32

سیستان و جنوب افغانستان در عصر امویان

از کتاب: تاریخ افغانستان بعد از اسلام ، فصل دوم ، بخش فتوح اسلامی در افغانستان
04 February 1967

در صفحات گذشته فتح کابل را از جبهۀ جنوب افغانستان بدست عساکر اسلامی ذکر کردیم در سنه ۴۵ ه از دربار حضرت معاویه زیاد بن ابوسفیان برادر استلحاقی معاویه که مادرش سمیه بود بر بصره و خراسن و سیستان امیر شد و او ربیع بن زیاد حارثی را به سیتان فرستاد ( سنه ۴۶ ه) 

بقول تاریخ سیستان چون ربیع باینجا آمد سیرتها نیکو نهاد و مرد مانرا جبر کردند تا علم و قرآن  و تفسیر اموختند و داد و عدل فرونهاد و بسیار گبرگان مسلمان گشتند و دیوان خراج او نهاد و دبیران و برای حساب مستوفیان و مشرفان و استواران (معتمدان مقرر کردند و درین امور رهنمای او حسن بصری بود که بدون تدبیر او هیچ نکردی ۲

ذکر جنگهای ربیع بارتبیل پادشاه زابلستان در شرح احوال رتبیلان گذشت , وی درین جنگها تابست و رخج (قندهار کنونی )  و بلاد داور پیش بو و در سنه ۵۳ ه بعد از امارت دو سال و دوماه از جهان رفت ۳

بعد از ربیع عبیدالله بن ابی بکره در سنه ۵۱ ه بر سیستان والی شد وی بارتبیل زابلستان به یک ملیون درهم صلح نمود (بقول تاریخ سیتان دو ملیون) ربیع را فرمان بود تا از سیستان گبران را بر افگند و آتشکدهای ایشان خاموش گراند دهاقین و گبر کان سیستان قصد عصیا کردند و نگذاشتند که آتش خانهای ایشان بر کنده 

۱-فتوح۴۸۹ طبری ۴/۱۷۰ الکامل ۳/۲۲۸

۲-تاریخ سیستان ۹۲

۳-طبری۴/۲۱۶ فتوح  ۴۸۹

شود, چون از دربار شام درین باره استشاره کردند جواب آمد که ایشان معاهدند, و نباید که معابد ایشان را خراب کنند عبدالله مر عامل  و قاضی و سخی و دلاور بود که تا کابل فتح کرد و رتبیل را بصلح به سیستان آورد و ببصره فرستاد۱

عبیدالله تا سنه ۵۳ه در سیستان ماند و بعد از و از طرف حضرت معاویه عباد (بضمۀ اول  ) بن زیاد به سیستان آمد وی مرد نیکی بود و هر روز پنجشنبه بدا درسی مظلومان پرداختی و هر حاجتی که از و بخواستندی تمام کردی و عطا دادی و نیکویی کردی بمردمان.

عباد از سیستان بقندهار و کابل لشکر کشید و در جنگ ها ظفر یافت و خانۀ پر زریافتند و غنایمی  بزرگ بدست مسلمان امد بلاذری مواقع لشکر کشی های عباد راهم شرح میدهد که از سیستان به سنارود ۳ آمد و از انجا بر اطراف کهز و رود بار سیستان به هندمند (هیرمند) گذشت و بعد از کش ۵ را گرفت و چون بیابان را قطع کرد به قندهار۶ رسید و با مردم قندهار جنگ کرد و شکست داد وقندهار را به دادن تلفات رجال مسلمان بگرفت . چون عباد کلاه های مردم قندهار را دراز یافت مطابق ان باختند که آنرا عبادیه گفتندی. 

