32

صوفیان

از کتاب: تاریخ افغانستان بعد از اسلام ، فصل چهارم ، بخش اوضاع اقتصادی و اجتماعی و اداری و فکری و علمی و ادبی افغانستان
04 February 1967

یک گروه بسیار مهم دیگریکه از ناحیۀ فکری اهمیت فراوان دارندو در دو قرن اول اسلامی در بلاد افغانستان وجود داشتند صوفیان اند، که تراث فکری ایشان در تشکیل فرهنگ آینده عنصری قوی بود.

در بارۀ نام صوفی که از چه ساخته شده اقوال فراوان موجود است و از ان جمله گفته اند: که صوفی منسوب باشد به صوف ( پشم) که از جامۀ صوف دارد و برخی آنرا از صفا یا صفه (اصحاب  صفه) مشتق دانشته اند. ۳ و لی استاد قشیری (متوفی ۴۶۵هـ) گوید که کلمه تصوف و جه اشتقاق عربی ندارد ، و بمنزلت لقب اختصاصی این طایفه  است . ۴

۱تاریخ الاسلام السیاسی ۲/۲۱

۲کتاب السنن ابوداود ۲/۱۳۵

۳کشف المحجوب هجویری غزنوی ۳۴ طبع تهران ۱۳۲۶

۴الرساله۱۲۶طبع قاهره ۱۲۸۴ ق

درین مورد قول ابوریحان بیرون (متوفی ۴۴۰هـ۹ نییز قابل غور است که از وجه اشتقاق کلمۀ تصوصوف از سوف (سوف) یونانی که معنی ان حکمت و دانش باشد میشمارد و گوید معنی فیلسوف هم محب حکمت است و چون در اسلام قومی برأی ایشان نزدیک رفتند باشم آنها مسمی گشتند.

این اختلاف آراء در اصلیت کلمه صوفی و تصوف از قدیم موجود بود و اقوال مولفان و علماء و صوفیان بعد از ۲۰۰ هـ۸۱۵م درین  باره موجود است مثلا

ابو العلاء معری (متوفی ۴۴۹هـ) گفته بود:

صوفیة مارضوا للصوف نسبتهم

حتی ادعوا انهم من طاعة صوفوا

در حالیکه در خراسان برای اشتقاق ان مثلا چنین توجیه میکردند و ابو الفتح بستی منشی و شاعر در بار سبکتگین میگفت:

تنازغ الناس فی الصوفی و اختلفوا

قدما ، وظنوه مشتقا من الصوف 

ولست انحل هذا الاسم غیر فتی

صافی فصوفی حتی لقب الصوفی ۲

«از قدیم در بارۀ کلمه صوفی اختلاف کردند و گمان بردند که از صوف مشتق است ولی من این نام را جز به جوانمرد صافی صوف پوشیکه ملقب بصوفی شده باشد ندهم » این شعر از ابو الفتح علی بن محمد بستی  شاعر و منشی زبردست در بار غزنویان افغانستاست (متوفی ۴۰۰هـ) مه فکر مردم آن عصر را دربارۀ کلمۀ صوفی توضیح میکند.

بهر صورت از بین اقوال مختلف و متعدد این فکر طرفداران فراوان دارد، که تصوف از صوف اشتقاق  یافته و مقصد ازان پشمینه پوشی است که شعار  صوفیان و جوانمردان بود و اینگونه تسمیه در نامهای فرق مطرد است مانند تسنن تشیع تمذهب تعرب تفرس تزندق و غیره۳

۱متاب الهند۲۴

۲همبن کتاب ۲۵

۳دروجه تسیمه تصوف از بسکه وجوه مختلف روایت شده کارا دشوار ساخته است و بیجا نیست با آن اقوال یک فکر محلی افغانی هم ضم شود:طوریکه در فصل اول کتاب *

