غرغښت و رستم پهلوانان کابل از نظر مبارزه و جنگجویی
شاهنامه و گرشاسب نامه ، دو اثر حماسی دو جنگ نامه ، دو اثر متمم یک دیگر ، دو جهان پهلوان از کابلستان اوستا و فصل جغرافیایی و شدیداد ، زبان تخاری ، ریشی ها ، اوستا از رستم به این اسمیکه ما میشناسیم نام نمی برد ، رستم یگانه پهلوان نام آور جهان در شاهنامه ، گرشاسب ، درست در آبان پشت اوستا نام برده شد ، از روی نام گرشاسب نسبت به رستم قدامت دارد ، در پهلوانی رستم مقابل سهراب مغلوب میشود ، از مبارزه با اسفندیار بلخی میگریزد، اما گرشاسب پهلوان آهنین پنجه را هیچ پهلوانی مغلوب نساخته، مبارزه گرشاسب با پهلوان (کنداریوا) پهلوان کندهاری، شاهنامه جز یک دفعه از گرشاسب یاد نمیکند، جای حیرت است که چرا شاهنامه در حق او خاموش است ، شاهنامه ، گرشاسب نامه ، بنداهش، یادگار از ایران ختای نامک ، را می کی بود ؟ زمر آتش پرست ، سکاوند و برکی برک آتش پرستی در ازمنه قدیمه ، غرغښت و گردیز (غردیس) ، زمرد غرغښت ، اشاعه آیین آتش پرستی در سمت جنوبی (رمز) خرابه های سنگی بالا حصار گردیز و پل علم ، آتشگاه یا دژ ، قلعه یا دژ گردیز ، لوگر ، لوی غر لوگر ، لوکرثا .
رستم گرشاست
شاهنامه گرشاسپنامه
هنگامیکه ما میخوانیم راجع به ادب و تاریخ قدیم کشور خود نظر اندازیم و در دوره های باستان کوشش کنیم تا ماخذ و منبعی بدست آریم سعی ما بالاخره به (یشت های) و ( وندیداد) اوستا منتهی میشود ، زیرا تمام ادبیات و مفاهیم تاریخی از خلال داستان مذهبی به رنگی از رنگهای که شاید جنبه فولکلوری آن مخصوص باشد در قسمت انساب بادشاهان و پهلوانان بیشتر میباشد رجوع میکنیم و بصورت تسلسل ماخذ اوستایی چه از حیث زمان و چه از حیث آیین مرتبه به مرتبه از راه زبان اوستایی که قدیم ترین شکل آن زبان قدیم (گاتها) نمونه آن است ، و با زبان قدیم (ویدی) که زبان افغانستان است تشابه زیادی به هم میرساند . بعد از آن نمونه متوسط بمیان می آید که بنام زبان تخاری یاد میگردد و شکل جدید آن (پښتو و دری) است چنین قسم در این زبان فارسی قدیم (هخامنشی) و زبان نمونه قدیم پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی زبان متوسط زبان فارسی نمونه جدید آنست .
آنچه مبرهن است این است که در راه جسس منابع قدیمتر به زبان اوستا و یشتها و وید نداد ، متوقف میشود و منبع بزرگ دیگر که (وید) و سانسکریت (ویدی) است على العموم فراموش میکنم . خوشبختانه در مملکت ما به این منوال نیست ، اگر چه کارهای ما تازه ابتدائی است ولی علی العموم بیک قدم پیشتر میرویم و به (عصر ویدی) شروع میکنیم و یگانه منبع بزرگ ماریشی ها است. ریشی ها و شعرای داستان سرایانی می بخشد و بار دوم لا او نوشی ، بنگرد جای دیگر در اوستا است که سپهه اسفندیار به او به مبارزه بر می آید . سپهبد رستم دبر چه میکند بر پهلوان بلخی نمیرسد ، از پشت تیرهای او بکو فرار میکند یا از پدر کمک می طلبد عقاب به امداد او میرسد ، به او یاد میدهد که از چوب گز تیر بساز و بچشمان او نشان بگیرد رستم به همین منوال سپهبد اسفندیار را از هر دو چشم نابینا میسازد یاد میشود که رستم پهلوان است ولی پهلوانی کمی دور و تا اندازه یی دور .
