32

لشکر کشی های بابر برهند

از کتاب: ظهیرالدین محمد بابر

بعد از سن ۳۷ سالگی در حیات بابر دورۀ مهمی آغاز میشود، بدین معنی در همین سال ۹۲۵هـ  ۱۵۱۹ م لشکر کشی های خود را برهند آغاز کرده است وی گوید :

" در تاریخ ۹۱۰ که ولایت کابل مسخر شد، از آن تاریخ تا حال همیشه هوس هندوستان کرده میشد ، گاهی از جهت سست رائی امرا، گاهی از همتائی برادران، یورش هندوستان میسر و ممالک او مسخر نمیشد . آخر اینچنین موانع نماند"

بابر این سالهای اخیر را به تنظیم امور و تهیه لشکر گذرانید ، و چون از دریای آمو تا کندهار مستولی شد ، و رقیبی را در این سر زمین نمی دید ، بنابرین به تسخیر هندوستان همت گماشت و بقول خود او بعد از پنج لشکر کشی به فتح دهلی نایل آمد . 


لشکر کشی اول

در تعیین سنین حمله های بابر برهندوستان مؤرخان ما بعد مختلف اند ابوالفضل علامی مؤرخ در بار اکبر در حدود ۱۰۱۴هـ ۱۶۰۵ م لشکر کشی اول را در شعبان ۹۱۰ و  دوم را جمادی الاولی ۹۱۳ و سوم را در غره محرم ۹۹۲۵ هـ می نویسد در حالیکه محمد قاسم فرشته در حدود ۱۰۱۵هـ ۱۶۰۶م حمله اول را در اوائل ۹۲۵ هـ  و دوم را در او اخر ۹۲۵ و سوم را در ۹۲۶ هـ نوشته است و در تعیین سنین سفر چهارم ۹۳۰ هـ و لشکر کشی پنجم ۹۳۲هـ - هردو ابوالفضل وفرشته متفق القولند. به هر صورت : ابوالفضل سفرهای جنگی بابر را در حوالی شرقی افغانستان و آویزش های او با قبایل پښتون ، نیز در لشکر کشی های هند شمرده است که ما در اینجا شرح سفرهای جنگی او را در هند از روی بابر نامه و فرشته و میر خواند و خافی خان ومحمد معصوم اقتباس میکنیم . لشکر کشی اول بابر قرار نوشتۀ خودش روز دوشنبه غره محرم ۹۲۵ هـ ۳ جنوری ۱۵۱۹م از جندول (وادى كنز عليا) بطرف باجور بود . 

قلعه باجور درین وقت مرکز حکمرانی یکی از امرای محلی قبیله دلازاک افغان بود ، که بابر (او را سلطان باجوړ) میخواند. 

بابر یکی از رجال معتبر دلار زاک را به با جور فرستاد تا اطاعت کنند و قلعه را بد و سپارند . ولی سلطان مذکور فرمان بابر را نپذیرفت. بنا برین روز پنجشنبه ۴ محرم به قوای بابر امر حمله بر قلعه باجوړ داده شد ، درین جنگ لشكريان بابريک دسته تفنگ اندازان  Matchlocks-Men بقيادت استاد على قلى داشتند ، که چندین نفر با جوری را بدین وسیله بکشتند، و روز دیگر که جمعه ۵ محرم بود، این قلعه در حالتی فتح شد که در حدود سه هزار کس کشته و بسی هم اسیر شده بودند ، و سرهای کشتگان به کابل و بدخشان و بلخ فرستاده شد. و هم از سرهای بریده بر بالای تپه نی، کله منار ( Pillar of skulls) بساختند.

بابر روز یکشنبه ۱۴ محرم حکمرانی با جور را به یکی از امرای خود خواجه کلان سپرده، و برای سرکوبی افغانان یوسفزئی بطرف سوات حرکت کرد. درینوقت در سوات سلطان ویس سواتی حکم میراند و رئیس یوسفزائیان این سر زمین شاه منصور پسر ملک سلیمانشاه نامداشت و هم سلطان علاء الدین سواتی از رجال نامدار به بابر اطاعت کردند، و هم طاوس خان برادر خورد شاه منصور بحضور بابر رسيد، وبدین صورت توانست قبایل یوسفزائی را که بر سر راه هندوستان افتاده بودند بخود مطیع سازد . 


