معبد شاه بهار کابل
نام شاه بهار در تاریخ اوایل فتوح اسلامی در افغانستان خیلی معروف است . بیهقی در عصر غزنویان از شاه غزنه نام می برد, که همواره سلطان دران لشکر خود راسان میددید.
این نام مرکب است از شاه+بهار , یعنی بهار شاه و پرستش گاه شاه که بنام شاه منسوب و مضاف بوده و یا اینکه معبدی بود که مجسمۀ شاهی را دران می پرستیدند. بهار یا باقیمانده ۲و باشکال و هار= بهار= هار و غیره در آمده و همین کلمه است که در پایان اکثر اسمای بلاد اکنون هم دیده میشود مانند قندهار –ننگرهار- دیگر آریایی هور= (نزدیک تکسیلا)چپر هار- گبلهار – بنیهار (بنیر) که در لهجه های لاهور و دیگر آریایی هور= وور گردیده و بالاخره بور= پورشده ولها وور = لاوهور= لاهورو پرشماور= پرشا وهور ودنبور (آدینه پور بابر –جلال آباد کنونی ) و در سند بم بهو راین لا حقه را دارند.
در ادب فارسی نیز بهاربه مفهوم بتکده موجود بود.
نظامی: بهار دل افروز در بلخ بود *کزو سرخ گل را دهان تلخ بود
فرالاوی: نه همچون رخ خوبت گل بهار * نه چون تو به نیکویی بت بهار
منصور رازی: بهار بتانست و محراب خوبی * بروی دلارام و زلفین دلبر
فرخی: هنگام خزانست و چمن رابد راندر*نو نوزبت زرین هر سوی بهاریست ۴خوارزمی گوید:«البهار بیت اصنام الهند».
این نام تاریخی درکلمات شبیار واقع غزنه وو شیبرکنونی کوه هندوکش باقی مانده و چون پشتو همواره در طرف شرق افغانستان به (رخ) تبدیل میشود, پس همین شیبر مخفلل شاه بهار, خیبر شده که نام درۀ معروفیست بین ننگر هار و پشاور و این نام را از قلعۀ یهودی خیبر عربستان نگرفته اند بلکه نام معروف تاریخی داخلی است.
از معبد شاه بهار کابل دو ذکر در تاریخ اسلامی داریم:
نخست : مورخ و جغرافیانگار عرب احمد یعقوبی در شرح بلاد کابلستان می نگارد:
«درسنه ۱۷۶ ه فصل یحیی بر میکی از طرف خلیفه رشید عباسی بر خراسان والی شد وی لشکر را به قیادت ابراهمی بن جبریل به سر زمین کابل شاه سوق داد, و بآن ملوک طخارستان و دهاقین انجا و حسن شیر بامیانرا هم فرستاد. ایشان شهر غور وند ( غروبند( و درۀ غروبند و سرخود ( سر خبد بامیان ). شاه بهار را فتح کردند که درینجا بتی بود و آنرا می پرستیدند.
ابراهیم آنرا بر انداخت و سوزانید» ۱
اما عبدالحی بن ضحاک گردیزی در شرح ولات خراسان گوید:
«پس هارون الرشید خراسان مر جعفر بن محمد بن الاشعث را داد , و اورا بخراسان فرستاد , و اورا اندر ذی الحجه سنه ست و سبعین و مائه (۱۷۶ ه ) پسر خویش عباس را بکابل فرستاد و شابهار را بکشاد و هر چه خواسته بود انرد شابهار همه غنیمت کرد»۲
این دو سند تاریخی مربوط بیک سال و یک عصر است و فقط در نام فاتح ان اختلافست که آنهم باصل مطلب ما یعنی وجود بتکده شاه بهار در کابلستان صدمه یی نمی رساند و ازان ثابت میشود, که معابد شاه پرستی و یا پرستش گاههای منسوبه به شاهان وجود داشتند.
مخفی نماند : که هیون تسنگ زایر چینی در سنه ۹ ه در سر زمین کاپیسا
شمال کابل از چندین معبد شاهی که بانیان آن شاهان گذشته بوده اند و در عصر هیون تسنگ هر یکی پرستش گاه بودائیان بود ذکر ا دارد و گوید که درین معابد اجزای بدن و جمجمه و موی بودا محفوظ و همواره مورد احترام پادشاهان و مردم بود و حتی در جنوب غرب کاپیسا معبدی را دیده که آنرا املکۀ فرمانروای قدیم ساخته و یک استوپۀ مطلابارتفاع هزار فت داشت , که در ان یک من (دو پاو ) از بقایای بدن بودا اموجود بود و روز پانزده هم هر ماه بوقت شام از استوپۀ مذکور رهالۀ مدور شکوه و جلال (فرۀ ایزدی =سمبول باستانی شاهان باختر) تا صبح می درخشید.
ازین تصریح هیون تسنگ پدید می آید که در کابلستان شاه بهار های متعددی بوده که کابلشاهان در در بنای آن دست داشته اند. و چون درین اوقت آیین مردم کیش بودایی بود , بنابران مقدسات بودایی را در ان حفظ میکردند ولی بودن نشان هالۀ مدور جلال ( فرۀ ایزدی) که سمبول شاهان آریایی نژاد قدیم باختر بود بر یکی ازین معابد میرساند که درین شاه بهار ها , بقایای رسوم باستانی شاهان بخدی زیبا هم حفظ می شد.