شاهنامه سرائی در آریانا و خراسان

از کتاب: تاریخ ادبیات افغانستان ، فصل دوم ، بخش اول

مقدمه :

شعرا عموماً در یک نقطه به مورخین و تاریخ کمک شایان نموده اند و آن عبارت از تذکار نام شاهان وقت در قصیده ها و نشیده های آنهاست. اگر چه در یک دورۀ معین این کار مخصوص شعرای قصیده سرا بود و شاعر در انشای قصیده بیشتر چشم امید به صلت شاه داشت ولی در عین زمان این طور هم بود که شاه با احتیاجی که در بلند بردن شهرت و نام و نشان خود داشت، شاعر تربیه میکرد، شاعر سراغ میکرد و برجسته ترین آنها را به دور خود جمع میکرد دورههای تاریخ از قدیمترین زمانهها به اینطرف نشان میدهد که در همه جا و هر کشوری شاه و شاعر با هم رابطه داشته و حتی محرم راز یک دیگر بودند. یکی جلال و عظمت و کشور گیری را دوست داشت و دیگری بر عالم سخن و قلمرو دل حکمفرمائی .میکرد یکی شمشیر بران داشت و دیگری زبان تیز. در جنگ یکی فتح میکرد و دیگری ستایش مینمود. در صلح هر دو زانو به زانو در مجلس طرب نشسته و شاعر سحر کار با اشعار رنگین خود افکار و احساسات رفیق مقتدر خود را در عالمی که دلش میخواست سیر میداد و او را ساعتی مشغول و مسرور میساخت.


شاه و شاعر :

گفتیم شاه و شاعر همیشه و همه وقت و همه جا با هم رابطه داشتند. تذکار نام شاه و کار نامههای بلند و مخصوصاً مظاهرات فتح و پیروزی او کار شرق و منحصر به قصیدههای فارسی و عربی نیست. شاید در زبانهای عربی و فارسی این مطلب در قالب قصیده گنجانیده شده باشد ولی اصل مقصد که عبارت از تذکار نام شاه و کارهای او ،میباشد چیزی است که از قدیم ترین زمانه ها نزد همه ملل دیده شده و شعرا به اسم و رسم مختلف قالب های جداگانه سخن این مرام را عملی کرده اند.

شعرا و شعر و ارتباط شاه و شاعر نزد کتله آریائی اهمیت خاصی داشت تا جائی که معلومات امروزی کمک میکند و تا حدی که نمونه کلام قدیم این توده بشر بدست رسیده واضح معلوم میشود که (شعرای آریائی) یا (ریشی ها) چه رول بزرگی در راه بلند بردن نام و شهرت شاهان معاصر خود بازی کرده اند. حتی بدون مبالغه میتوان گفت که در اثر مساعی و قدرت کلام خود نه تنها برای شهرت و زنده نگهداشتن نام و نشان شاهان معاصر خود خدمت کرده اند بلکه روی همرفته تمام تاریخ ملی و قومی خود را با تمام عنعنات و اختصاصات و احساسات چون تابلوئی رسم کرده اند که امروز یکدسته علماً مشغول مطالعات آن اند و هر یک در دائره صلاحیت و اختصاص خود از آن بهره اندوز میگردند. مقصود از ذکر این مطلب این است که (شاعر) در کتله آریائی از قدیمترین زمانه ئی که سراغ داریم باینطرف در روشن کردن نام شاهان و کارنامه های آنها مقام بزرگی گرفته و مراتب سهم شعرا در این راه در افغانستان و جنبش هائیکه از آن برای اعتلای قوم و ملت در نظر داشتند چیزی است که در قسمتهای بعدی این نوشته داده شده است.