گرشاسب کسی است که بر خلاف رستم اسمش از یشتهای اوستا به هزار آمده ، ابان یشت فقره ۳۷ از ذکر ده و فهرست کار نامه های جنگی او معفل اند در زمیاد یشت یا بشست نوزدهم "از فقره ۳۸ تا فقره ٤٤" بر جزییات شرح یافته گرشاسب پهلوان رسید (گنداریوا) و بسببی پهلوانان دیگر ارغنداب (بی شینا) (پسین) و جاهای دیگر مثل کابل ، هامون سیستان دیگر جا ها نقل رسانید . گرشاسب پهلوانی بوده بی رحم در جنگها همیشه بر دشمنانش غالب گردید و دشمنان خود را لحظه امان نمیداد و تیرد او مانند آتش بر حریفان می بارید رستم اگر کمی رحمی داشت بر دشمنان ظلم روا نمیداشت حال آنکه گرشاسب که جزییترین رفت و نرمی و مروت نداشت .
شاهنامه کتابی است منظوم به بحر مقارب حاوی جنگها و تعبیر شکل خانواده های سلطنتی . کتابی است نوع خود بهترین آثار حماسی چنان است که فردوسی آنرا بعد از دقیقی به تقلید او بمیان آورده ۱۳ سال تقریباً آنرا مخفی نگاه داشته تا سلطان محمود غزنوی بعد را سنه گرشاسبه تقریباً معاصر تقریباً ۹۰ سال بعد از او بمیان آمده یعنی گویند گرچه حیات فردوسی به نظم بسته شد . بعضی داستانهای شاهنامه منثورابوالموید بلخی ابو علی مروزی الو على بلخی شاهنامه های منظوم دقیقی بلخی ، فردوسی . گرشاسب نامه اسدی طوسی سیر الملوک عبدالله ابن مقفع وسیر الملوک محمد بن الجهم بر مکی ، و سیر الملوک بهرام هروی زرد هشتی دیگر ماخذ که بصورت مستقیم نام نبرده اند (موبد موبدان) (داستان قدیم) و غیره بصورت تلمیح از آنها نامبرده و بدانها اشاراتی کرده اند .
بیائیم به (رستم) هر کس میداند که نام رستم در میان صدها نام پهلوانان حماسی جهان اسمی است بلند آوازه که تمام اختبارات شاهنامه بزرگ به او ختم میشود . اما این تهمتن ، سپهبد ، پهلوان رزمی جهان که شاهنامه را میتوان به اسم او (رستم نامه) میتوان خواند بکدام نامی در اوستا خواند شده یانه ؟ در برخی از آثار غربی میگویند که اصل نام
او در اوستا آمده و این اسم (رو تختم) است بنده این اسم را به تردید اینجا می نویسم در آن شک دارم که آیا چنین است یا نه ؟ ولی اگر به شاهنامه مراجعه کنیم اسم نام شاهنامه را رنگین کرده است .
رستم پهلوانی که از آغاز تا انجام در تمام نبرد و جنگها و مبارزات و غلبه تورانی ها و دیگر دشمنان و مخالفان آریایی همه حاضر بود و جنگ کرده و عموما غالب بوده ولی من به کارهای شگفت او قانع هستم الا در دو موقع . در مبارزه با فرزندش سهراب و در جنگ و مبارزه علیه اسفندیار سپهبد قوای اعزای گشتاسب شاه بلخ . رستم پهلوان بی همتا جهان در مقابل سهراب پهلوان نو خاسته سمنگان میخوابد و باز به زاری دوم بار بار او کشتی میگیرد و چون بر سینه حریف می نشیند او را مجال نمیدهد و او را میکشد .
خودش را همین پهلوان سهراب مجسم میسازد. مانند (کیقباد کی کوات ، کاری کوانا) ، (کی کاوس ، کاوه، یوسا ، محاوی پوسان) یا (کی خسرو کاوه ، هو سر اوا) (کی سیاوش ، کاوه شناور شنا) .
و دسته که آخر نام آنها به کلمه (اسپ) یا (اسپه) تمام میشود از قبیل :
(لهراسپ) - (روت لسپه) - (کشتاسپه) - (دیست اسپه) .