چون با براهمیت سوق الجیشی سرزمین یوسفزائی را میدانست، خواست با مردم آن روابط قرابت داشته باشد، درین مور دروش سبکتگین پدر سلطان محمود را پیروی نمود و دختر شاه منصور را که بی بی مبارکه نامداشت  ازدواج کرد که درین بارۀ خود وی گوید: " روز جمعه ۲۶ محرم در ولایت ماندیش ... بجهت مصلحت الوس يوسف زئی ، دختر او (شاه منصور) طلبیده شده بود درین منزل خبر رسید، که دختر شاه منصور را با مال یوسف زئی میآرند ."

بدین صورت با بر یک حصۀ قبایل یوسفزائی را که در رهگذر هندوستان افتاده اند، و سکندر مقدونی هم ازین راه بهند گذشته بود بخود نزدیک ساخت و افغانان دیگر راهم با جنگ و زورمطیع گردانید و تمام این مهمات را تا آخر ماه محرم انجام داد و از راه کوتل امبهیر Ambahir و کاتلنگ  روز پنجشنبه ۱۶ صفر۹۲۵ هـ ۱۷ فروری ۱۵۱۹م متوجه گذر دریای سنده "نیلاب" شد و چون از دریای سند بگذشت، بار اول قدم خود رادر خاک هند گذاشت و لایت بهیره پنجاب را بتصرف خود آورد که حاکم آن علی خان پسر دولت خان بود. وی پیامی بوسیلۀ ملامرشد ایلچی به سلطان ابراهيم بن سلطان سکندر لودی افغان پادشاه هندوستان و دولت خان بن تاتار خان یوسف خيل افغان حاكم لاهور فرستاد، و این ولایت که قبلا به ترک (اخلاف تیمور) تعلق داشت طلبیده شد، و به مردم آنجا در مقابل پرداخت چهارصد هزار شاهرخی (تقریباً ۲۰ هزار پوند سترلنگ) امان داد، و روز دوشنبه ۵ ربیع الاول ۹۲۵ هـ ۷ مارچ ۱۵۱۹ م ولایت بهیره را به هندویک و ولایت چناب را به حسین اکزاک  سپرده وضمنا بر قبیله گهکر (بین نیلاب و بهيره تا دامنه های کوهسار کشمیر) بتاخت و قصبهۀ پرهاله را که مرکز حکمرانی تاتارگهکر و هاتی گهکر بود، با خزاین آن بدست آورد و روز یکشنبه ۱۱ ربیع الاول ۱۳ مارچ از بهیره بعزم کابل رهسپار گردید و حکومت میان بهیره و دریای سند را به محمدعلی جنگ جنگ سپرد. بابر از راه پشاورو درۀ خیبر و گندمک گذشته و روز جمعه غره ربيع الاخر اول اپریل در ارگ کابل مجلس نشاط و شراب آراست . 

بابر در کابل به عیش و نوش و گردش در منتزهات آنجا مشغول ماند، ولی بعد از یک ماه افغانان هندوستان و مردم زمیندار ولایت بهیره فراهم آمدند و حکمران گماشتۀ بابر هندوییگ را از انجا راندند.

 وی از راه نیلاب به کابل پیش بابر رسید وهم ملک شاه منصور یوسفزائی باشش نفر کلانتران آن قبیله از سوات به کابل آمدند و روزدوشنبه غره جمادی الاخرى ۹۲۵ هـ ۲۰ مئی ۱۵۱۹م بعد از اخذ خلعت های بابر وا پس رفتند و مالیات اراضی باجور و سوات راشش هزار خروار شالی قبول کردند که به خزانه بابر بپردارند در همین سال با بر بطرف ولایت گردیز نیز متوجه شد، زیرا افغانان قبیله ادرمان که در سرحد گردیز بوده اند، بقول خودوی “درمال و معامله رایج نبودند، و کاروانیان آینده و رونده ازینها متضرر بودند “

چون مسکن این مردم  در راه تجارتی هندوستان واقع بود و با ۱۵۱۹ از راه کوتل تیره بطرف گردیز پیش رفت و لشکریانش تا کرماش (وادی کورم) بتاختند، و بسا از افغانان را بکشتند و از سرهای کشتگان کله مناری بر پا کرده، روزی یکشنبه سوم شعبان ۳۱ جولائی از راه محمد آغه لوگری کابل آمد .


