پیشدادی و کیان

از کتاب: تاریخ ادبیات افغانستان ، فصل دوم ، بخش اول

در میان خوانندگان کمتر کسی خواهد بود که این دو اسم و نام شاهان دو خاندان را نشنیده باشد. این مسئله از بس به گوش ها آشنا و بما نزدیک است در خاطره ها دچار هرج و مرج شده و حتی اشخاص دانسته هم در تشخیص آنها دچار اشتباه میشوند.

اغیار همانطوریکه در سائر قسمتهای تاریخ ما قلمفرسائی کرده و هر چه دلشان بخواهد به منافع خود تمام میکنند. درین زمینه هم از صرف مساعی خود داری ،نکرده مقاله رساله و کتابهای مخصوص و مستقلی در ین مورد نوشته و در صدد برآمده اند تا بهر وسیله و اختراعی که میشود برای دودمان پیشدادی و کیانی هم در خاکهای خود جائی و از میان اسلاف خود اشخاصی تهیه نمایند و اگر هیچ نمیشود اقلا کارنامههای آنها را گرفته و به دیگران پیوند زنند ولی چون در اصل مورد صحیح دودمان پیشدادی و کیانی آثار بزرگی مانند سرودهای وید و اوستا در دست است نام و نشان و کارنامه هائی اشخاصی را که آنها وارد میدان میکنند در کتیبه های خودشان و ملل ،سامی مخصوصاً آثوری ها ذکر است عاجز میمانند و این مطلب به مرامشان برآورده نمیشود.

با شاهنامه خوانی و خصوصاً تعبیر آن بصورت غلط و نداشتن صحنه تطبیق و پهلوانان حقیقی آن از یکطرف و نگارشات پر غلط شان از طرف دیگر اشتباه بزرگی در اذهان تولید شد که کیانی را عبارت از (هخامنشی فارسی) دانند و پیشدادی را که از روی ترتیب پیش از کیانی وجود داشت به خاندانی پیش از هخامنشی فارسی در فارس ربط دهند و چون تا همین اواخر نمیدانستند که پیش از هخامنشی کی سلطنت کرده است و حتی اوایل خود هخامنشی نزد شان تاریک بود مردد مانده بودند و اینجا است که ماشین اختراع بند میشود. میتوانستند بگویند پیشدادیان شاهان ماد اند ولی اقلا یک دفعه احتیاط میکنند و جلو اختراع را طرف دیگر دور داده میگویند پیشدادی دودمان خیلی قدیمی است که پیش از جدائی آریائیها و رفتن آنها به هند و ایران بر کتله مشترک آریائی سلطنت داشتند درست و معقول ولی در کجا؟ اینجا باز سکوت میکنند زیرا به نقص شان تمام میشود و گرنه این مسئله مانند آفتاب روشن است که کتله آریائی پیش از مهاجرت بعضی قبایل شان به هند و فارس در باختر حیات بسر میبردند و از این چشمه فیض و مدنیت بهره میگرفتند این مسایل دنباله طولانی دارد. اساس آن ذکر شد و حالا به اصل مطلب میرویم.

پیشدادی نام اولین دودمان پادشاهان باختر است که در حوالی 5 هزار سال قبل از امروز بار اول درفش شاهنشاهی آریائی را در (بخدیم) سریرام بلند کرده و پیش از اینکه بعضی قبایل آن بغرض مهاجرت به هند و فارس از کانون مدنی باختر کوچ کنند بر تمام شان حکومت داشتند.

خود اسم پیشدادی واضح میسازد که شاهان این دودمان اولین کسانی اند که بنای داد و عدل و انصاف و حکومت و پادشاهی و مدنیت را گذاشته.اند در جنبش قرن چهارم هجری ایشان را بنام پیشدادی ذکر کرده اند این اسم مو به مو ترجمه تحت الفظى نام قدیم عصر اوستائی (پارا داتا) است که مرکب از دو کلمه (پارا) و (دات) میباشد (پارا) به معنی (پیش) و (داتا) یا (دات) خود کلمه (داد) است بنا بران دودمان (پاراداتا) اوستائی همین پیشدادیان یا اولین پادشاهان آریائی باختر اند که اوستا از بیرق های بلند آنها تذکر میدهد و تذکار ایشان را در سرودهای ویدی هم بیان میکنیم .

