خطاب به مصطفی کمال پاشا ایده الله

از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری ، قطعه

امئی بود که ما از اثر حکمت او

واقف از سرنهانخانه ی تقدیر شدیم

اصل ما یک شرر باخته رنگی بود است

نظری کرد که خورشید جهانگیر شدیم

نکته ی عشق فروشست ز دل پیر حرم

در جهان خوار باندازه تقصیر شدیم

باد صحراست که با فطرت مادر سازد

از نفسهای صبا غنچه ی دلگیر شدیم

آه آن غلغه کز گنبد افلاک گذشت

ناله گردید چوپابند بم و زیر شدیم

ای بسا صید که بی دام بفتراک زدیم

در بغل تیرو کمان , کشته ی نخچیر شدیم!

«هرکجا راه دهد اسپ (۱) بران تاز که ما

بارهامات درین عرصه بتدبیر شدیم »(۲)