از صوفیان معروف خرسان ابو نصر سراج طوسی مقلب به طاووس افقراء (متوفی ۳۷۸هـ) گوید:که پشمینه (صوف) پوشی دأب انبیاء و شعار اولیاء و اصفیاء بود، صوفیان هم به ظاهر همین لباس منسوب شدند نه به نوعی  از انواع علوم و احوالیکه داشته اند۱

همچنانکه در بارۀ اشتقاق و ساختمان کلمۀ صوفی و تصوف اخلافست، در تعرف آن هم سخنها گفته اندف که حتی بقول سهروردی  در عوارف المعارف در بارۀ ماهیت تصوف زیاده از هزار قول  موجود است و آنچه مختار همه است اینست که : «ان یکون العبد فی کل وقت بما هو اولی فی الوقت.»۲ یعنی : تصوف بکار داشتن وقت است بدانچه شایسته تر و سزاوارتر باشد.۳ و شرح این وجیزه از جیند منقولست که تصوف عبارتست از اخلاق نیکو که درزمان نیکواز مرد نیک 

*گفتیم در حدود سنه ۹هـهیون تسنگ زائر بودایی چینی در افغانستان گردش میکرد او در معابد وصوامع و مغازهای کوهساران  این سرزمین  بسیار و حانیون و غازنشین و تاکر دنیا را دیده بود که بدو مذهب صغیر و کبیر بودایی گرویده بودند و بماروشن است که در افکار بودائیان و فلسفه دینی این ممردم عقائد حلول و تناسخ وحدت وجود و ترک دنیا و رهبانیت موجود بود که جزو مهم تصوف ممزوج و مختلط گردید

در عوارف المعارف شهاب الدین سهروردی( متوفی ۶۳۲ هـ) وارد است که صوفیه را مسنوب  به صفه دانند که در عهد نبوی جای فقرء مهاجران بود.. در خراسان یک فرقه شکفتیه وجود دارند که در غارها منزل کنند و در شهر ها و آبادانیها رفت و آمد نکنند و از بقایای اصحاب  صف اند و همین طایفه را در شام رجوعیه نامند.

چون شگفت در فارس بمعنی غار است 

پس وضع غار نشینی ین طایفه در خراسان شبیه با مغازه نیشنان عصر هیون تسنگ است . 

و درینجا فکر ما به کلمه سوپ که در پشتو بمعنی غار و رهگذر سرپوشیده است منتقل می شود که بنابرین حدس سوپی (= صوفی معرب) همان غارنشنین هیون تسنگ و شکفتیۀ خراسانی باشد ولی این حدث به قرینه قوی دیگری نیاز مند است . 

۱کتاب اللمع ۴۱ طبع قاهره ۱۹۶۰۰ م

۲ اللمع ۴۵

۳اسرار التوحید۲۵۲ طبع تهران ۱۳۳۲ ش 

با گروه نیکان ظهور کند.۱

بهر صورت تصوف در نزد مسلمانان عبارت بود زا علمی که از ذات یگانۀ خدا و اسماء  وصفات و مظاهر آن بحث میکرد و از کیفیت صدور  کثرت از نعوت از یه وصفات سرمدیه و رجوع آن بخدا، و چگونگی سلوک و مجاهدات و ریاضات و نتایج اعمال و اذکار در دنیا و آخرت بحث میراند.۲

در بارۀ شناسایی علم تصوف از نظر مردم خراسان شرحی که طاووس الفقراء ابو نصر سراج طوسی داده جامع و مانعست  و اینکه ملخص آن : 

علم شریعت جامع دومعنی روایت و درایت است که داعی 

اعمال ظاهری و باطینست یعنی هنگامیکه علم در قلب  باشد به باطن تعلق دارد، ولی اگر بزبان آید ظاهری می شود پس علم شریعت هم گاهی به ظاهر یعنی اعمال اندامهای ظاهری متعلق باشد مانند عبادات نماز و روزه و حج و غیره یا احکام مثل حدود و طلاق و بیع و قصاص و غیره.