موسس این خاندان بزرگ یا کسی که بار اول بیرق حاکمیت و سلطنت و مدنیت آریائی را در (باختر زیبا) بلند میکند با شهادت و اتفاق منابع سه دوره که ذکر شد (یاما)، (یما)، (جم) و (جمشید) است. (یاما) در سرودهای ویدی (یما) در نص اوستا، (جم) و (جمشید) در شاهنامههای قرن چهارم هجری که همه اش همان یک نام قدیم چندین هزار ساله است که قرار اصول صوتی و تحولات فقهه اللغه در هر عصر جزئی تغییری کرده اما اساس آن بیک نگاه شناخته میشود.

من در اینجا به نظرات پاره ئی کسانی که موسس سلسله پیشدادی کیومرث و یا هوشنگ و یا کس دیگر را تصور کرده اند کاری ندارم و به تشریح و رد آن در اینجا پرداخته نمیتوانم زیرا سخن دراز میشود و از مطلب دور میشویم.

حالا که سررشته بدست آمد و معلوم شد به مأخذ قدیم و معتبری که در باب پیشدادی و کیان سخن ها گفته اند، مراجعه میکنیم:

سرودهای ریگوید و اوستا راجع به دودمان پیشدادی و کیان توافق نظر کامل دارند منتهی اولی که از آن زمانههای بیشتری گذشته و یک حصه بزرگ و اصلی آن که امروز سرودهای مجهول میخوانیم محو شده و بدست نرسیده بالنسبه کمتر و دومی که عبارت از متن اوستا باشد، مفصل تر صحبت میکند.

(یاما) اولین پادشاه بزرگ ماست بعد از پنکه از طرف قوم و نجبا به پادشاهی انتخاب شد اولین کار او بنای شهر بزرگ و مستحکمی بود که آنرا پایتخت خود ساخت و اسمش را (بخدی) گذاشت. بخدی اولین پایتخت پادشاهان بزرگ ما شهری بود مربع که هر ضلع آن برابر یک دوش اسپ طول داشت دورادور شهر بخدی حصاری بود ضخیم و بلند با برجهای متعدد قلعه یا ارگ شاهی در وسط شهر افتاده و بیرقهای بلند آن از فاصلههای بسیار دور معلوم میشد. این شهر خیلی قشنگ و دارای عظمت و جلال مخصوصی بود چنانچه اوستا همه عظمت و زیبائی آنرا به جمله (بخدی زیبا با بیرق های بلند) خلاصه میکند.

یاما پادشاه یک عصا داشت و یگ گاو آهن طلائی. یکی علامه سلطنت او بود و با دیگری مردم را به کشت و کار و زراعت ترغیب میکرد یاما حاکمیت و نفوذ خود را به تدریج وسعت داده و دایره قلمرو سلطنت خود را خیلی ها فراخ ساخت.

یاما نه تنها مانند یک رهنما و مربی بزرگ راه های نو زندگانی را برای رعیت خود باز کرد اصول ،زراعت بافتن پارچه، ساختن عمارت استعمال فلزات استخراج عطر و خوشبوئی ها ، ساختن دواهای عقاقیری تشکیل اردو استعمال اسلحه و بسیاری چیزهای دیگر را به جامعه باختری آورد روز اول سال یا (نو روز) از یادگارهای عصر درخشان اوست.

آنچه که دوره سلطنت یاما پادشاه را اختصاص میبخشد امن و امنیت کامله خوشی و مسرت اهالی فراوانی خوشبختی و سعادت است که از پرتو افکار او نصیب جامعه باختری شده بود و اولین خوشبختی در سرودهای ریگ وید بقدری تاثیر انداخته که سرزمین یاما را فردوس خوانده اند.