ابن مفرغ ذکر قندهار و گرمسیر و جنگ آنجارا چنین کرده است:

۱-۲-تاریخ سیستان ۹۴ فتوح ۴۹۰

۲-تاریخ سیستان ۹۵

۳-سنارود بحفتۀ اول نام نهری بود , در یک فرسخی سیستان که ار هلمند آب  میگرفت و بسا از روستاها را سیراب میکرد و کشتی در ایام آب خیزی دران حرکت میکرد.(مراصد۲/۷۴۲) 

۴-شاید گزه بکسر اول و فتح دوم شهری در سیستان باشد که معرب آن جز است(معجم البلدان ۴/۴۵۹) در تاریخ بیهقی ۱/۳ نام قلعۀ کوه تیز امده که شارستان رتبیل بود و امرای دربار غزنه محمد بن محمود را در تگین آباد گرفته , و در ان قلعه حبس کردند این نام در تاریخ سیستان (ص۲۰۷) قلعۀ کوهژ است که در رخد بود ولی تحقیق بکار است که این هر دو یکجای بود یا دو؟

۵-این ذکر قدیمتر قندهار کنونیست در دورۀ اسلامی که در قرن سوم و چهارم هجری بجای آن تگین آباد ذکر می شود و در عصر غزنویان و غوریان نام قندهار دیده نمیشود بعد از ان  در حدود ۶۰۰ه و در تاریخ هرات سیفی هروی نام قندهار بر همین شهر کنونی اطلاق میگردد.

کم بالجروم و ارض الهند من قدم                    و من سراینک قتلی لاهم قبروا

بقندهار رومن تکتب منیته                           بقندهار یرجم دونه الخبر ۱

«درگرمسیرو سرزمین هند چقدر سرهنگان ما کشته  شدند که قبری را هم نیافتند, این داستان ۶۱ ه بعد از وفات معاویه پسرش یزید بجای عباد برادرش ,سلم بن زیاد را بر سیستان و خراسان والی گردانید و او برادر دیگر خود یزید بن زیاد را به سیستان فرستاد درین اوقات مردم کابل سر بر تافتند و ابو عبیده بن زیاد سپه سالار اموی را اسیر ساختنتد – یزید بن زیاد برانها لشکر کشید, و در جنزه ۲ بایشان جنگید ولی درین پیکار یزید بن زیاد باجم غفیر همراهان خود کشته شد, و تازیان هزیمت یا فتند.

چون سلم از شکست و مرگ برادر خود آگاه گردید ع طلحه بن عبدالله بن خلف خزاعی را که به طلحة الطلحات معروف بود برای نجات برادر به سیستان فرستاد, و عمر برادر ظلحه را سر لشکری داد طلحه ابو عبیدۀ اسیر را از مردم کابل به پانصد هزار درم باز خرید و از کابل به بست و سیستان برگشت وی مردی دانا و خرد مند و بزرگوار بود و مردم سیستان اورا به سخاوت و عدالت و شجاعتش دوست داشتندی و در سیستان در حدود سنه ۶۲ ه بمرد و درتهل مهاجر سیستان دفن گردید.

چون طلحه در گذشت , پسرش عبدالله در سنه (۶۳ ه) بر سیستان حاکم شد, ولی در بین سرداران تازی نژاد سیستان اختلاف پیدا آمد و هر کسی ناحیتی را از آنجا بگرفت و رتبیل را موقع میسر شد تا ازین هرج و مرج سودی بگیرد. و ربقۀ اطاعت تازیان را از گردان دور کند وی لشکر کشید و زرنج پایتخت سیستانرا بگرفت.

۱-فتوح۵۳۲

۲-کذا در فتوح البلدان بلاذری ۴۹۰ که شاید همین غزنه باشد. ابن عراده شاعر این عصر درین وقایع قصیده یی دارد که این بیت از انجاست : قتلی بجنزه و الذین بکابل * ویزید اعلن شانه المکتوم (طبری۴/۴۲۱)

درین اوقات یزید پسر و معاویه نواسه حضرت معاویه در گذشته و بین مروان حکم پادشاه اموی و عبدالله بن زبیر نواسه دختری حضرت ابوبکر  صدیق اختلاف و پیکار افتاده بود ابن زبیر امارت عراق و خراسان را به حارث قباع بن عبدالله مخزومی داد و قباع عبدالعزیز بن عبدالله بن عامر بن کر یزرا بر سیستان حکمران گردانید(سنه ۶۴ ه)