در دوره تاریخ اولی زمانه های اسلامی افغانستان یکی دو قرنی است که در آن بعلتی که چند مرتبه در روزگار پیشین این سرزمین هم تکرار شده شعرا نه تنها به انشای قصیده ها اکتفا کرده اند بلکه آثار منظوم مستقلی بمیان آورده اند که موضوع آن روشن کردن نام شاهان و پهلوانان سلف بوده و معمولاً بنام (شاهنامه ها) یاد شده اند. مسلم است که دقیقی بلخی اولین کسی است که در این راه قدم برداشته و یکعده علماً و شعرای بلخ و طوس او را تعقیب کرده اند معذالک مقصود اصلی من در اینجا شرح این مطلب نیست بلکه بصورت عمومی میخواهم به این بپردازم که مقصد از ین شاهنامه نویسی ها چه بود؟ چرا یکعده فضلا و دانشمندان بزرگ بلخ و سائر نقاط خراسان در صدد تصنیف شاهنامه ها و گشتاسب نامه ها بر آمدند؟ چرا پادشاهان و وزرا و یکعده دانشمندان و شعرای دست زبردست عصر داده و بهر وسیله و قیمتی که امکان داشت بهم به ظهور چنین آثاری میکوشیدند و سئوالی از همه بزرگتر که روح این نوشته را تشکیل میدهد این است که این پادشاهان کی بودند؟ محض ممدوحینی بودند که شعرا برای بدست آوردن صله به وصف و تمجید آنها بر یکدیگر سبقت میکردند یا چیزی دیگر؟ این سوالات یک سلسله جواباتی میخواهد که همه آن از توضیح وضعیت اداری - سیاسی - تاریخی جغرافیائی بین 900 تا 1300 سال پیش مملکت ما بدست می آید.

داخل جزئیات ،نمیشوم مسایل زیاد و جواب آنها متعدد است و با اهمیتی که دارد هر کدام در خور مطالعات تحقیقات و مقالات جداگانه و مستقلی .است در حدود تمهیدی که گذاشته ام بعرض میرسانم:

بعد از اینکه دین مقدس اسلام در افغانستان یا خراسان آن زمان انتشار یافت مملکت نظر به وضعیت جغرافیائی و مشکلات نقاط خود چیزی آزاد و چیزی بدست حکمران خلفای اموی اداره میشد دین مقدس اسلام با خصوصیات فطری و مزایای طبیعی که داشت به طیب خاطر طرف قبول و پسند عامه مردم واقع شد ولی چون اهالی این سامان به آزادی و استقلال کشور خویش علاقه مند بودند، میخواستند بر طبق فرمایشات دین اسلام و عنعنات قومی خود مسلمان آزاد و مستقل باشند. از این رو اولین هنگامه آزادی از گوشه شمال غرب خراسان از حوضه (مرجیان) و (هریرود) شروع شد.

با جنبش ابو مسلم و کمکهای اهالی خراسان حکومت به خاندان عباسی منتقل گردید و یکی از کهن ترین خانوداه های با علم و فضل باختر، خانواده (برامکه) که در معبد (نیو ویهارای) بلخ موبد بود بر سر اقتدار آمد و در دربار خلفای عباسی به مقام وزارت رسید. از ین روز کار خراسانی ها بالا گرفت و مناسب عمده، حتى حکومت ولایتهای بزرگ بدست ایشان افتاد ولی چون مقصد اساسی ایشان حکومت بر ولایات و احراز مقام و مناصب عالی نبود و میخواستند کشور خود را آزاد ،سازند از راه نفوذ و اقتدار به تشکیل سلطنتهای مستقل پرداختند از آن جمله است طاهری ها صفاری ها و سامانی ها در نقاط مختلفه خراسان تشکیل حکومت آزاد و احراز استقلال کشور کار زعمای ملی و مردان سیاسی ما بود که به بهترین وجهی از ادای آن برآمدند. ولی دانشمندان و اهل فضل تنها احراز حکومت را برای استواری بنیان حیات ملی کافی نمیدانستند ایشان میخواستند با افکار دور اندیش قریحه توانا و قلم رسای خویش بنیاد حیات و تربیه ملی را طوری محکم کنند که در مرور زمان از هرگونه گزندی مصئون باشد. حتى میتوان گفت که این گونه افکار دانشمندان سبب شد تا حکومت های که ذکر کردیم بمیان آید بهر حال این مرام از مدتی در دلها نهفته بود تا دوره علم پروری خاندان منور سامانی رسید و زمینه برای پرورش چنین امیدی از هر حیث مستعد .شد. پادشاه وزیر حکومت و محیط موافق افتاد و مخصوصاً دربار احمد بن اسمعیل و نصر بن احمد و نوح بن نصر که روی همرفته سال های 295 - 343 هجری را در بر میگیرد مساعدترین همه زمانه ها بود. یک عده فضلا، دانشمندان و گویندگان بزرگ از نقاط مختلف خراسان قد علم کرده و در این زمینه قلم برداشتند ولی باز مرکز این همه احساسات وطن خواهی مبدأ جنبش روحیات ملی و کانون پرورش افکار شاه دوستی و محل احیای نام و نشان شاهان بزرگ سرزمین مردم خیز (باختر) بود که اولین ،پایتخت اولین کانون مدنیت اولین رهایشگاه نسل و نژاد ما و شاهان بزرگ ما بشمار میرود. در ین جنبش وطن خواهی و زنده کردن نام و عظمت باستانی دانشمندان بلخی از همه بیشتر سهم گرفتند و گویندگان زبردست و نامی ما بهترین دوائی برای این منظور ملی تجدید نام و نشان و تذکار کارنامه های پادشاهان مقتدر و با عظمت ما را دانسته و با تشویقاتی که از طرف شاهان و وزرای وقت بعمل میآمد ابو علی بلخی، ابو موید بلخی ابو منصور محمد دقیقی ،بلخی ابو شکور بلخی و یکعده فضلا و دانشمندان دیگر بلخ در راه فراهم آوردن مادی این امر بزرگ اقدامات اساسی نموده تهداب متینی گذاشته و راه را برای آیندگان باز کردند.

