گفتار شرین
از کتاب: دیوان محجوبه هروی
، غزل
نیست مثلث در همه روی زمین
بلکه در جنت نباشد حور و عین
چون تو دلداری ندیدم در جهان
سرو قد و گلعذار مه جبین
جان من! جسمت بود از نور محض
نی چو دیگر مردمان از ماء وطین
نیست چون قد تو سروی بر زمین
ترک چشمت غارت دل می کند
کفر زلفت میبرد ایمان دین
خسرو گفتار شیرین منکنی
قند داری در دهن یا انگبین؟
ای دل از خلق جهان باری مجوی
نیست جز حق ناصر و یار معین
ایخدا از فضل و رحمت عفو کن
جرم این محجوبه ئ زار و حزین