بعد از یاما یک سلسله پادشاهان دیگری در بخدی به سلطنت رسیده اند که معروفترین آنها (تریتون) پسر (اتویا) است که در افسانه های تازه تر از تریتونا (فریدون) و از (اتویا) (ابتن) پسر جمشید ساخته اند. در اوستا مقابله (تریتونا) با (ازهی داهاکا) شرح یافته و این ازهی داهاکا همان ضحاکی است که همه قصه های او را شنیده ایم.

بعد از این پادشاه تری تا - ایریو - مانوچیترا میآید که اصطلاحات افسانه های جدید از آن تور و ایرج و منوچهر ساخته است. بواسطه کمی وقت و عدم گشایش نوشته از ذکر معلومات مزید در زمینه صرف نظر میکنم.


کیانی :

مانند پیشدادی (کیانی) هم یکی از از خاندان های سلطنتی باختر است که اصلا یکی از خانوادههای نجیب بخدی بوده و با دودمان پیشدادی ارتباط و قرابت نزدیک داشت و بعد از منوچیترا آخرین شاه پیشدادی در بلخ به سلطنت رسیده.اند در باب کیانی هم منابع سه گانه فوق یعنی دانشمندان قرن چهارم هجری اوستا و ودا یکسان و بیک زبان شهادت میدهند این دودمان یا دومین خانواده سلطنتی باختر در تذکرات نویسندگان و شعرای قرن چهارم هجری (کی) و (کیانی) در اوستا (کاوه) یا (کوا) و در سرودهای ریگ وید (کاوى) یا (کوى) یاد شده و قدیمترین شکل و تلفظ آن به همین صورت اخیر است که معنی آن (دانا) و (پیشوا) است.

همانطوریکه پادشاهان اولین خانواده سلطنتی باختر به صفت پادشاهان (داد گستر) و عادل و اولین بانی عدالت و انصاف یاد شده اند، پادشاهان دومین خانوداه سلطنتی ما را قدیمترین مأخذ آریائی به صفت (دانا) و (پیشوا) اسم بردهاند این پادشاهان را میتوان پیشوای قوم و دومان دانا و فرزانه خواند چون آخرین صورت کلمه (کی) و اشکال آن در دورههای مختلف به عرض رسانیده شد، گمان میکنم لزومی ندارد کا در اینجا موضوع تغییرات کلمه منحیث صوت و منتهی شدن آن به شکل کیانی مورد بحث قرار گیرد.


کی قباد - کی کوات - کوا کواتا : 

به شهادت منابع سه گانه فوق موسس خاندان کیان (کی قباد) ، (کی کوات یا کوا) (کواتا) است. این اسم مرکب از از دو حصه است یکی (کی) و دیگری (قباد) کی همان صفت خانوادگی یا بهتر بگوئیم اسم خانوادگی است که بدان اشاره شد و قباد اسم خاص موسس این دودمان است که مطابق اول صوتی (ک) قدیم آن به (ق) و (و) به (ب) و (ت) به (د) تبدیل یافته و (کوات) ، (قباد) گردیده است. ترجمه نام او (قباد دانا) میشود

کواتا پیش از اینکه به سلطنت برسد با خانواده خویش در دامنه های کوه (البرز) که به جنوب بخدی افتاده زندگانی میکرد و زمین کشتمندی و رمه های گاو و گوسفند زیاد داشت. چون خودش شخصاً به تربیه حیوانات و مالداری شوق زیاد داشت روزها با چوپان های خویش و رمههای حیوانات به دامنه های کوه ها بالا میشد و در حالیکه چوپان های جوان و پیر برای او توله میزدند و میخواندند از قله های کوهها زمینهای سبز اطراف بخدی و دیوارها و برج های کهن و بیرقهای بلند شاهی را تماشا میکرد روزی از روزها بالای سنگی نشسته و چریدن گوسفندان خود را نگاه میکرد، ناگاه در هوا دو بازی [ همچنان مشهور به عقاب آریانا[ سفیدی را دید که چرخ زده بطرف او فرود میآیند تا اینکه آهسته آهسته نزدیک رسیده و تاج طلائی را که در نول خود گرفته بودند بر سر او نهاده و پس به هوا پرواز کردند کواتا از این پیش آمد در هراس بود ولی چوپانها گرد او جمع شده و پادشاهی را به او تبریک گفتند و به این ترتیب کواتا بر تخت نشست.