اما اعمال باطنی عبارتست از مقامات و احوال به قلب تعلق میگیرد مثل تصدیق و ایمان و یقین و صدق و اخلاص و معرفت و تو کل و محبت و رضا و ذکر و شکر و تقوی ،و مراقبه و تفکر و اعتیبار و خوف و رجاء و صبر و قناعت و تسلیم و تفویض و قرب و شوق ووجد حزن و پشیمانی و حیاء و خجلت و تعظیم و اجلال و هیبت و غیره.

پس هر یکی از زین اعمال ظاهری و باطنی فقه و دانش دارد که بر صحت هر عمل باطنی و ظاهری آیات قرآنی و اخبار نبوی را شاهد ارند. پسانچه به اندامهای ظاهری 

۱اللمع۴۵

کشکول شیخ بهایی بحوالت قیصری بوسیلۀ مقدمه مصباح الهدایه ۸۵

مربوطست علم ظاهر و فقه باشد.  و آنچه به باطن تعلق گیرد، 

علم باطن و علم اهل تصوف است که از قرآن و حدیث

استنباط کرده اند پس علم اسلامی و قرآن و حدیث جامع ظاهر

 باطن است و آنچه در آیۀ سبغ علیکم نعمه ظاهره و و باطنه اشاره شده عبارت از همین دو علم است.

و صوفیان در اثبات این مطلب از کتاب و سنت و عقل دلیلها گویند.»۲

در وقتیکه اسلام انتشار می یافت و بین دریای نیل و دریای سند سرزمین های وسیع را بنور توحید و اخلاق نیکو روشن می ساخت. دو جریان مهم فکری در شرق و غرب ان موجود بود. در شرق افکار و عقائد بودایی که قسمت بارز ان ترک دنیا و تزهد و تقشف بود و جود داشت، و مخصوصا قسمت شرقی خراسان یعنی گندهارا و کابلستان و صفحات شمال هندوکش تا بلخ از بودائیان تارک دنیا و متقشفان مغاره نشین مملو بود. این مردم عقائد تناسخ و حلول ووحدت وجود و غیره داشتند و به جانداران آزاری نمیر سانیدند.

در قرن دوم هجری برخی از کتب بودایی نیز بعربی ترجمه شده بود که از انجمله کتاب بیلا وهر بوداسف و کتاب البدباشد. ۳ و طوریکه جاحظ (متوفی ۲۵۵هـ۸۶۶م) گوید دسته های رهبانان گردنده در کشور های اسلامی سفر میکردند، و دو شب را در یکجا نمی گذرانیدندو بصفات اربعه قدس و پاکی و راستی و درویشی متصف بودند و از کشتن جانداران حذر میکردند. ۴ و همواره در مجامع فرهنگیان و دانشمندان آن عصر، برخی مردم سمنیه که نحلۀ بودایی هند باشد دیده می شدند۵ و حتی الو العتاهیه اسماعیل بن قاسم شاعر معروف عربی (۱۳۰/۲۱۱هـ) که در دربار

۱قرآن : سورۀ لقمان ۲۰

۲کتاب اللمع ۴۳

۳الفهرست ۴۲۴

۴کتاب الحیوان ۴/۱۴۷

۵الاغانی ۳/۲۴

هارون الرشید گریخته بود و در گوشۀ زهد نشسته و پشمینه پوشیده بود( برسم صوفیان) درین شعر حیات پادشاه مسکین را تصویر کرده که ذهن برخی از محققان را بطرف بودا متوجه ساخته است :۱

یامن ترفع  للدنیا وزینتها

لیس الترفع رفع الطین بالطین

اذا اردت شریف الناس کلهم

فانظر الی ملک وزی مسکین

«ایکه به دنیا وزینت آن مینازی بزرگی در افراشتن قصور گلی بگل نیست. اگر خواهی شریفتری مردم را ببین پس پادشاه را در لباس درویش ببین!»

