وصل و هجر

از کتاب: دیوان محجوبه هروی ، غزل

دیدار دلدار جان مینوازد

اندوه هجران تن میگدازد

گه جور دلدار گه طعن اغیار

مسکین دل من یارب چه سازد؟

عاشق نباشد آنکس که از دل

در راه جانان جان را نبازد

گل از چه پیشت رخ میفروزد؟

سرو از چه نزدت قد میفرازد؟

یا ترک دین گیر یا ترک دنیا

کاین دو مخالف باهم نسازد

«محجوبه: از خلق مجروح گشتم

باشد که خالق کارم بسازد