پس به اساس که دیده میشود که این دو منبع یکی بعد دیگر ذکر شود ولی (ادب) (ویدی) به درجه کمتر و ادب اوستائی بمراتب بیشتر ذکر مخصوص شاهان و بزرگان و پهلوانان دخیل است علت آنهم مسافرت است آریائی بعداز (رود خانه) (سندهو) را عبور میکند منحصر به دگران و پهلوانان هندی میگردند و (ادل مهابارتا) مثال آنست و آنهائیکه در بلخ میماند و عصر "زردهشت" باقی میمانند و عصر اولیه اوستایی عصر شکوفان آنرا نشان میدهد از جغرافیه و تاریخ و فولکلور به جزییات سخن میراند .
شبه نیست که ماخذ قدیم شاهنامه و گرشاسب نامه هر دو یک چیز است و آن منبع یگانه اوستایی است. همان طوره منشاهء قصص و افسانه های عموم اقوام هند و اروپایی را در مراتب اولی حیات دوره قبل التاریخ آنها در نقطه معینی سراغ باید نمود روی همرفته داستانهای حماسی کتله آریایی باختری هم از خود مهداولیه دارد که عبارت از آریانای قدیم و خراسان قرون وسطی و افغانستان حاضر است ، خاک افغانستان در دوره قبل التاریخ زمانیکه کتله آریایی باختر هنود به مهارت آغاز نکرد بود کانون یک سلسله عنعنات و یک دسته داستانهای مشخص بود که انعکاس آن جسته جسته از جلال ستون (ویدی) یادگار (رشی) ها و اوستا ، بندابش، تا نگار زیران (یادگارهای زریر) خدانای (خدای مانند دختر کورنگ و جمشید در زابلستان) . هر دو به نظم کشیده این قصه را اسدی طوسی از روی قصه ساخته شده فردوسی نظم کرده و بعضی مصرعها او بیت های او یکی میباشد ، وصورت نظم اسدی از نظر نظم ویرا به شعری به فردوسی نمیرسد و بنظم العیرا از گر ساده بدان پیرایه شیرین ، گیرا میباشد ، در نظم استاد اسدی از او با ک ندارد ولی داستانهای او که بر کتابهای را در نظر داشته مانند جنگهای در هندوستان سراندیب یا جنگهای چین و روم یا از روش کتاب در آن عصر دور است معذلک این را میتوان دوره روم
شمار کرد .
من (کتاب افغانستان در شاهنامه) در قسمت (ملحقات) ازین فقط به بردن اسم اسدی طوسی اکتفا کردم که میخواستن به جلد دوم کتاب دیگر راجع به گرشاسب تهیه کنم اینک به این وعده نهایی امروز اقدام میکنم و آنرا عملی مینمایم. گرشاسب نسبت به رستم در تاریخ فولکلوری افغانستان رول مهم تر بازی کرده ، چون گرشاسب از همبستگان زرد هشت بود در آیین(هورانی) سعی بلیغ به خرج داده از . . آیین و مذهب بر شخص رستم افضلیت داشته و در جنگ نبردها بعضاً به اشاعه مذهب اشاره رفته . بیشتر دیدیم که پسر پدرش را در جنگهای کابل رهنمونی میکرد و مخصوصاً در جنگ چهارم که بنام جنگ (سکاوند) عنوان دادم به مرکز (لوگر) که علاقه مهمی وارد میشویم. شاه (اترت) پدر گرشاسب تنها مانده بود و بعد از چندی استراحت و تجدید قوا و رسیدن گرشاسب شبخون زدن را از هالی یاد محل گرفته و بر لشکر کابل پیروز شد . تمام (لوکر) و (گردیز) خود را درو منشی از اولاد و احفا دبیت نیکه (اترط) و (غرغښت) میدانند و مردم روزگار گذشته میگوید (مرمز) یکی از عقاب گرشاسب و زمین آیین برستی را در آتش پرسنی زرد هشت ارشاد نمود . از یادگارهای عمرانی میباشند که حین اولین مهاجرت و استقرار آریاها (از بخدی) به جنوب هندوکش نام میبرند (ریشی) هستند تمام ادب دوستان و فولکلور و نام معنویات که در عصر (ویدی) دیده میشود و بصورت (ارت معنوی) کتب آریایی این دوره ها تشکیل میدهد تمام از قریحه سر شار همین (ریشی) بجا مانده است . این (ریشی) ها شعر او نقالانی بودند که در هر قبیله یک یا چند نفری وجود داشت و حین مهاجرت ها از دره های (کوبها ، کابل) و (کرومو ، کرم) (کومانی کومل) (سپته سندر) یا علاقه (هیت دریا) با (نجراب) پیشرفتند و دانش ، علم و تجربه در امور مذهبی و نام کارای پیکر در امور اجتماعی کمک می نمودند و بینش دانش عهد (ویدی) منسوب به آنها است .
