است اما کاه او به اسپ بسیار سزاوار است. مگس در او نمی باشد. در اولانگ های کابل برابر این ها اولانگ نمی باشد. شرقی اولانگ سیاه سنگ است. در میان دروازه چرمگران و این اولانگ واسطه گورخانه قتلق قدم است چون در بهار مگس او بسیار میشود، این اولانگ را کم نگاهداشت میکنند به این اولانگ پیوست، اولانگ کمری است. به این اعتبار در گرد کابل شش اولانگ میشود اما چهار اولانگ مشهور است. ولایت کابل مضبوط ولایتیست زود در آمدن غنیم در ین ولایت مشکل است. در میان کابل و بدخشان و بلخ و قندوز واسطه کوه هندوکش افتاده. از ین کوه هفت راه می براید، سه راه در پنجشیرات بلند تر کوتل خاواک است، از این پایان تر طول از آن پایان تر بازارک بهترین این سه کوتل طول است اما راهش اندک درازتر است غالباً از همین جهت طول میگویند راست ترین کوتل ها بازارک است. از راه طول و بازارک در سراب فرود میآیند مردم سراب چون در موضع بارندی (۳۸) دره تمام میشود، کوتل بارندی میگویند. یک دیگر راه پروانست در میان کوه کلان و پروان هفت کوتل دیگر است هفت بچه (۳۹) میگویند از طرف اندراب دو راه آمده در پایان کوتل کلان یکی شده از راه هفت پنج به پروان می آیند. بسیار پر مشقت راه است سر راه دیگر از غوربند است. براه پروان نزدیک تر راه کوتل (ینگی یولی) است به (والیان) و (خنجان) فرود می آید. راه دیگر کوتل قبچاق است و جائی که سرخاب و اندراب یکجا میشود، میرسد. راه خوبی است. راه دیگر کوتل (شبرتو) است در تابستان وقت کلانی آبها از ین کوتل فرود آمده براه بامیان و سایقان میروند و در زمستان براه آب دره میروند. در زمستان تا چهار پنج ماه جمیع راهها بسته میشود. از راه شبرتو از این کوتل گذشته براه آب دره میروند در بهار وقت کلانی آبها از این راه گذشتن مثل زمستان سخت است زیرا بواسطه سیلابی شدن آبها عبور از آن غیر ممکن میشود. بنا برین راه عبور سخت میشود و باید از کوهها گذشت و گذشتن از کوه ها هم سخت و فقط سه یا چهار ماه در خزان که برفها آب میشود و رود خانه ها می نشیند، عبور و مرور میشود دزدان کافر از کوهها و تنگی ها برآمده این دره را میگیرند."
موقعیت بالاحصار کابل و برخی از ممیزات عمرانی و جغرافیائی
پارچه ئی که بالا از ترجمه فارسی تزک بابری اقتباس کردیم، برای معرفی کابل منحیث شهر و ولایت خیلی دلچسپ و مهم است. نظر به موضوع مخصوص این کتاب یعنی بالاحصار در متن فوق یک سلسله معلومات مختصری هست که با تمام اختصار نظر به قدامت خود مغتنم و مفید میباشد و در خور آنست که خصوصی تر از آن صحبت شود اینک نقاطی را که به شناسایی بالاحصار و موقعیت جغرافیائی آن کمک میکند با کمک متن فوق و در حدود معلومات مندرجه آن ذکر میکنم :
قلعه
تزک میگوید : "قلعه او به کوه پیوست است." "قلعه طرف شمال ارگ است." چون بابر "قلعه" و "ارگ" را از هم سوا کرده و موقعیت هر کدام را تصریح نموده، از نوشته های او واضح معلوم میشود که مقصد از قلعه آن حصه حصار است که دورادور خود بار و بروج و دیوارها و خندق داشته و به طرف شمال ارگ منبسط بوده است. بعبارت دیگر قلعه نفس شهر بالاحصار را در بر میگرفت و مانند شهرهای قرون وسطی دورادور خود حصار و استحکام داشت. عیان و بزرگان و یک حصه اهالی در محله های مختلف آن زندگانی میکردندو چون دامنه آن نسبتاً فراخ بود ارگ در حاشیه جنوبی آن روی تپه قرار داشت. گوشه دیگر آن به کوه یعنی در حصه شرقی شیر دروازه به دامنه های جنوبی آن پیوست بود.