کواتا پادشاه مانند یاما پادشاه درخشان مرد خوش خلق و رعیت پرور بود و مانند پادشاهان پیشدادی بنای عدل و داگستری را نهاد و با اداره صحیح خود مملکت را آباد ساخت.

کواتا پادشاه با مردمان بیگانه ماورای آمو که آنها را (توریا) میگفتند مقابله ها کرد زیرا ایشان میخواستند که به خاک آریانا تهاجم کنند و در نتیجه کاری از دست آنها ساخته نشد. پادشاه شان (فراکراسیانا) یا (افراسیاب) با سپاه خود شکست خورد و عقب نشینی اختیار کرد.


کی کاؤس - کاوه یوسا – کاوی یوسانا :

 بعد از وفات (کواتا) پسرش (یوسا) بر تخت بخدی نسشت. اسم او در نگارشات و اشعار دانشمندان و شعرای قرن چهارم هجری کاؤس در اوستا (یوسا) و در سرودهای ریگ وید (یوسانا) تلفظ میشد که هر سه منبع متفق اند وی پسر و جانشین (کواتا) میباشد. (یوسا) جوان بسیار مقبول و شجاع و دلاور بود و پیش از اینکه به پادشاهی رسد به سوارکاری و نبرد شوق زیاد داشت. چون کارهای داخلی کشور قرار سیاست متین و سنجیده پدر او به بهترین نهجی پیش میرفت( کاوه یوسا) پادشاه در زمان خود مناسب دید که به بعضی کارهای خارجی توجه کند و بعضی دشمنان بیگانه را گوشمالی دهد به این مقصد پهلوانان و لشکر زیاد با خود گرفته بطرف غرب آریانا روان شده و در جنگلهای مازندران دشمنان را سرزنش کرد چنین معلوم میشود که بیگانگان غیر آریائی در اول وهله چرب دستی ،میکردند (کاوه یوسا) قشون دیگری از آریانا خواسته با قوت الظهر کار مازندرانی ها را یکسره ساخت. خاک ایشان را گرفت و جزوه قلمرو آریانا ساخت و حکمرانان بر آنها مقرر نمود و صفحات شمال ایران کنونی را زیر تسلط خود درآورد.


سیاه وش - سیاورشا - سیاورشنا :

سومین پادشاه دودمان کاوه یا کیان (سیاه وش) است که در اوستا (سیاورشا) و (سیاورشنا) ذکر شده و به اصول تلفظی که در باب اسم (یوسا) و (یوسانا) دیدیم ، سیاورشا تلفظ صحیح عصر اوستائی و سیاورشنا تلفظ قدیمتر عصر ویدی آنست که حتماً بواسطه از بین رفتن کدام سرود اثر آنرا در در منظومههای وید تا حال نیافته اند. سیاورشا با توریاها جنگ های سختی نموده و آخر به مرگ دردناکی حیات را پدرود میگوید


کی خسرو - کاوه هوسراوا :

(کی خسرو یا (کاوه هوسراوا) به تلفظ نهضت قرن چهار هجری و عصر اوستائی از پادشاهان بسیار مشهور خاندان کیانی آریانا است. وی پسر (سیاورشا) است که بعد از مرگ پدر بر تخت بخدی جلوس کرده و کارنامههای او چه در اوستا و چه در نگارشات مولفین عصر اسلامی و داستان های آنها خیلی معروف است زیرا وحدت خاک آریائی و حفاظت آن از دشمنان توریائی و تشکیل اساس سلطنت مقتدر به دست توانای او صورت میگیرد. بعد از اصلاحات و رفع پراگندگیهائی که در اثر قتل کاوه سیاورشا و مداخله توریائیها تولید شده بود امن و امنیت کامله را در داخل مملکت قایم نموده دولت مقتدری روی کار آورد مخاصمین خود را از پا در افگند، به آبادی و وسعت شهر بخدی و احداث شهر های نو و دیگر اقدامات مفید سالهای اخیر عمر خود را گذرانید.


