138

کعبه و اقبال

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی

در ثور ۱۳۵ شاعر از طرف دانشمندان لاهور برای شرکت در مراسمی که به مناسبت بزرگداشت علامه اقبال برگزار میشد دعوت شده بود چون درآن هنگام اتفاق مسافرت در حجاز افتاد و شوق زیارت حرمین شریفین گریبان گیر گردید از شمول در آن محفل عذر خواست با این ترکیب بند:


ای محفل عاشقان اقبال 

وی مجمع دوستان اقبال

بودیم به آرزو که امسال

آییم به آستان اقبال 

صد بوسه زنیم از سر شوق 

بر خاک سپهر شان اقبال 

اسرار خودی ز سر بخوانیم

در نامه ی جاوردان اقبال 

جوئیم رموز بیخودی را 

بار دگر از زبان اقبال 

راز دل دردمند گوئیم

با مردم رار دان اقبال

بینیم که باز آن کهن شهر 

نازد به دل  جوان اقبال

گوئیم پیام از سنایی 

هر روز بگوش جان اقبال

خوانیم ز مولوی سخن ها

تا مست شود روان اقبال 

بودیم بدین امید شادان

کامد خبری ز کشور جان

گفتند حرم درش گشاده 

بر خلق صلای عام داده

لیلای سیاه پوش کعبه

از چهره نقاب بر گشاده 

آنجا که هزار ماه و خورشید

سر بر در عزتش نهاده 

آنجا که امین وحی جبریل 

دربان صفت از ادب ستاره

آنجا که کلاه فخر شاهان

بر خاک نیاز او فتاده

بر گردن سر کشان گیتی 

بنهاده شکوه  وی قلاده 

بر پایه ی آستانه ی آن 

کرده فلک از ادب و ساده

آن مهد مهین که خاک پاکش 

رشک مه و آفتاب زاده 

یعنی که جمال نور احمد

زین طور جلال جلوه داده 

زین قله همای فخر و اقبال 

بگرفته جهان جان ته بال 

این مژده چو آفتاب   یکبار 

تابید بکلبه  دل تار 

هم حافظه رخت بست و هم موش

هم دست فتاد و هم دل از کار 

احرام حریم شوق بستیم

پرواز سر ادب بدیوار 

پروانه صفت طواف کردیم

بر شمع برین خانه ی یار

این عذر من ار بخاک اقبال

ای با خبران کنید تذکار

از تربت او صدا بر آید

کاحسنت باین خجسته کردار 

چون یافت خلیل بتگر ما

در کوی خلیل بت شکن بار

این خلعت نو مبارکش باد

وین تاج طراز تارکش باد