138

ملک قناعت

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی


پیریم و تاب نازت ای نو جوان نداریم

مردیم و خاک گشتیم دیگرتوان نداریم

جز یک نگاه پر مهر زان چشم آسمانگون

دیگر امید لطفی از آسمان نداریم

بگذشت عمر اما صد عقد ماند بر دل

یا او سخن نداند یا ما زبان نداریم

راه دراز و پر پیچ شام سیاه و تیره

یک راه دان دریغا در کاروان نداریم

شیخ و حساب اعمال خلد برین و کوثر

ما وجنون و مستی میل جنان نداریم

ملک ثناعت از ماست آنرا خدا نگیرد

هر چند این نداریم هر چند آن نداریم 


ماسکو ۱۳۳۵