لهراسپ - لهراسپه - اوروت اسپه : 

بعد از (کی خسرو) از یک شاخه دیگر خاندان کیان دسته ئی در باختر به سلطنت رسیده اند که آخر نامهای آنها به کلمه (اسپه) یعنی اسپ منتهی میشود اگر چه ایشان هم از دودمان کیان اند و حتی به سه یشت (نوتار) (منوچیترا) و (ایریو) به پیشدادی ها هم متصل میشوند. ولی چون از سلسله مستقیم شاهان سابق کیان نی و از شاخه دیگر این خاندان محسوب میشوند اتصال آنها به سلاله کیان و یا جدا کردن آنها به اسم خاندان (اسپه) هر دو صحیح است چنانچه هر دوی این کار را مدققین کرده اند و میشود با ترکیب هر دو نظریه آنها را پادشاهان (کیانی اسپه) خواند.

اولین پادشاه کیانی اسپه یا به سلسله شاهان سابق کیان بگیریم، (لهراسپ) است که در اوستا (اروت اسپه) یاد شده. اسم او مرکب از دو کلمه است یکی (اسپه) یعنی اسپ که اینجا شکل اسم خانوادگی گرفته و دیگر اصل نام (اروت) که تند و قوی معنی دارد و میتوان او را (صاحب اسپان تند و قوی) خواند (اروت اسپه) دو پسر داشت یکی (ویست اسپه) و دیگری (زری واری) که شعرای عصر اسلامی از آن (کشتاسپه) یا (کشتاسپ) و (زریر) ساخته اند.

از اروت اسپه معلومات مزیدی در دست نیست. هر چه است پسرش ویست اسپه یا کشتاسپه است که در تاریخ کشور ما اهمیت زیاد دارد و میتوان کارنامه های بزرگ او را در حفاظت مملکت و گوشمالی مخاصمین به کیخسرو پیشدادی مقایسه کرد زیرا همان توریائی هائی را که از چپاول و یغماگری دست نمیبرداشتند، پادشاه شان شکست داد.

عامل بزرگتر دیگری که اسباب شهرت نام این پادشاه شد ظهور (زرتشتر اسپینتمان) [زردشت] بلخی است که در عصر زمامداری او اتفاق افتاد و با پیوند خویشاوندی خاندان شاهی و دودمان علم ، فلسفه و اقتدار باختر دست بهم داده در اعتلای مدنیت آریانا انبساط مبادی معاشرت صرف مجاهدت نمودند و در پرتو این همکاری حصه ئی از جهان تاریک آنوقت روشن شد.

سلسله کیانی اسپه با ویست اسپه منتهی .نمیشود. دسته ئی بعد از او به سلطنت رسیده اند که تعداد آنها را بعضی ۲۹ نفر قلمداد میکنند. ازین جمله اوستا فقط (سپنتو داتا) را یاد کرده که از آن (اسفندیار) ساخته اند و ترجمه صحیح تحت الفظى آن (سفید داد) و اصطلاحی آن (پاک داد) است. باقی اولاده کیان که در اوستا نیامده و نویسندگان و شعرا و مصنفین شاهنامه ها و گرشاسپ نامه ها از ایشان ذکر کرده اند مبحث علیحده ئی است که ذکر آن در اینجا خارج موضوع است.

چون در این نوشته چندین جا از منابع سه گانه نهضت قرن چهار هجری و دوره اوستائی و ویدی ذکری بمیان آمده و آنچه نوشته شده به استناد منابع همین سه دوره است، میخواهم یک یک نمونه کوچک از ین دوره ها مربوط به موضوع عرض کنم. فضا، ذهنیت تعبیرات و معلومات هر دوره جداگانه و اشتراک مساعی آنها در روشن کردن یک موضوع بخوبی مجسم میشود.