بودا شهزادۀ نیپاب بود که از کاخ شاهی بدرویشی و بشر دوستی و فنای خود گروید در صوفیان خراسانی داستان ابراهیم بن ادهم  شهزادۀ بلخ (متوفی۱۶۰ یا ۱۶۲هـ) که از شاهی بلخ دست شست و درویش صاحب حال گردید، باقصۀ بودا شاهت تام دارد و از تمام این دلایل فهمیده میشود، که تصوف خراسانی را برخی از افکار هندی و بودایی آشنایی باشد.

در غرب دنیای اسلام اسکندریۀ مصرمرکز فلسفۀ فلاطونیت جدید بود که هستۀ اساسی آن عقیدۀ وحدت وجود شمرده می شد و علاوه برین دو جریان قوی شرقی و غربی در داخل فلات ایران در پیروان ادیان زردشتی و نسطوری مسیحی و غیره نیز همین عقائد به نوعی از انواع ریشه دوانیده بود.

برخی از علمای غربی که در تاریخ فکری شرق مطالعه کرده اند از ملاحظۀ این اوضاع بدین نتیجه رسیده اند، که تصوف اسلامی مرکبی است از عناصر بودایی و افکار مدرسۀ نو فلاطونی اسکندریه زیرا ا ۱۵۰ هـ ببعد صوفیان اسلامی در کنج خانقاهها و منازل خاص از مردم دور در حالت زهد و اعتکاف دیده میشوند و حتی رسم خرقه پوشی (صوف) هم از فرقه بیکشو هندی آمده و استعمال سبحه هم از قرن نهم میلادی ببعد در اسلام ورواج یافته که انهم اصلی هندی داردو ۲

۱گولدزیهر در عقیدۀ اسلامی ۱۴۲

۲عقیدۀ اسلامی ۱۴۶

این اقوال مستشرقان تاجاییکه به تشابه تصوف اسلامی با مکاتب فکری بودایی و نو فلاطونی و غیره ربط دارد قابل تردیدنیست و ممن است در مکاتب فکری بشری و حتی ادیان دربرخی از عناصر تشابهی موجود باشد. ولی تصوف اسلامی عنصر غالب بسیار قوی داخلی اسلامی هم دارد ف و تصوفیکه در بین مسلمانان از اواسط قرن دوم هجری رواج یافت ، از ناحیۀ فکری و عملی با تصوف هندی و نو فلاطونی موارد اختلاف و امتیاز فراوان داشت. ۱

اسلام دینی بود که حد وسط و میانه روی را در عبادات و معاملات توصیه میکرد، و زهدو پارسایی و درویشی را در حالت اعتدال نگهداری می نمود و در عین اینکه هدف مسلم را حیات اخروی  قرار میداد از ماده  و زندگی این جهانی نیز صرف نظر نمیکرد و این همان راه وسط است که ارسطو سپارش کرده بود.

درین باره احادیثی را ذکر کنند مانند: «لیس خیرکن من ترک الدنیا للاخرة و لا الاخرخ للدنیا، و لکن خیرکم من اخذ من هذه و هذه »۲ و گویند در یکی از غزوات فردی از اصحاب نبی در حال سواری فقط دعا خواندی و چون بمنزل رسیدی، بنماز خواندن پرداختی حضرت رسول پرسید: پس طعان او وعلف ستو اورا که مهیا می سازد؟ گفتند : همه ما ! فرمود: پس همۀ شما از و بهترید! ۳

باوجودیکه در قرآن عظیم« تریدون عرض الدنیا والله یرید الاخره»۴ و ارد بود، و حضرت پیامبر هم حیات اخروی را بر عیش عاجل ترجیح میداد، بازهم از زهد افراطی و تقشف نهی کرده بود.

