39

نظر روانشناسی در مورد گذشته و آینده

از کتاب: روانشناسی

انتظار نا درست از روانشنایی:

در مورد پیش گویی و نظر دهی نسبت آیندۀ یک انسان، روان شناسی اصلآ  گفتنی ندارد به جُز انتقاد شدید نسبت استفاده جویی ها و مردم فریبی ها مبنی به روش سوء استفاده از نام روانشناسی که بار ها باعث رونق بازار مکاره شده. یک نمونۀ سادۀ آن اینست: هرگاه شخصی در مواجه مشکل روز با درد و رنج ناشی ازان در تلاش چاره جویی نزد روان شناس (کاذب) مراجعه میکند او که از رندی و زیرکی بر خوردار هست اما صرف صداقت ندارد با دیدن چهرۀ درد مند پی میبرد که مشکلی هست، میگوید من در ائینۀ که روبرو دارم می بینم که مشکلی دامنگیر است. شخص درد مند که یک انسان ساده است میگوید حالا که فهمیدید بگوئید چی چاره دارد. میگوید این را بعد ها می بینیم به این صورت دَرِ دید و باز دید ها را میگشاید. نظرش به جیب مشتریست نه به راحت آن.

انتظار مناسب پیشگویی در بانکداری و تکنولوجی

بار ها دیده شده که آشنایان رمز بانکداری به سویۀ متخصص این رشته،  با در نظرداشت معیار های دست داشته توانسته اند وضع مالی یک بانک را در یک آیندۀ معین پیش بینی و پیش گویی کنند.چون  این متخصین مسیر انکشافی معیار ها را به دقت تعقیب کرده اند ازین دقت شان پیشگویی شان درست می آید. خصوصآ که این نوع پیش گویی از اینکه  بالای مشتری های بانک اثر گزاراست پیشگویی را تحکیم میکند.

در مورد پیشبینی  های عرضۀ ماشین آلات همینطور است، با مراقبت تقاضای بازار نسبت تولیدات ماشینی طور مثال عراده جات، متخصص مارکتنگ به آسانی سویۀ تقاضای بازار در مورد یک عراده پیشگویی کرده میتواند. این نوع پیشگویی هم بالای خریداران اثر گزار است. همین است که گفته میتوانیم که مارکتنگ شامل علم مثبت است.

انتظار جامعه شناس در مورد پیشگویی آیندۀ جوامع بشری

درین نوع پیشگویی ها اکثرآ فبلم سازها علاقه میگیرند و با درنظر داشت انکشاف چشم گیر تکنالوجی که انسان امروزی در اختیار دارد و تأثیرات این انکشاف را در مناسبات انسان های امروزی به مقایسۀ مناسبات انسانی امروز با انسانهای یک یا دو قرن پیش و با نتیجه گیری از آن، مناسبات انسانی دو قرن بعد را تخمین میکنند. فیلم ساز جامعۀ خیالی دو قرن بعد را به شکل پیشگویی کرده  روی پرده میکشاند دیدن این زندگی که دران امکانات تکنالوجی با وجودیکه ایجاد انسان است، جای انسان را گرفته نه تنها انسان را بیکار ساخته است بلکه به او حکمفرمایی هم میکند و انسان ها در اتکای یک به دیگر میکوشند که ماشین آن کمی که از انسانیت مانده انرا هم نگیرد. تشکیل این جامعۀ خیالی اگرچه هیچ صبغۀ علمی ندارد با آن یک نام علمی گذاسته شده و به علم پیشبینی یا Science-fiction یاد میشود. با دیدن این فیلم ها بیننده ها با وجودیکه در حیرت اند سرگرم میشوند. اما دیدن آن به جامعه شناس تکان دهنده است زیرا جامعه شناس میداند که اگر بخشی از صحنه ها صحنه سازیست بخشی حتی بخش اعظم این تخیل امکان پذیر است و نشود که انکشاف تکنالوجی بشریت را در مصیبتی گرفتار کند که خود انسان عامل آنست. همین است که مسئولان جامعه شنناسی دست به کار شده اند اینجا و آنجا سیمینار ها در کاراست تا از یک سو انسان ها را تا حد امکان آمادگی به سازگاری دهند و از طرف دیگر به سازنده های تکنالوجی تفهیم شود ماشینی را نسازند که  بر انسان حاکم شود. برای جلوگیری از بیکار ساختن انسان نا وقت شده است.

روانشناسی برگزیذۀ من چی گفتنی دارد

روانشناسی برگزیدۀ من در مجاورت صمیمی انسان شناسی است، ما با هم همسایه های خوبیم. من گففتار آینده را به گرفتاران آن میگذارم. من مصروف تحلیل وضع گذشته ها میباشم اما آن گذشته های که  اگر امروز میبودند. طور مثال من با دلایل زیاد معتقدم که اگر کارل مارک  Karl Marx زنده میبود با ذکاوتی که داشت مارکسیست  Marxiste نمیماند و یا اگر سیگموند فروید زنده میبود روان کاو پیرو مکتبش  نمی بود. در مورد این دو شخص دلایل زیاد دارم اما هردو در مقام و منزلت بلند جا میداشتند. مارکس به حیث فیلسوف در حلقۀ فیلسوف ها جای وارسته میداشت خصوصآ که فیلسوف ها قدرت پذیرش نظر یکدیکر را دارند به حدی که کفته متوانیم که هر گاه دو فیلسوف با هم می بینند در ختم مجلس از دو فیلسوف سه فلسفه بدر میشود یکی فکر اولی دوم فکر دومی و سوم فکر مشترک هردو برای اینکه مجلس دوام کند. دلیل دیگری که به راحت  فیلسوف میماند  اینست که  مخالف  نمی داشت زیرا  این مسألۀ حزبیست که مخالفت ها ایجاد کرده بود حزب سیاسی خودرا خودش با ذاکاوتی که داشت منحل میکرد و با پیروانش گرفتاری ییدا کردگی میبود زیرا آنها از خودش یشوا ساخته بودند و از حزبش ائینی به سویۀ مقدسات به حدی که این آئین را جانشین دین خود ساخته بوده اند، برون شدن مارکس از مارکسیزم در نظر پیروان مثل اینست که خدا از خدایی استعفا دهد. علاوه ازین افسرده حال میشد وقتی میدید که کشور های که مارکیستی را برگزیدند  مجبور بودند به قوت نظامی مارکسیست بمانند زیرا مردم ازین نظام در فرار بودند. ناکامی اقتصاد مارکسیستی و غر نمائی های بازار آزاد به رنج مارکس می افزود.

مشکل فروید کم ازان آن نبود فروید با کشف نا آکاه به حیث عنصر عمدۀ سازمان روانی و شرح روانکاوی چون مشعل فروزان در جهان  درخشید اما با ایجاد  گرفتاری شدید با هر شاگرد رنج برده است اگر امروز میبود چیزی از شاگردانش هم می شنید با یونگ حاظر نشد که قبول کند که به اساس فکر یونگ روحانیتی در انسان است یونگ هم ازین واقعیت گذشته نمی توانست همین بود که جدایی برگشت ناپذیر شد. امروز اگر میبود با طرح ژک لکان ساخته میتوانست اما تعلیم لکانی انداز انسانشناسی دارد و بیشتر ساختاری یا Structuraliste  است نسبت به فرودیست از نا آگاه در پندار لکان فقط نام مانده نشانش بی درک است اما فروید با دانش لکان دوباره به انسانشاسی رنگ و رونق مرغوب تر میداد انسان شناس میبود نه روانکاو به سلیقۀ فرویدی.