اول - نمونه قرن چهارم هجری : پادشاهی کشتاسب به نظر و قلم دقیقی بلخی :

چو کشتاسب را داد لهراسب تخت

فرود آمد از تخت و بر بست بخت

ببلخ گزین شد بدان نوبهار

که یزدان پرستان بدان روزگار

مر آن خانه داشتندی چنان

که مر مکه را تازیان این زمان

بدان خانه شد شاه یزدان پرست

فرود آمد آنجا و هیکل ببست

نشست اندر آن خانه بافرین

پرستش همی کرد رخ بر زمین

خدا را پرستیدن آغاز کرد

در داد و دانش بدو باز کرد

ببست آن در بافرین خانه را

نهشت اندر آن خانه بیگانه را

بپوشید جامه پرستش پلاس

خرد را بر این گونه باید سپاس

بیفگند یاره فروهشت موی

سوی داور دادگر کرد روی

همی بود سی سال پیشش بپای

بدینسان پرستید باید خدای

ز روز گذشته شه نامدار

همی جست آمرزش کردگار


دوم نمونۀ دوره اوستائی :

در باب بلخ (وندیداد) در فرگاد اول فقره هفت میگوید: 

(بخدیم سریرام اردو و درفشام) یعنی بلخ زیبا دارای بیرق های بلند (بلخ گزین) دقیقی عیننا ترجمه تحت اللفظى (بخدیم سریرام) است.

فرگاد دوم وندیداد سراسر وقف (یما) و مذاکرات او با (اهورا مزدا) پادشاه شدن اوست چون موضوع طولانی است چند سطر مطلوب را از آن استخراج میکنیم :

من (اهورا مزدا) با (یمای) قشنگ پاسبان خوب حرف زدم و آئین خود را به او یاد دادم او خود را مستعد انتشار آئین من دید، او را پادشاه ساختم.

مجلسی در (آریانا ویجوی) معروف کنار رود (وانگهو دی تیا) دایر کردم یما قشنگ و پاسبان خوب بهترین مردمان را در ین محفل در آریانا ویجوى معروف کنار رود وانگهودی تیا جمع کرد...

سوم- نمونه اشعار ویدی که یکی از ریشی ها موسوم به (پاوامانا) در باب سرزمین (یاما) که آنرا فردوس هم خوانده اند، سروده است. کتاب نهم منظومه 113 قطعات 7 تا 10 : در آنجائی که روشنی و تابش آن جاویدان است و در عالمی که آفتاب در آن قرار گرفته در دنیای جاویدانی که فنا و مرگ در آن راه ندارد (پاوامانا) را جای بده ای (اندرا) سوما مانند رودخانه اندوس برای تو جاری باد! 

در آن جائی که پسر (ویسوا سوات) پادشاه است. در آن جائی که آفتاب حجله دارد در آن جائی که آبهای بزرگ در جریان است مرا جاویدان ساز ای اندرا! سوما مانند رود خانه اندوس برای تو جاری باد!

در آن جائی که آرزو و خواهشات برآورده میشود. در آن جائی که مقر آفتاب است در آن جائی که غذا و لذایذ یافت میشود، مرا جاویدان ساز. ای اندرا! سوما مانند رودخانه اندوس برای تو جاری باد!

در آنجائی که سعادت و خوشبختی مسرت و خوشی وجود دارد. در آنجائی که آرزوی آرزومندان برآورده میشود مرا جاویدان ساز.  ای اندرا! سوما مانند رودخانه اندوس برای تو جاری باد!

قطعه ئی از (سرودهای ریگ وید) در مدح (یاما) پادشاه بزرگ : سزاوار ستایش است(یاما) پادشاه بزرگ که اول تر از همه نوع بشر وفات کرد، فضای بی پایانی را عبور نمود و راه آسمانی را برای مردم گشود.

راهی را که او برای ما باز گذاشته هیچ قوه ئی نمیتواند ببندد. بعد از گردشهای دور و دراز آخر از این راه انسان به منزلگاه عالیشان خواهد رسید.

پدران ما همه از این راه گذشتند ما هم این معبر را تعقیب خواهیم کرد و تا وقتیکه زمانه ادامه دارد هر یک از نسل جدید آنرا پیروی خواهد نمود.