۱فان کریمرودوزی مبدأ تصوف اسلامی را هندی دانسته اند و نیکلسون آنرا از ریشۀ نو فلاطونی شمرده و براون عقیده داشت که تصوف یک رد عمل آریایی است در مقابل دین سامی . اما علامه اقبال لاهوری این نظریات را رد کرده و گوید که تمام این تعلیل ها موضوع خود ایشانست ، و اگر تمام حوادثی را که علتایجاد ان گردیده اند تحیلیل کنیم خواهیم دید: که احوال خاص سیاسی و اجتماعی و عقلی قرن هشتم و نهم مسیحی ملل اسلامی در وجود آن موأ ثر بوده است .(فلسفۀ عجم ۱۴۵ ببعد)

۲عیون الاخبار ابن قتبیه ۳۷۵

۳اعلام النوبه از الماروید ۱۵۳ طبع قاهره ۱۳۱۹

۴قرآن : سوره انفال آیه ۶۴

در نظر مسلمانیکه از محضر شریف پیامبر استناره کرده بودند، جمع زهد و پارسایی با امور دنیا منافی نبود. زبیر بن عوام یکی از پارساترین اصحاب حضرت پیامبربود که اورا به جنت بشارت داده و از عشرۀ مبشره بود ولی در متروکات اوبقیمت زیاده از پنجا ودو ملیون درهم اموال و عقار باقی بود و علاوه بر مملوکات بصره و کوفه و اسکندریه و فسطاطا تنها در مدینه یازده خانه داشت. ۱ و کذا طلحه بن عبیدالله فرد دیگر از عشرۀ مبشره سی ملیون درهم عقار و دو ملیون و دو صد هزار در هم نقد را مالک بود. ۲ و چون در سنه (۳۷هـ۶۵۷م) یکنفر صحابی پرهیزگار فقیر و متورع دیگر خباب بن ارث در کوفه بمرد، در صندوق او چهل هزار درهم موجود بود.۳

صوفیان خراسان نیز برهمین راه می رفتند و باوجودیکه دست در کار بودند، دل بایار داشتند . امام قضیری یکی از ارکان مهم مدرسۀ تصوف خراسان و نویسندۀ الرساله متن بسیار مفید و جامع تصوفست در بارۀ او حکایت آرند که : 

ـآورده اند که شیخ ابو سعید بن ابو الخیر میهنی در نشاپور به استاد امام ابو القاسم قشیری پیغام داد که می شنویم که اوقاف در دست داری تصرف میکنی میباید که دست از تصرف باز داری استاد امام جواب داد که اوقاف در دست ماست در دست ماشت د دل ما نیست .»۶  

۱طبقات ابن سعد ۳/۷۷

۲همین کتاب ۳/۱۵۸

۳همین کتاب ۳/۱۱۷

۴همین کتاب ۴/۹

۵سنه احمد ۲/۶۴

۶منتخب اسرار التوحید ۹۱ طبع تهران ۱۳۲۰ش

باینطور زهد ودرویشی اسلامی با پیروان بود اورهبانیان مسیحی وغیره فرقی داشت وبسا از مجاهدان اسلامی وجود داشتند که درعراق به سبب زهد وعبادت زیاد به عباد مشهور بودند وجماعتی ازغازیان اسلامی که درعهد عثمانی درفتح آذربایجان اشتراک کردند برای عبادت بیک گوشه رفتند ۱ واین بود اندازۀ زهد و تقشفی که مسلمانان صدر اسلام داشتند و صوفیان همین زمان نیز از کتاب و سنت بانهایت دقت پیروی میکردنف و اگر کسی درین تزهد و تقشف مبالغه میکرد انرا دوست نداشتند و از اصمعی (متوفی ۲۱۶هـ۸۳۱م) روایت کرده اند که در مجلس یکی از فقیهان معاصرش ذکری از ژنده پوشان چرکین جامع شد فقیه گفت: من ندانم که ناپاکی جز و دین باشد . ۲

و بنابرین همواره وصوفیان اسلامی در توفیق و انسجام بین شریعت و تصوف میکوشیدند۳

صوفیان در خراسان

اول کسیکه اورا در اسلام صوفی گفتند، بو هاشم عثمان بن شریک صوفی کوفی ساکن شام (متوفی ۱۵۰هـ۷۶۷م) است که سفیان ثوری( متوفی ۱۶۱هـ۷۷۷م) در بارۀ او گوید: من ندانستم که صوفی چه بود؟ تا بو هاشم صوفی را دیدم ۴