لشکر کشی دوم

لشکر کشی دوم بابر به ماورای خیبر روز پنجشنبه ۱۳ رمضان ۹۲۵ هـ ۸ سپتمبر ۱۵۱۹ م بود ، وی گوید که بجهت رفع و دفع یوسف زئی عزم جزم کرده شد .

چنین بنظر می آید که یوسفزائیان علیا در باجور و حدود سوات بوسیله ازدواج دخترشاه منصور و آمدنش به کابل مطیع شده بودند ولی یوسفزائیان وقبایل افغانی وادی پشاور در مجاری دریای کابل به او اطاعت نمیکردند، بنابرین درین سفر از راه خیبر به وادی هشنغر حرکت کرد وی گوید: که موسی خان و کلانتران دلازاک گفتند که در هشنغر الوس بسیار است غله هم بسیار یافت میشود . بنابرین عزم شد که افغانان آن نواحی را تاخته قلعۀ هشنغر با قلعه پرشاور بدست آورد.

بابر بدین نیت به وادی هشنغر آمد، ولی بقول : خودش چون در میان غله های افغانان فرو آمده شد نصف آنچه تعریف کرده بودند بلكه چار يک آنهم غله یافت نشد .


قلت خوراکه ورسیدن خبر عزیمت سلطان سعیدخان از کاشغر بطرف بدخشان اورا از پیشرفت به سوی دریای سند باز داشت و هم چون افغانان خدرخیل با او در آویختند، از آویزش با افغانان هشنغر فسخ عزیمت نمود و از کنار آب سوات و مجاری دریای کابل برگشت .

به قول فرشته: میرزا محمد سلطان اویس بن منصور بن عمر شیخ را که از اقاربش بود با چهار هزار سوار به پنجاب فرستاد و خود وی از راه خیبر و ننگرها و و گندمک تا اواخر شوال ۹۲۵هـ  ۲۰ اکتوبر به كابل رسید . طوریکه پیشتر گفتیم: در سال ۹۱۳ هـ ۱۵۰۶م بابر به فتح کندهار موفق شد، ولی بعد از چند ماه واپس شاه بیگ ارغونی آنرا گرفت وبقول محمد معصوم وی به امراو لشکریان خود گفت: "بابر درین مرتبه تشریف آورده راه کندهار دیدند و سال دیگر نوای عزیمت تسخیر خواهند افراخت و تا ما را ازینجا بیجا نسازند آرام نخواهند گرفت ... ما را فکر خود باید کرد". 

بدين نهج شاه بیگ برای خود محل آینده حکمرانی را در آنطرف دره بولان وسند تهیه دید، و طوری که پیش بینی کرده بود بابر در اوائل ۹۲۶ هـ ۱۵۲۰ م کندهار را به محاصره کشید، و در صدد نقب کندن قلعۀ آن برآمد ولی در لشکریان او در اول تیرماه مرض تب افتاده و با شاه بیگ مصالحه کرد و بالضروره در ماه رجب ۹۲۶ هـ  جون ۱۵۲۰ م به کابل آمد.



لشکر کشی سوم

در تعیین تاریخ لشکر کشی سوم فرشته و خافی خان متفق القولند که اواخر سال ۹۲۶هـ ۱۵۲۰ م باشد . بقول فرشته بابر در راه پنجاب باز قبایل افغانی را که مانع پیشرفت او بودند تاراج نمود و چون از دریای سند گذشت به کسانیکه در بهیره بر خلاف او جنبش کرده و کارداران او را رانده بودند جزای سنگین داد و برخی از افغانان را از اینجا کشید و بطرف سیالکوت پیش رفت مردم اینجا بدون مقابله به او اطاعت کردند و نجات یافتند . ولی مردم سیدپور با او مقابل گردیده و دست بسلاح بردند.