عبدالعزیز سپاهیان از هم پاشیدۀ ظلحه را فراهم آورد و شهر زرنج را ازرتبیل بگرفت و چون رتبیل بدست ابو عفراء عمیر مازنی کشته شد بعد ازین روی به بست و کابل نهاد و بابقایای رتبیلان حربی صعب کرد و کار کابل و زابل اورا مستقیم گشت و مظفر به سیستان باز آمد , عبدالعزیز مردی بود عالم و اهل علم را دوست داشتی و حتی از زبان دانشمندان زردشتی نیز نصایح و حکم راشنیدی , 

بارستم بن مهر هر مزدهر مزد مجوسی متکلم سیستان صحبت ها داشتی وی تا سال ۷۲ ه بر سیستان حکمران ماند و چون در سنه ۷۳ ه بعد از قتل ابن زبیر از طرف عبدالملک بن مروان حجاج بن یوسف ثقفی بر عراق و خراسان و سیستان والی شد وی امیه بن عبدالله را خراسان و سیستان داد و امیه پسر خویش عبدالله بن امیه را به سیستان فرستاد که در سنه ۷۴ ه به سیستان رسید و بلا فاصله بار رتبیل اعلام جنگ داد چون عبدالله به بست رسید رتبیل با او بیک ملیون درهم (بقول تاریخ سیستان دو ملیون ) صبح را پشنهاد کرد و یک خروار زر فرستاد و سه صد هزار درهم را شخصا به عبدالله تقدیم کرد تا لشکریان عبدالله شهر های رتبیل رانسو زانند وویران نسازند و بدین شرط پیمانی را امضاء کنند.۱

اما چون حجاج ازین سر گذشت آگهی یافت در سنه (۵۵) ه موسی بن طلجه را به سیستان فرستاد و او تا سال (۷۸ ه) در سیستان حاکم ماند تا در همین سال عبیدالله بن ابی بکره از طرف حجاج بر سیستان والی شد, که حریش بن بسطام سپه سالار او بود و بو بردعه بن عبیدالله نیز با سپاهی بزرگ با پدر بود.۲

۱-فتوح ۴۹۱ تاریخ سیستان ۱۰۵ ببعد.

۲-تاریخ سیستان ۱۱۰ طبری ۵/۱۳۴ ببعد فتوح ۴۹۱ 


سیستانیان از ضعف دولت عربی سود میبردند و رتبیل پادشاه بومی زابلستان نیز منتظر فرصت نشسته بود و مردم سیستان برای نجات خویش از سلطه امویان عرب در سیستان عناصر خوارج را تقویه کردند تا بتوانند در مقابل قوای نیرومند و مجهز امویان مقاومت کنند خوارج تامدتهای طولانی  در سیستان مرکزیت  داشتند و دران اوقات هر عنصریکه در مقابل سلطۀ مرکزی خلافت قیام و خروج میکرد خارجی نامیده میشد و بنابرین اکثر عناصر آزادی طلب خراسان که از اطاغت امارت اموی سرمی تافتند خارجی شمرده شده اند و همین اصطلاح در عصر عباسیان نیز باقیماند و این قوای خروج عبارت بودند از عناصر بومی خراسانی و سیستانی و یا اعرابی که درین سر زمین ساکن شده و ثقافت آنرا پذیرفته بودند.

جیش الفناء:

عبیدالله با نیروی فراوان از حجاج دستور گرفته بود که سر زمین رتبیل را بدست آورد و لشکریانش را بکشد و قلعه های اورا بر اندازد  و زادگان اورا برده گرداند و بقول مولف تاریخ سیستان.