این استادان دانشمند باختر که بعلاوه قریحه شاعری جنبه علم و فلسفه و حکمت و دانش هر کدام آن بمراتب بزرگ است، بنظر من پهلوهای مقایسه با (ریشی) ها یعنی شعرای عصر (ویدی) و گویندگان دوره اوستائی دارند.

پادشاهانی که مصنفین شاهنامه،ها نامه های خسروان، کشتاسب نامه ها و گرشاسب نامه ها میخواستند نام عظمت دیرینه آنها را تازه کنند، معاصرین و یا متقدمین قریب آنها مثل شاهان سلاله طاهری و صفاری و سامانی و غزنوی نیست البته ممدوحینی داشتند و بیشتر سامانیها و مخصوصاً پادشاهانی که نام گرفتیم در صف ممدوحین قرار گرفته اند ولی ممدوحین مذکور پهلوانان این شاهنامه ها نیستند و این همه شاهنامهها برای تذکار نام و کاروائی های آنها تصنیف نشده بلکه خود آنها و وسایل شاهنامۀ شان و شعرا و دانشمندان وقت شان برای مطلب واحدی همدست شده بودند که عبارت از زنده کردن نام و مفاخر تاریخی قدیمترین سلاله های شاهی آریانای قدیم بود.

فراموش نباید کرد که جنبش قرن چهارم هجری در زنده کردن نام شاهان قدیم کشور و کارنامه های با افتخار آنها در تاریخ قدیم افغانستان بی سابقه ،نیست کار مصنفین شاهنامه ها در مملکت ما چندین مرتبه تکرار شده و هدف آن همیشه یک چیز بوده است.

پیشتر اشاره نمودم که به پیش من مصنفین باختری شاهنامه ها عیننا مقام (ریشی ها) یعنی شعرای عصر ویدی و اوستائی را مالک اند. همین طور که ایشان در قرن چهارم هجری برای اصلاح جامعه و وحدت قوم و تنمیه روح ملی به زنده کردن نام نیاکان بزرگ و ترویج مبادی اخلاق و فلسفه و حکمت پرداختند عیننا نظیر این افکار مقارن سال 1000 ق م بدست شعرا و علمای عصر اوستائی صورت گرفت وضعیت سیاسی و اداری و مدنی آنوقت مانند قرن چهار متقاضی بود که روحیات ملی و قومی تقویت شود و وسیله آن یاد آوری خاطره های قومی و تذکار کارنامه های پادشاهان بزرگ این سرزمین بود که خوشبختانه اوستا تابلوئی صحیحی از آن بدست میدهد. از ین پیشتر بین 1900 و 1400 ق م در یک دوره دیگر تاریخ مملکت که آنرا عصر ویدی گویند عین همین رویه بار دیگر تکرار شده و یک دفعه دیگر (ریشی های) دانای این خطه در ین راه قدم برداشته اند و یا بعبارت دیگر از زمان باستان اگر بگیریم بار اولی است که ریشی ها برای جاوید ساختن نام پادشاهان بزرگ ما صرف مساعی نموده اند.

این سه دوره در تاریخ کشور ما سه دوره جنبشی است که هدف آن اصلاح ،اخلاق تحکیم روحیات ملی تقویه مفکوره شاه دوستی و احترام پادشاهان بزرگ ما است. هر سه دفعه نتایج مطلوب بدست آمده و به همین رویه فرخنده بود که خاطرههای قدیم چندین هزار ساله بکلی محو نشد و زمزمه که از حنجره پدران ما برخاسته بود دهن به دهن به گوش ما رسید.