بابر قهراً ایشانرا مغلوب وقتل عام نمود، زنان و اطفال را اسیر ساخت و قمام اموال مردم را بتاراج برد . 

درینجا بابر شنید: که شاه بیگ ارغونی حکمران کندهار براراضی متصرفه او تجاوز کرده و خطری به غزنی و کابل متوجه است، بنابرین بزودی گشت به کابل برگشت  و چون خان میرزا در بدخشان وفات یافت و چو بابر درسنه ۹۲۷ هـ ۱۵۲۱ م فرزند کلان خود همایون را به حکمرانی بدخشان فرستاد . و بسوی کندهار حرکت کرد و شاه بیگ را در انجا محضور داشت شاه بیگ دران حصار های فشرد و از شهزاده طهماسب صفوی که به هدایت امیرخان برخراسان حکم میراند استمداد کرد امیرخان نیز بابر را به ترک محاصره کندهار واداشت ، ولی وی قبول نکرد، تا که شاه بیگ از آمد و شد بابریتنگ آمد و فرزند شیخ ابوسعید پورانی ( هروی) را بغرض مصالحه و معاهده فرستاد، بابرنیز خواجه محمود و خواجه عبدالعظیم را درون قلعه کندهار ارسال داشت و برین قرار دادند: که سال آینده کندهار را به بابر سپارند. مطابق این معاهده ، کلید شهر کندهار به تاريخ ۱۳شوال ۹۲۸ هـ اول سپتمبر ۱۵۲۲ م بوسیله میرغیاث الدین نبیرۀ خواندمیر (مؤلف حبیب السیر) بدربار بابر فرستاد و شاه بیگ به ولایت شال (کویته) و دادر وسیوستان پس نشست، و حکمرانی شهر کندهار از طرف بابر به پسرش کامران سپرده شد و وسعت قلمرو بابرتا دریای هلمند رسید.


لشکر کشی چهارم

بابردرسال ۹۲۹ هـ ۱۵۲۳ م در داخل قلمرو خویش به ضبط وربط ومطیع ساختن افغانان مشغول ماند، در این وقت در هندوستان پنج حکمدار مسلمان و دو حکمدارهندو وجود داشت. 

اول - امپراتوری لودیان دهلی که از بهیره، پنجاب تا بهار وسعت داشت . 

دوم - سلطان محمد مظفر در گجرات (پادشاه هفتم خاندان ملوک گجرات بن محم تولدش ۸۷۴ جلوس۵۹۱) 

سوم - بهمنیان درد کن ( اخلاف حسن گانگو  ۷۴۸ هـ - ۹۳۲ هـ ملوک آخرین آن ولی الله در ۹۲۹ هـ و کلیم الله در ۹۳۲ هـ )

چهارم - محمود خلجی بن ناصر در مالوه (۹۱۷ تا حدود ۹۳۷ هـ ) 

پنجم - نصرت شاه در بنگال ( بن علاء الدین حسین بن سیداشرف ۹۲۵ - ۹۳۹)

ششم - راجه بیجانگر Vijayanagar

هفتم - رانا سنگادر چیتور (۲) Chitor


هر چند جمعی از افغانان مقتدر پنجاب چون بهارخان و مبارک خان لودى و يكمن خان لوحانی درشش کروهی لاهور با بابر مصاف دادند، ولی اختلاف امرای مذکور وسیله شکست و ضعف ایشان گردید و بابر لاهور را گرفته و به آتش سوزانید و بعد از چند روز دیبال پور را گرفته و قتل عام نمود و لاهور را به ميرعبدالعزيز وسيالكوت را به خسروگو کلتاش و دیبالپور را به بابا قشته مغول و کلانور را به محمد علی تاجیک سپرد.  بابر درین سفر تا حدود سرهند پیش رفت و دولت خان لود ی حکمران لاهو ررا که بعد از بغاوت برسلطان ابراهیم لودی در قبایل بلوچی پناهنده شده بود، به جاگیر خودش در سلطان پور فرستاد و سلطان علاء الدین برادر سلطان ابراهیم را تحت اداره بابا قشقه در دیبالپور جای داد ولی بعد از حرکت بابر به كابل ورسیدنش به دریای سند دولت خان و پسرش غازی خان ، سلطان علاء الدین و بابا قشقه را ازد یبالپور اخراج کرده و پنج هزار افغان را به گرفتن سیالکوت فرستادند ، که میرعبدالعزیز حکمران لاهور آنها را شکست داد (۹۳۱ هـ ۱۵۲۵م)