«حریش سپه سالار عبیدالله با سپاهی  بزرگ بیامد و مردمان سیستان بحرب پیش او باز شدند و حربی سخت کردند و بسیار مردم بکشتند, و سپاه حریش را گرسنگی و تشنگی اندریافت بسیار کشته گشتند و شریح بن هانی الحارثی و عبدالله بن عباس آنروز بدین حرب کشته شدند پس گروهی  بهزیمت به قصبه اندر شدند مردمان ایشان را طعام دادند و بخوردند چون بسیار خوردند همه بمردند چنانکه هیچکس از ان سپاه نماند یا کشته شدند یا بمردند و عرب ایشانرا جیش الفناء نام کردند»۱

عبیدالله در اوایل سال ۷۸ ه به سیستان رسید و پسر خویش بوبردعه مغیره را به تولیت خراج و امور مالی گماشت چون قوای رتبیل از طرف زابلستان اورا تهدید میکردند از راه بیابان (بکوا) به بست شد و درینجا دو قوه باهم مقابل گشتند, 

۱-تاریخ سیستان ۱۱۱

با عبید الله سپاه بزرگ بود و رتبیل با او حربی سخت کرد و بدست لشکریان عرب گاو گوسفند و خواسته های فراوان افتاد و به نزدیکیهای کابل رسیدند ولی لشکریان رتبیل به تدریج پس رفته و ایشانرا بجائی رسانیدند که بر امدن دشوار بود و اندر عاقبت عبیدالله به صلح راضی شد تا بقول طبری و تاریخ سیستان و ابن اثیر هفت صد هزار درهم ( و بقول بلا ذری صد هزار درهم ) را به رتبیل بپردازد و سه نفر فرزندان خود نهار- حجاج ابن بکره را نیز بطور گروگان با پیمان کتبی برتبیل بفرستد- باین شرط : تاکه وی بر سیستان باشد بارتبیل جنگ نخواهد کرد.

عبیدالله بچنین وضع اسفناک لشکریان خود را با زچنگ رتبیل نجات داد, و در بیابانهای بست بسا از ایشان از گرسنگی و تشنگی  بمردند و چون عبیدالله به بست رسید ازین مصیبت انقدر غمگین گشته بود , که در بست بدردگوش از جهان رفت (سال ۷۹ ه) و گور  او به بست است ۱

جیش الطواویس (لشکر طاوسان)

حجاج حکمران مقندر اموی احوال شکست عبیدالله و از بین رفتن لشکر بزرگ اورا به عبدالملک پادشاه اموی خبر داد و چون در لشکر عبیدالله به مسلمانان خساره های هنگفتی رسید. و فراوان از بین رفتند حجاج رای خلیفه را در بارۀ  لشکر کشی دیگر بر سیستان و رتبیل خواست. عبدالملک این کار را به صوابدید حجاج باز گذاشت و او بیست هزار مرد کاری را از اهل بصره و بیست هزار را از کوفیان بر گزید . ۲ و از بین یکصد و بیست هزار سوار خود ده هزار سوار جرار را نیز انتخاب کرد۳

این سپاه دولت اموی  بسیار مجهز و آراسته و پیراسته بود اسلحه و اسپان را هوار و تمام لوازم جنگی را به ایشان سپردند و بقول صاحب تاریخ سیستان 

۱-فتوح ۴۹۲ طبری ۵/۱۳۷ تاریخ سیستان ۱۱۲

۲-طبری۵/۱۴۰

۳-تاریخ سیستان ۱۱۲

آنچه ایشانرا بایست از سلاح  و ستور و بستگانی (تنخواه سپاه ) همه مهیا کرد و این سپاه را جیش الطواویس نام کردند  زیرا که همه صنادید و اشراف و ابناء نعم عرب بودند.۱

بعلمی در ترجمۀ تاریخ طبری درین باره گویند:

« و سپاهی گران بدو فرستاد و دوبار هزار هزار ( دو ملیون) هزینه کرد جز آنکه بروزی عطا داد  وآن سپاه برفتند و از نیکویی و تمام سلاحی کی بودند مردمان آن سپاه را جیش الطواویس خواندند یعنی بطاوسان مانند کردند.» ۲

لشکر طاوسان بدین ترتیب و بمصرف دو ملیون درهم آراسته گردید, و حجاج به دلاوران لشکر بخشش ها کرد و روزیکه این لشکر را سان میدید بیکی از سواران دلیر و مجهز پنجا و پنج هزار درهم بخشید.۲