از نظر تاریخ و تاریخ فولکلوری میبینیم که ریشی ها اولین کسانی هستند که پادشاهان کتله اریایی را خوب می شناسند و از آنها اسم می بردند . جم و جمشید که در "اوستا" (یما) گویند در طرز ادب وپدی (یاما) خوانده شده لقب اوستا (ایما کشائنا) در (یا ماراجان) ذکر شده بداو اوستا (وی وانگاما) ودر (ودا) (وی اسوات) آمد.
بعد از جمشید جانشین او فریدون است که اوستا (تری یوتا) درو (ودا) ( تریتون) خوانده شده و منابع جدید تر ازو (آیین) ساخته اند . این دو مثال نشان میدهد که راجع به برخی گذارشات تاریخی و هندی اوستا و (ورا) از یک منبع مستعبد شده داند و این مسئله یکی بودن قبایل آریایی را در زمانه قدیم ثابت میکند . در عصر اوستائی قبایل آریایی که در (بخدی) ماندند در اثر انقلاب ادبی و اجتماعی (زردشت) که بزرگترین (ریشی) عصر و لقبش (دانایی زمان بود) کتاب اوستا را بوجود آورد که چاپ دوم ویدیداد اراضی 16 گانه اوستایی را در احول هندوکش شرح میدهد وسایر فرکادهای ورنداد ویستاها ویشتها ازدیاد شاهان و پهلوانان میراند و یکنوع (شاهنامۀ اوستائی) در (گردیز) (پل علم) که از پارچه سنگ بسیار بزرگ که شاید بکار هر خشت آن دو یا دو نیم متر باشد ساخته شد . این خشتهای سنگی چطور کنده شد چطور تراشیده شده ؟ و چسان بکار رفته ؟ من در وقتیکه اینجا حاضر بودم از جواب سوالات مذکور عاجز ماندم و میگویم که اصلاً کار (دیوان) است . در گردیز و پل علم به یک روش کار شده و ر دو اثر مذکور معاصر هم است . ابن هر دو نفر گمان میکنم به عصر گرشاسب و (رمز) آتش پرست ملتوی میگردد و بحیث فولکلور مبدا ، تاریخی برای آن باشد . امکان دارد که (گردیز) یعنی (عردیز) محلی اقامت (غرغښت) و (زمر) باشد و (غردیز) از بناها و سنگهای (غرغښت) باشد زیرا گرشاسب ، یعنی غرغښت در آبادی شرق شهرت بسیار داشت زرنج سیستان از بناهای اوست که اسیران کابل در ساختمان آن اثر فوق العاده داشتند . وقتیکه شنیدم که اهالی گردیز و سمت جنوبی در روزگاران سابق (آتش پرست) بودند چنین تعجب کردم که (آتش پرستی) از کانون اصلی خود (بلخ) چطور به اینجا اشاعه کرد. این قصه آمدن غرغښت به (سکاوند) لوگرو رسم (اثر) آتش پرست وجود دژهای محیر العقول گردیز پل علم مر او داشت که تمام این قصه ها رایادی دریای کنیم شاید از آن چیزی بر آید که برین ولایت (پکتیکا) جنوبی ما کمی روشی افتند.
راجع به یکی از زبان این علاقه لوگر یکاوند که زبان (رورمری) معلومات علیحده دارم که به همین ولایت بی ارتباط نیست و از آن جداگانه بحث خواهم نمود .
چنین گفت کاین هدیه کابلی
وز انروی کابل شه از مرغ و مای
نگهدار ازین کودک زابلی
جهان گرد پر گرد و زرم آزمای