بقول قشیری وابن خلدون ظهور اصطلاح صوفی و تصوف قبل از ۲۰۰ هـ۸۱۵م بود و جاحظ در کتاب البیان  و التین (۱۶۳/۲۵۵هـ۹ نخستین بار نام صوفیه را می برد، و گوید که از جمله نساک اند و در کتاب اللمع وقوت القلوب  مکی وارد است که حسن بصری (۲۰/۱۱۰هت) کلمۀ صوفی را بکار برده بود و حتی  حافظ ابو نعیم در حلیة الاولیاء (ج۱ص۲۰) می نویسد: که حضرت امام جعفر صادق گفته : هر که بر ظاهر اعمال رسول برود سنی است ؛ و هر که باطنش را پیروی کند صوفی است.۵

باری اگر ما بموجب روایات فوق تاریخ تصوف را بحدود ۱۰۰ هـ هم بالا بریم،

۱طبقات ابن سعد۶/۱۱۱

۲عیون الاخبار۳۵۵

۳گولد زیهر وعقیده ۱۵۶ بحوالت رسالۀ قشیریه

۴ طبقات الصوفیه انصاری ۷

۵ مقدمۀ مصباح الهدایه ۹۰

باز میبنیم که در پدید آوردن این حرکت فکری خراسانیان دستی قوی داشته اند، باین معنی که حسن بصری (طوریکه در فصل دوم گفته ایم) عمری را در سیستان گذرانیده بود و لابد از جریانات عقی این سر زمین و قوف کاملی داشته است. 

دوم میدانیم که در همین اوقات صوفیان بسیار محقق و معروف وجود داشتند و حتی در طبقۀ اول صوفیان متقدم چنیدن تن صوفیان خراسانی بودند که از پیشوایان این طریقت شمرده میشدند مثلا:

۱/فضیل بن عیاض تمیمی خراسانی از قریۀ فندین مروبود، که در سمرقند در (۱۰۵هـ۷۲۳م) متولد شد و در ابیورد نشور و نما یافت . ۱ و مدتها شیخ الحرم مکه ومحدث و عابد بزرگ بود وفاتش در کوفه ۱۸۷هـ۸۰۲م است

۲/ابراهیم بن ادهم : از شهزادگان بلخ و پدرش از ملوک خراسان بود که قصور شاهی بلخ را گذاشت و درویشی گزید، و از اعاظم صوفیان اسلامی گشت ، وفاتش درسوفنن روم ۱۶۱هـ۷۷۷م است.

۳/بشر حافی حارث: اصلش از قریۀ بکرد مرو و ساکن بغداد بود، در سنه ۱۵۰ هـ۷۶۷م متولد و درس نه ۲۲۷ هـ۸۴۱م در بغدا وفات یافت ۴. محدث و زاهد بزرگست.

۴/عبدالله بن مبارک مروزی: چنانچه قبلا گفته ایم یکی از محدثان زاهدان خراسان و متوفی (۱۸۱هـ۷۹۷م) است که علاوه بر ماثر فقی و علمی دیگر مولف کتاب الزهد و الرقائق است که نسح خطی آن در لپزیک وفاس و سند موجود است ۵ 

۵/شقیق بن ابراهیم بلخی: از مشاهیر خراسان و نخستین کسی است که در انجا

۱طبقات الصوفیه سلمی ۶ طبع قاهره ۱۹۵۳ م

۲الاعلام ۵/۳۶۰

۳الاعلام ۱/۲۴

۴طبقات سلمی ۴۰

۵برو کلمان کلمان ۳/۱۵۳

در علوم احوال سخن گفت، وی ابراهیم بن ادهم را دیده بود۲ و در غزای کولان ماوراء النهر در ۱۹۴ هـ۸۱۰ م شهید شد. ۲