حجاج بر سر این لشکر آراسته یکی از رقبای خود عبدالرحمن بن محمد بن اشعث را که در تمام عراق اورا بنظر نفرت دیدی , مقرر گردایند این شخصی پیش حجاج سخت  منفور بود و همواره در دل داشتی که اورا بکشد وی روزی به محضر حجاج در آمد و حجاج گفت: رفتار این مرد را ببینید سوگند بخدا اگر همت بایم گردن اورا خواهم زد ۴

در چنین حال حجاج در فرستادن عبدالرحمن مقاصدی داشت که رقیب خود را از رعراق دور ساخته و در سیستان وزابل  اورا به سر پنجة قهار مردم این سرزمین ورتبیل حکمران مجرب و جنگی  آن که مقدرات جیش الفناء را فیصله کرده بود بسپارد . تا اگر عبدالرحمن پیروز آید از شرخودوی و زابلیان جنگی فارغ باشد و اگر بکشند سر دشمن را بدست دشمن کوفته باشد.

۱-تاریخ سیستان ۱۱۲

۲-در ترجمۀ بلعمی طبع کانپور هند(۴/۶۷۱) این عبارات ممسوخ است و صورت صحیح انرا مرحوم بهار در حواشی تاریخ سیستان (ص ۱۱۲ ) از نسخۀ خطی بلعمی مانند متن نقل کرده است.


۳-طبری۵/۱۴۱

۴-طبری۵/۱۴۰

باری عبدالرحمن با لشکر طاوسان در سنه (۸۰ ه) به سیستان رسید و چنانچه دیده شد مخالفان بنی امیه قبلا در سیستان مرکز گرفته و ازینجا با قوای بنی امیه می جنگیدند که مورخان ایشان را خوارج گویند و حدس غالب آنست که این مردم به علت خروج خود بر خلاف بنی امیه خوارج نامیده شده اند. زیرا اکثر از گماشتگان و مامورین دولتی اموی و عناصر تازی ساکن خراسان و سیستان بودند که برخلاف امرای بنو امیه خروج میکردند و عصیان میورزدیدند و مردم بومی این سر زمین نیز ازین اختلاف عناصر مسلطه تازی به نفع خویش استفاده مینمودند.

نخستین مقابلۀ عبدالرحمن درین سرزمین با مردی بود که همیان ۲ بن عدی سدوسی نامداشت و حجاج اورا به کرمان فرستاده بود تا اگر حاکمان سیستان و سند ضرورت بینند از وی کمک گیرند ولی همیان بر حجاج عاصی شد و خروجی کرد و بقول صاحب تاریخ سیستان وی سالار بزرگ از خوارج سیستان بود با سپاه بزرگ امده بود و عبدالرحمن با او حرب کرد و از هردو گروه بسیار کشته شد اخر همیان هزیمت کرد و عبدالرحمن سرهای ان صنادیده از ان گروه کشته شده بودند نزدیک حجاج فرستاد۳

عبدالرحمن بعد ازین فتح بر خوارج در زرنج سیستان قوای خود را فراهم آورد و بر منابر سیستان خطابه های آتشین  داد و تازیان را به خطریکه از رتبیل و مردم بومی داشتند ملتفت گردانید و از مهلب بن ابی صفره والی 

۱-طبری و ابن اثیر این وقایع را در ذیل حوادث سال ۸۰ ه اورده اند ولی مولف تاریخ سیستان امد عبدالرحمن را سال (۸۲ه) مینویسد چون  سند طبری اقدام است, بران اعتماد توان کرد و همر درین سال عبدالرحمن در سیستان نبود و در دیر حجاجم با حجاج می جنگید تا که در سنه ۸۳ ه شکست خورد و در سیستان ره رتبیل پناه آورد (طبری ۵/۱۶۳)

در الکامل (۴/۲۲۰) نیز همیان است بنابران ضبط نسخۀ واحد تاریخ سیستان را محرف باید پنداشت .