بابر بزودی خود را به کابل رسانید، وعلاء الدین نیز در کابل بدربار آمد، و چنین فرمان گرفت که تمام سپه داران هندوستان با علاء الدین در تسخیر دهلی همراهی کنند، وبعد از او تمام ولايات غربي لاهور به بابر و د هلی به علاء الدین تعلق داشته باشد. با چنین تعهد علاء الدین از کابل به هند رفت و با لشکر سی تا چهل هزاری خود دهلی را محاصره نمود، ولی سلطان ابراهیم به ایشان شکست فاحش داد و جمیعت آنها را متفرق کرد.

اما خود بابر بعد از اعزام علاء الدین به هند بطرف بلخ متوجه گشت و بزودی خود را به لشکر کشی آخرین خود بر هند مهیا گردانید.



لشکر کشی پنجم و فتح دهلی

قبل از شرح حرکت پنجم بابر بر هند به مطالعه اوضاع آنجا باید پرداخت تا روشن گردد که در فتح هند بدست بابر چه عواملی دخیل بوده است؟ در جملۀ حکمرانان هند لودیان در دهلی به صفت شاهنشاهان و قویترین عناصر حاکمه هند بوده اند ، لودی یک قبیله افغانی از شعبۀ بیتنی است که یک خاندان آن در حدود ۴۰۰ هـ ۱۰۹ م از نسل شیخ حمید لودی از لغمان تاملتان حکمرانی داشتند و مرکز شاهی ایشان در ملتان بود. بعد از این بسا رجال قبیله لودی در هندوستان مصدر کارنامه های لشکری و اداری بوده اند که از آن جمله ملک بهلول ولد ملک کالا در سر هند بعد از و فات اسلام خان در ۲۵ ذیحجه ۸۵۵ هـ دسمبر ۱۴۵۱ م بر تخت شاهنشاهی هند نشست چون در سنه ۸۹۴ هـ ۱۴۸۸م از جهان رفت بعد ازو سلطان سکندر پسرش (۸۹۴ – ۹۲۳هـ ۱۴۸۸- ۱۵۱۷ م) و بعد ازو سلطان ابراهیم بن سکندر (۹۲۳-۹۳۲ هـ ۱۵۱۷ - ۱۵۲۵م) به شاهی رسیده اند.

دورۀ ۷۰ ساله شاهنشاهی لودی در عهد سلطان بهلول وسکند و عصر آرامش و عدالت وبسط مبانی مدنیت بود زیرا اکثر امرای قبایل افغانی مانند لودی ، فرملی لوحانی و غیره به اتفاق و همکاری کار میکردند امور لشکر داری وماليات وعدليه و زراعت تنظیم یافته بود و تمام قبایل افغانی از سمت مغرب به مرکز شاهنشاهی قوت میدادند ولی این وضع بعد از جلوس سلطان ابراهیم لودی برقرار نماند و سلطان جلال الدین برادر کوچک او در جونپور اعلان شاهی داد تا که در آخر بدست سلطان ابراهیم افتاد و کشته شد.

سلطان ابراهیم لیاقت اداره را کمتر داشت و بر مزاج او استبداد رأی غالب بود بنابرین اکثر امرای دربار لودی از و رنجیدند ، برخی کشته و جمعی فراری شدند و تزلزلی در بنیاد سلطنت لودی افتاد ، از آنجمله حبس وقتل میان بهوه وزیر پدرش واعظم همایون بن بایزید عموزاده اش موجب تشویش تمام امراء گردید و دولت خان بن تاتار خان لودی حکمران پنجاب که با سه پسر خود دلاور خان وغازی خان و حاجی خان از ارکان بزرگ شاهنشاهی لودی بودند، از سلطان ابراهیم برگشتند و امرای بزرگ دیگر هم به هر طرف دست به اغتشاش و بغاوت زدند. در این اوضاع که وسیله سقوط شاهنشاهی لودی گردید اولا استبداد رای و عاقبت نیندیشی خود سلطان ابراهیم دست داشت که تمام امرای دربار لودی و اراکین شاهنشاهی را بوسیله قتل وحبس و زجر از خود رنجانید. دوم کوتاهی اندیشه و نفاق خود رجال افغانیست که با وحدت و اتفاق همدیگر مایه فساد را از مرکز شاهنشاهی گم نکردند و به بابر توسل جستند که وی خودش مدعی تخت وتاج هندوستان و رقیب سرسخت خاندان شاهان لودی بود.