۶/ابویزید طیفور بن عیسی بن سروشان مجوسی بسطامی از مردم بسطام خراسان و بزرگتریم صوفی متقدم قائل به وحدت وجود وفنا است ، و اتباعش طیفوریه یا بسطامیه نامیده می شوند ، تولدش ۱۸۸هـ۸۰۳م ووفاتش در بسطام (بکسرۀ اول) در ۲۶۱هـ۸۷۹م است.۳

۷/حاتم اصم بن عنوان بلخی از قدمای مشایخ خراسان و مشهور بزهدااست درسنه ۲۳۷هـ۸۵م در واشگرد از جهان رفت ، با شقیق بلخی صحبت کرده  و استاد احمدخضرویه بود.۴

۸/ابوحاکد احمد بن خضرویه بلخی به زهد و فتوت معروف و مولف «درجات المقبلین » است .(متوفی ۲۴۰هـ۸۵۴م) که انصاری در طبقات خود(ص۸۲) اورا ذکر کند.

۹/ابو حفص عمرو بن سلم خداد از اهل کورد آباذ نشاپور بود و از انجا به بخارا رفت و در سنه ۲۶۴هـ۸۷۷م درگذشت.۵

۱۰/حمدون قصار نشاپوری بن احمد: شیخ ملامتیان (متوفی ۲۷۱هـ۸۸۴م) مدفوفن مقبره حیره نشاپور وی بر مذهب سفیان ثوی بود۶ 

۱۱/منصور بن عمار: از دندانقان مرو بود در بصره از حکمای مشایخ گشت.

۱۲/ابوتراب عسکر بن حصین از بزرگترین زاهدان و اهل توکل خراسان بود که در بادیه درندگان اورا بخوردند. (۲۴۵هـ۸۵۹م)۷

۱سلمی ۶۱

۲الاعلام۳/۲۴۹

۳الاعلام ۳/۳۳۹

۴سلمی ۹۱

۵طبقات انصاری ۹۷

۶الاعلام ۲/۳۰۵

۷طبقات انصاری ۷۶

برخی ازین صوفیان در ممالک خراسان و عراق و عرب گشت و گذارداشته و مبادی صوفیئ را می پراگندند و در قرون سوم چهارم ، ادامۀ تعلیمات ایشان بنهایت عروج و نشر رسیده بود و دو مکتب معروف تصوف اسلامی یعنی مکتب خراسان در نشاپور و مکتب بغداد از تعالیم و افکار ایشان مستفیض بود.

درین کتب از اقوال و افکار صوفیان خراسان ، جمل و جائز فراوان نقل شده که اساس کار صوفیان ما بعد در طریقت و سیر و سلوک بوده است. در زبان عربی و دری و پشتو یک ذخیرۀ بسیار نفیس و لظیف و جذابی  از ادب صوفیان موجود است که یقینا در تاریخ فکر خراسان اهمیت زیاد دارد، و بدون ان نواحی فکری و عقلی خراسانیان را تحقیق و جستجو نتوان کرد.

۱طبقات انصاری ۱۶۳

۲کشف المحجوب هجویری ۵۳ طبع سمرقند ۱۳۳۰ ق

۳اللباب ۱/۴۹۰

۴طبقات الشافعیه سبکی ۲/۹۷

۵طبقات انصاری ۴۱۳و ۳۷۴

۶معجم المصنفین ۳/۳۹

در تصوف اسلامی که اصل آن طوریکه گفتیم   برکتاب و سنت و زهد معتدل استوار بود و بمرور زمان عناصر دیگر هندی و یونانی و زردشتی و مسیحی و غیره هم به آن آمیخت ، خصایص ذیل را می توان یافت که از روی آن روح حقیقی صوفیئ را درک و تشخیص کرده میتوانیم :

۱/صلح و سازش بین فرقه های مختلف اسلامی و ایجاد یک برادری انسانی و اخلاقی.