۳- تاریخ سیستان ۱۱۳

خراسان سپاه و مردم کاری خواست , و عبدالله بن عامر را که پدر وی سالار سیستان بود و در مردم نفوذ و جاهتی داشت بنواخت و بشهر اندر آورد سیستان را به او سپرد و خود وی با سپاهی گران روی به سر کوبی رتبیل نهاد ۱

رتبیل چون از لشکر کشی عبدالرحمن آگهی یافت بدو پیغام مصالحت داد, ولی عبدالرحمن نپذیرفت و به بست آمد و را رتبیل حربی صعب کرد و غنایم فراوان بگرفت رتبیل در امور جنگی خویش ترتیب خاصی داشت که با دشمن دیه به دیه و قلعه به قلعه میجنگید و پس می نشست تا که قوای مقابل خود را به مواقع دشوار گذر و سختی بکشاند ولی حریف او عبدالرحمن از امحای لشکر های سابقه عبرت گرفت و چون با این ترتیب جنگی رتبیل آشنا بود, در اراضی مغتوحه عاملی را گماشته و مراکز برید ( پست) تعیین کرد و بردره ها و مواقع مهمه پاسبانان را گماشت و باین ترتیب بست و زابل و کابل را تا نواحی سند بدست آورد و چون رتبیل نیز به مواقع محفوظ و دور تر پس نشسته بود اندرین سرزمین آرامشی پدید آمد و عبدالرحمن خبر این پیروزیها را به حجاج داد۲

پیشتر گفتیم : که بین این دو حکمران بزرگ در بار اموی , یعنی حجاج و عبدالرحمن رقابتی دیرین بود درینوقت که عبدالرحمن بر سیستان و زابل تا کابل مسلط آمد و بعد از تنظیم این سرزمین نیرویی گرفت حجاج از او بترسید, و نامه های متعدد ارسال داشت تا بر رتبیل و کووهسار دشوار گذروی بتازد اما عبدالرحمن چون هلاک خود  را درین امر میدید به لشکریان خویش گفت:

«حجاج مرا امر میدهد تا بر اراضی دشمن بتازم ولی این سرزمین است که دیروز برادران شما در آن تباه شده اند بنابران نمیتوانیم این امر حجاج را بپذیرم»

۱-طبری۵/۱۴۱,تاریخ سیستان ۱۱۳ ع الکامل ۲۲۰

۲-طبری۵/۱۴۲ تاریخ سیستان ۱۱۴ الکامل ۲۲۰ تاریخ الیعقوبی ۲/۲۷۷

لشکریان و سرداران عرب با عبدالرحمن یکجا در مقابل حجاج عاصی شدند و و باوی پیمان بستند که حجاج را از امارت عراق خلع کنند و به مهلب بن ابی صفره حکمران مرو در خراسان نیز نامه نوشتند و اورا به مخالفت حجاج باز خواستند.

عبدالرحمن بدین ترتیب از حجاج سر کشید و به سیستان آمد و بر بست عیاضی بن همیان بکر ی ( از بنی سدوس ) را والی کرد و زرنج را به عبدالله بن عامر تمیمی سپرد و بارتبیل باین شرط صلح کرد که اگر ظفر یابد ابدا باژی را از و نخواهد گرفت , و اگر شکست خورد باو پناهنده خواهد شد.

عبدالرحمن با لشکر خود در سنه ۸۲ ه از سیستان به جنگ حجاج حرکت کرد و عبدالملک پادشاه اموی  حجاج را تقویه نمود در بصره حربی سخت کردند و عبدالرحمن هزمیت دید بکوفه رفت و بمدد داهل کوفه در دیر جماجم  هشتاد و یک بار حرب کرد و در نتیجه قوای حجاج برو چیره و بعدالرحمن در سنه (۸۳ ه) از راه پارس و کرمان واپس به سیستان آمد و پس  ازین  عاقبت  عبدالرحمن همان بود که در فصل اول و مبحث رتبیلان گذشت و انی حوادث به مرگ عبدالرحمن در سنه ۸۵ ه خاتمه یافت.

۱-طبری۵/۱۴۷ تاریخ ۱۱۵ الکامل ۴/۲۲۳ ببعد تاریخ الیعقوبی ۲/۳۷۸ ببعد .

۲-طبری۵/۱۶۳ ببعد تاریخ سیستان ۱۱۶ الکامل ۴/۲۲۳ زین الاخبار ۶۳ الف