احمد یا دگار درین مورد مینویسد :

"اول باعث خرابی سلطنت او کشتن اعظم همایون بود و بیخ سلطنت خود را بدست خود برکند... درین اثنا دولت خان لودی که از بیست سال حکومت پنجاب داشت او را از لاهور طلبید، او در آمدن خود اهمال کرد ، و پسر خود را که دلاورخان نام داشته فرستاد ... فرمود تا او را در حبس خانه که بعضی امرای کبار را در دیوار گرفته بودند بردند ... دلاورخان از دهلی گریخت و در شش روز پیش پدر رسید و گفت که اگر حیات خود خواهی ، فکر خود کن."

 دولت خان از این وضع سلطان ابراهیم سخت ترسید و پسر خود دلاورخان را بکه ابل پیش بابر ارسال داشت و گفت: سلطان ابراهیم از امرای پدر خود ۲۳ نفر را که بنیاد سلطنت و ستون دولت او بودند ، بی جرم بکشت و خاندان های آنها را بر انداخت و بعضی را در دیوار گرفت و بعضی را به آتش بسوخت چون امید سلامتی از قهر او ندیدند ، جميع امرا مرا فرستادند و چشم انتظار براه نهاده اند . 

بدينطور بين سلطان ابراهیم و امرای او هر طرف جنگهای خونین رویداد، و بابر با آمدن احمدخان سربنی که از طرف دولت خان به کابل آمده و استمداد میکرد دانست، که سلطان ابراهیم لودی بدست خود بنیاد شاهنشاهی لودی را متزلزل ساخته است، و این فرصت را از دست نباید داد.

بابر در کابل به تقویه قوای خود پرداخت ، شاهزاده همایون را که حکمران بدخشان بود ، با قوای شمالی کشور خود خواست ، و خواجه کلان بیگی را از غزنی و زابل بالشکرهای آن جلب کرد و بقول مؤرخان قوای لشکری او که عبارت از رزمجویان سمرقند و خراسان و بدخشان تا سیستان بودند آماده پیکار شدند.

روز حرکت بابر از کابل به عزم تسخير هند ، غرۀ صفر ۹۳۲ هـ ۱۷  نومبر ۱۵۲۵ م بود ، وی شهزاده کامران پسر خود را به حکمرانی کندهار و کابل گذاشت و از راه درۀ خیبر و پشاور روز شنبه غرۀ ربیع الاول ۱۶ د سمبر از دریای هند گذشت و با سرعت زیاد پیش رفت و روز جمعه ۱۴ ربیع الاول ۲۹ دسمبر سيالكوت (شرق دریای چناب) و بعد از آن قلعۀ ملوت ((Malot )مربوط دسترکت هوشیار پورپنجاب را گرفته( ، و تمام اموال و خزاين وجواهر و کتابخانه غازی خان پسر دولت خان را ضبط نمود ( شنبه ۲۲ ربیع الاول ۹۳۲ هـ ۶ جنوری ۱۵۲۶ م) بابر بعد از فتح ملوت ، دولت خان و پسران و تمام اسرای افغان را به کته بیگ (Kitteh Bag)  سپرد تا به قلعه ملوت (Malot) بهیره اسیر باشند ولی چون به سلطان پور رسیدند دولت خان بمرد و بابر قلعۀ ملوت به محمدعلی جنگ جنگ سپرد ، و دوصد افغان و دوصد هزاره را به حفاظت آن گماشت .