۲/پرورش آزادی فکر و عقیده و پرورش فکر با مبادی حریت و سیرآزاد.

۳تلقین تعلیقات مفید عالی اخلاقی و صفات فاضلۀ بشری و نوع پروری.

۴تعدیل تعلمیات خشک قشریان متکلم و فقیه و فیلسوف بافکار و معارف عالی تازه تا کسانیکه ازان دنیای قشر و خشکی می رمیدند جبین تسلیم برآستان عرفان و تصوف می ساییدند.

۵ مبارزۀ مصلحانه با ریاکاری و تدلیس و استبداد و غرو رارباب اقتدار و ریاکاران روحانی و شیخان گمراه و مدلسان اجتماعی و متظاهران بدین . 

۶تعلیم و تلقین به فداکاری وبدل و ایثار و توکل و دیگر مصالح اجتماعی. 

یاری صوفیان دو قرن اول اسلامی مردان دارای سجیۀ عالی و علو نظر و ایثار و بشر دوستی  و بسا صفات حمیدۀ دیگری بوده اند که در بین طبقات اجتماعی و فرق مذهبی  موقف خاصی را با همین اخلاق و نظر عالی حفظ میکردند.

ایشان با استبداد و خود سری مقتدران و غرور ارباب ثروتو مال پرستان، و اخلاق منحط اجتماع مبارزه منفی می کردند و با اعمال نیکو و کردار و پندار و رفتار نیک خویش جلب نظر و احترام عامه  را هم کرده بودند و مردم اخلاق و اقوال صوفیان را نقل میکردند و آنرا برای خود مثل اعلای اخاق کریمۀ انسانی قرار داده بودند. و مولانا جلال الدین بلخی  باین مشرب صفا اشاره کند که :

۱مقدمه مصباح الهدایه از استاد همسایی باختصار ۹۶ ببعد.

شهره کاریزیست پر آب حیات

آب کش تابرد مداز از تو نبات

آب خضر از جوی  نطق اولیا

میخوریم ای تشنۀ غافل بیا

                                              (مثنوی)

بر تصروف برخی اعتراضات نیز وارد است که این چیز عت ازنوا و ترک دنیا و پستی همت و قبول ذلت و استرخاء ملل اسلامی گردید ، و یا علت غایی نشرآن شکستی بود که ملل اسلامی از طوفان مغل دیدند و ناچار از دنیا گریختند و به ماوراء ماده و جهان معنی پرداختند.

گمان میکنم که تصوف حقیقی اسلام که از سرچشمۀ زایند کتاب و سنت نبعان میکرد و اختلاطهای اجنبی نداشت علت پستی و نزول  ملل اسلامی نگشته باشد. 

زیرا دران عناصر منفی کم بود ، و روح جهاد و تأمین زندگی  را نمیکشت و چنانچه گفتیم مبنای آن بررهبانیت و ترک دنیا و اانزوا از اجتماع نبود بلکه یکنوع زهد  معتدلی بود که با امور دین و حیات و دنیا و عقبی وسازگاری داشت.

اما اختلاطهای بعدی که در تصوف از آمیزش ملل دیگر بوجود امد مایۀ تغییر ماهیت اسلامی آن گردید، و عناصر رهبانیت و انزوا و فنای روح اجتماعی را دران دخیل ساخت، که این اختلاط های جدید یقینا باروح حقیقی اسلامی منافی بود .

و بنبۀ ملل اسلامی را به عناصر منفی ضعیف می ساخت. چنانچه یکی از ائمه بزرگ صوفیان خراسان ابو نصر سراج طوسی (متوفی ۳۷۸هـ) در کتاب اللمع خویش تمام اختلاطها و خطاهای برخی از صوفی نمایان عصر خویش را به تفصیل برشمرده ، و ابواب خاصی را دران کتاب باین موضوع تخصیص داده است . و چون شرح و تفصیل این مبحث ما بعد اسلامی  تعلق  دارد انرا بجای خود باز میگذاریم .