بابر بعد ازین قلاع و اراضی بین لاهور و سرهند را بدست آورده و به تجهیز قوای خود کوشید. و در اوایل رجب ۹۳۲ هـ اپریل ۱۵۲۶ م به پانی پت رسید . سلطان ابراهیم لودی که تازه از جنگ عالم خان (سلطان علاء الدین بن سلطان بهلول ) برگشته و او را در حدود دهلی شکستانده بود ، بقول بابر يكصد هزار لشکر و هزار فیل به میدان آورد  که اکثر این عساکر اجیر و نوکر میعادی ناراضی بوده اند. لشکریان بابر بقول ابوالفضل ۱۲ هزار و بقول احمد یادگار ۲۴ هزار بودند که هفت صد ارابۀ جنگی و توپ و تفنگ هم داشتند این ارابه ها تحت قیادت استاد على قلى و مصطفی رومی به دستور جنگی روم (عثمانیان ) Ottomans به چرم گاو با هم بسته شده و در عقب آن دسته های تفنگ انداز آن قرار داشت و بابر قوای خود را بر وفق تجربه های جنگی خود و عنعنات لشکر کشی های خانواد تیموریان آراست. در قلب (قول) خود بابر قرار داشت که بطرف دست چپ او خندق و شاخه های درختان بود.

میمنه ( Right-Division) را همایون به همراهی خواجه کلان و سلطان محمد دلداى ) (Duldai) و هند و بیگ و ولی خازن و پیر قلی سیستانی قیادت میکرد. در میسره محمد سلطان میرزا و مهدی خواجه و عادل سلطان وشاه میر حسین و سلطان جنید برلاس و قتلق قدیم و جان بیگ و محمد بخشی و شاه حسین برگی و مغول غانچی ( Ghanchi) بودند.

در طرف راست قلب (Center) چین تیمور سلطان و محمد ، گوکل تاش و شاه منصور برلاس ويونس على درویش محمد ساربان وعبدالله کتابدار قرار داشتند. و در طرف چپ قلب خلیفه و خواجه میر میران و احمدی پروانچی و تردی بیگ و کوچ بیگ و محب علی خلیفه و میرزا بیگ ترخان بودند. قوای پیش رو را خسرو گوکل تاش و محمد علی جنگ جنگ قیادت میکردند وعبدالعزیز میرآخور aster of Horse قاید قوای عقبی بود در اوج میمنه Flank of right ولی قزل و ملک قاسم و بابا قشقه با مغولان خود گماشته شده و در اوج میسره قرا قوزی وابوالمحمد نیزه بازوشیخ علی و شیخ جمال و مهدی و تنگری قلی مغل قرارداشتند. 

جنگ عظیم پانی پت بدینطور آغاز شد استاد علی قلی و مصطفی توپچی در استعمال اسلحه ناریه فعالیت کردند از صبح تا نصف روز جمعه ۸۸ رجب ۹۳۲ هجری ۲۱اپریل ۱۵۲۶م جنگ خونین دوام داشت و نیمروز بود که لشکر سلطان ابراهیم لودی شکست خورد و خودوی هم درین جنگ کشته شد عدد تمام کشتگان این معرکه را در همان روز ۱۰ یا ۱۶ هزار تخمین کردند ولی بعد از آن مردم هندوستان گفتند که چهل تا پنجاه هزار به قتل رسیده اند درین معر که بکرما جيت (Bikermajit) راجه کهن سال گوالیار (Gwaliar) که به همراهی سلطان ابراهیم میجنگید نیز کشته شد و از خانواده او که در آگره بودند جواهر زیادی بدست همایون آمد که در آن جمله الماس مشهور به (کوه نور) هم بود که هشت مثقال وزن داشت. بابر رجال معتمد خود را به ضبط خزاین دهلی گماشت و شهزاده همایون را به آگره فرستاد و خود وی در تغلق آباد دهلی فرود آمد و مو لانا محمود وشيخ زين را به دهلی ارسال داشت که خطبه را بنام او بخوانند وبدين طور بابر شهنشاه هند گردید و به منتهای مقاصد خود رسید جمعه ۱۵ رجب ۹۳۲ هـ ۲۷ اپریل ۱۵۲۶ میلادی )